معاونت فرهنگی مدرسه فاطمیه (س) یاسوج
فعالیتهای فرهنگی مدرسه فاطمیه(س)
فعالیتهای فرهنگی مدرسه فاطمیه(س)
شنبه 93/10/13
اسرار وجوب زکات
در واجب شدن زکات سه عامل نقش دارند: اول اینکه انسان توحید را بپذیرد و خداپرست باشد و برای این انسان محبوبی به غیر از خداوند یکتا نباشد، البته توحید زبانی فایده چندانی ندارد، زیرا میزان محبت به کسی، با گذشتن از سایر محبوبان شناخته می شود و محبوب، محِبّ خود را به دور بودن از سایر محبوبان امتحان می کندو از آن جایی که مال و منال نزد اکثر مردم، محبوب است و به جهت تمتّع و بهره مندی از آن به این عالم ماده انس گرفته اند و از مرگ گریزانند، پس در دعوی صدق محبت خدا، امتحان کردن انسان ها به دور شدن و دست برداشتن از مال دنیا است و از این جهت خدای تعالی می فرماید:« إنَّ الله اشتری مِن المؤمنینَ أنفُسَهُم و أموالَهُم بأنَّ لهُمُ الجنّةَ»، «خدا نفسهای مومنین و مالهای ایشان را خریداری نموده که در عوض بهشت به ایشان کرامت فرماید.».
دومین سرّ از اسرار وجوب زکات: پاک کردن نفس از صفت رذیله ی بخل، که از جملهی مهلکات است، چون که با دادن مال، مکرراً نفس عادت به بذل و عطا می کند تا ملکه حاصل شود.
سومین سرّ: به جا آوردن شکر خدا ، زیرا که خداوند بر بنده حق نعمت بدن و نعمت مال دارد و ین حقّ ثابت است و عبادت با اعضاء بدن، شکر نعمت بدن، و بذل مال، شکر نعمت مال است و چقدر قبیح است که کسی ادعای اسلام کند و فقیر بینوای مضطری را ببیند و در شکر نعمت پروردگار خود ، کوتاهی نماید.
عبد الله بن سنان از امام صادق عليه السّلام روايت كرده است كه فرمود:
«خداوند عزّ و جلّ زكات را بمانند نماز فرض و مقرّر فرموده است، و از اين رو اگر كسى زكات را حمل كند و آشكارا و بر ملا عطا نمايد، باكى بر او نيست، و اين بدان جهت است كه خداى عزّ و جلّ مقدار تأمين نيازمنديهاى فقرا را در اموال اغنيا مقدّر و مقرّر نموده است. و اگر ميدانست كه آن مقدار مفروض و معيّن ايشان را كفايت نميكند، هر آينه آن را براى ايشان مىافزود، و هر گونه تنگدستى و صعوبت معيشتى كه متوجّه فقرا شود، از جهت خوددارى اغنيا از پرداخت حقوق ايشان است، نه از جهت مقدار زكات و نارسائى آن.»
در روایت می فرماید: زکات را فرض نموده است، در کتب لغت کلمه "فرض" به معنای واجب و مفروض به کار رفته است، و این شاهدی است بر اینکه زکات بر مال، واجب است و مقدار معینی هم دارد و بر افراد است که این حق را بپردازند.
دوشنبه 92/10/16
Ace Translator نام یک مترجم آنلاین بسیار مفید است
که برای نیازهای چند زبانه ای روزمره شما
بسیار مفید خواهد بود . این محصول شرکت Acetools با
موتور قدرتمند ترجمه ی آنلاین خود به آسانی و
سرعت برای شما قادر است انواع متون مانند
محتوای صفحات وب , نامه ها , گفتگو ها و [...]
شما عزیزان می توانید متن کامل این مطلب را در لینک
زیر مشاهده کنید .
این نرم افزار توسط گروه مبلغان سایبری حوزه های علمیه یاسوج در سایت چهارده خورشید انتشار پیدا کرده است.
http://14khorshid.ir/1392/10/15/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d9%86%d8%b1%d9%85-%d8%a7%d9%81%d8%b2%d8%a7%d8%b1-%d9%85%d8%aa%d8%b1%d8%ac%d9%85-%d8%a2%d9%86%d9%84%d8%a7%db%8c%d9%86-%d9%82%d8%af%d8%b1%d8%aa%d9%85%d9%86%d8%af-ac/
پنجشنبه 92/09/28
سلام وعرض ادب
برخی نمونه سوالات امتحانی رشته حقوق برای استفاده شما عزیزان در سایت چهاره خورشید قرار گرفته است.
شما می توانید با مراجعه به ای سایت 14khorshid.ir این نمونه سوالات را دانلود کنید.
۱- روش تحقیق در علوم اسلامی نیم سال اول ۹۰-۹۱
۲- فقه استدلالی ۲ نیمسال اول ۹۱-۹۰ ۳- فقه استدلالی ۲ نیمسال اول ۹۲-۹۱ ۴- فقه استدلالی ۲ نیمسال دوم ۹۱-۹۰ ۵- فقه استدلالی ۳نیم سال اول ۹۰ ۹۱ ۶- فقه استدلالی ۳نیم سال دوم ۹۲ ۹۱ ۷- فقه تطبیقی نیمسال اول ۹۱-۹۰ ۸- فقه تطبیقی نیمسال دوم ۹۱-۹۰ ۹-مباحث اصول۲ نیمسال اول ۹۱-۹۰ ۱۰-مباحث اصول ۲ نیمسال دوم ۹۱-۹۰ ۱۱- مباحث اصول ۲ نیمسال اول ۹۲-۹۱ ۱۲- مباحث اصول ۳ نیمسال دوم ۹۲-۹۱ ۱۳- قواعدفقه۱ نیم سال اول ۹۰-۹۱ ۱۴- قواعدفقه۱ نیم سال دوم ۹۰-۹۱ ۱۵- قواعد فقه ۱ نیمسال اول ۹۲-۹۱ |
دوشنبه 92/09/25
کتاب پند های بهداشت و سلامت از زبان معصومین (علیهم السلام) یکی از کتاب های ارزشمند درباره بهداشت و سلامتی از زبان معصومین می باشد.در کتاب حاضر مجموعه پند ها و نکات بهداشتی که در زندگی کاربرد بسیاری برای ما دارد گردآوری شده است.توصیه می شود این کتاب را حتماً مطالعه بفرمایید.
در سایت مبلغان سایبری چهارده خورشید می توانید فایل PDF این کتاب را دانلود نمایید! 14khorshid.ir
دوشنبه 92/09/25
سلام وعرض ادب:
مبلغان سایبری چهارده خورشید: 14khorshid.ir
اولین دایرکتوری مجازی طلاب حوزه های علمیه است. مدتی است که با توجه به گسترش فضای سایبر و اهمیت مهندسی افکار سازی در این فضا تصمیم گرفتیم با توجه به دانش خود در زمینه ی طراحی وب و با پشتیبانی از آموزه های دینی وظیفه ی خود را در این فضا انجام دهیم. مبلغان سایبری طلاب حوزه های علمیه استان کهگیلویه و بویراحمد هستند. اولین بارمبلغان سایبری در شهر یاسوج و با پشتیبانی طلاب حوزه علمیه برادران (امام علی بن موسی الرضا علیهما السلام) و خواهران (فاطمیه سلام الله علیها) راه اندازی شد.
طلاب حوزه با توجه به آموزه های دینی اهمیت این فضا را در یافته، و با قابلیت گسترده ای که فضای سایبردارد، به تبلیغ آموزه های دینی پرداخته ایم.
شعار:
ما معتقدیم که طلاب وجوانان با فکر مذهبی و با هدف انجام فعالیت های فرهنگی نباید از فضای مجازی غافل باشند. بلکه زمینه ی خوبی برای انجام هرگونه افکار سازی و انجام فعالیت های فرهنگی ومذهبی است. ما تعادل راهدف خود قرار داده و از افراط و تفریط دوری کرده و مطالبی را در سایت به مخاطب ارائه می¬دهیم که مورد نیاز کاربر باشند و از افراط داشتن در محتوی و یا کم کاری کردن پرهیز کرده و سعی می کنیم رضایت خاطر کاربر را فراهم نماییم.
چرا چهارده خورشید؟:
چهارده خورشید همان تعبیر به چهارده معصوم علیهم السلام است. خورشید زمین را از ظلمات و تاریکی ها دور می کند. چهارده معصوم علیهم السلام مانند خورشید جهان را از ظلمات به سوی نور وروشنایی هدایت کرده ووجود مقدسشان مایه ی برکت ورحمت به اهل زمین است.
تخصص مبلغان سایبری:
تخصص مادر زمینه طراحی وب به زبان های :HTML-Css-جاوا اسکریپت می باشد- طراحی گرافیک پیشرفته با نرم افزار های مطرح - طراحی فایل های پویا - نرم افزار سازی تحت ویندوز - شبکه - میکس و مونتاژ صحنه های چند رسانه ای - اطلاعات نرم افزاری تحت وب و ویندوز و...
نویسند گان سایت مبلغان سایبری تا امروز:25/9/92
حوزه علمیه امام علی بن موسی الرضاعلیه السلام:
سجاد آذرباد← مدیرسایت
یاسین مدرس ← نویسنده ارشد
حامد نیکویی ← نویسنده ارشد
علی اکبر جمشیدی ← نویسنده ارشد
فرزاد الماسی ← نویسنده ارشد
حسین الیاسی زاده ← نویسنده ارشد
مهدی فاطمی ← نویسنده ارشد
مالک داوودیان ← نویسنده ارشد
حوزه علمیه فاطمیه سلام الله علیها:
برغمدی ← نویسنده ارشد(مسئول بخش حوزه سایبری خواهران(
پناه پوری ← نویسنده ارشد
دلاوری ← نویسنده ارشد
حسینی ← نویسنده ارشد
حمیدی نیا ← نویسنده ارشد
نعمتی زاده ← نویسنده ارشد
طاعت پور ← نویسنده ارشد
جهانی ← نویسنده ارشد
همکاری با مبلغان سایبری:
سایت مبلغان سایبری به صورت پیش فرض دارای امکان ارسال مطلب از سوی کاربر مهمان می باشد شما نیز می توانید مطالب خود را برای ما ارسال نمایید در این صورت با نام شما وارد سایت می شود. مطالب شما می تواند شامل: مقاله/ داستان/ شعر/ دکلمه و.....باشد.
سایت مبلغان سایبیری چهارده خورشید با وجود نویسندگان ارشد و وب نویسان که همه از طلاب حوزه های علمیه هستند. فعالیت وتبلیغ درفضای سایبر را به عنوان یک وظیفه وبا کمال افتخار در این راه قدم برداشته واز خدای منان توفیق روز افزون جهت پیشبرد اهداف را خواستاریم.
تشکر از شما مهمان گرامی موفق باشید.
جمعه 92/09/08
این ها سؤالات توست:
"چرا حجاب داشته باشم؟"
"چرا نماز بخوانم؟"
"چرا دوست دختر نداشته باشم؟"
"چرا روزه بگیرم؟"
"چرا به پدر و مادرم احترام بگذارم؟"
چرا لباس تنگ نپوشم؟"
"چرا آرایش نکنم؟"
چرا...؟چرا...؟
حالا تو به این سؤال من جواب بده:
چرا می پرسی که "چرا حجاب داشته باشم و...؟؟"
مگر تو همانی نیستی که هر روز و شب توی دلت به خدا می گویی:"خدایا دوستت دارم!"
تعریف تو از دوست داشتن چیست؟ آیا همین که بگویی"خدایا دوستت دارم" کافی است؟ با همین یک جمله می خواهی دوست داشتنت را به خدا ثابت کنی؟ آیا همانقدری که برای دوستانت وقت می گذاری، برای خدا هم وقت می گذاری؟ همانطور که با دوستت خلوت می کنی و تا نیمه های شب با او پیامک بازی می کنی، با خدا هم نجوا داری؟
می دانم که خدا را خیلی دوست داری و می خواهی به او برسی...اما...آیا قدم در مسیرش گذاشته ای؟ تلاش کرده ای؟
مگر نه اینکه با وقت گذاشتن برای دوست عزیزت و با اهمیت دادن به حرفهایش و صرف کردن انرژی و حتی پولهایت برای او، می خواهی دوست داشتنت را به او ثابت کنی؟ پس چه می شود که برای اثبات دوست داشتن خدا، تنها تلاشت در به زبان آوردن یک جمله ی ساده است؟ فکر می کنی کافیست؟ کافی برای چه کسی؟ تو یا خدا؟
می گویی خدا که نیازی ندارد.آری خدا نیاز ندارد، اما مگر نمی خواهی به دین خدا کمک کنی؟
خدا نیاز ندارد؛ اما تو چه؟ تو به آنچه خدا خواسته که انجام دهی، نیاز نداری؟ به آرامشی که نماز به تو می دهد، به صبر و توانی که روزه به تو می دهد، به امنیت و آرامشی که حجاب، دوستان شایسته، احترام و.. به تو می دهند،به عشقی که پرستش و بندگی او به تو می دهد، و به هر آنچه که او می دهد، نیازی نداری؟ نکند بگویی محتاج اینها نیستی! اگر نیازمند اینها نیستی، پس یعنی به آن چند دقیقه وقتی که باید صرف نماز کنی و نمی کنی، به اندک خوراکی که در ماه رمضان نباید بخوری و می خوری، به نگاه های هرزه و آلوده ی مردان و پسران خیابان، به پیام های عاشقانه ی دختری که اگر دختر خوبی بود با تو رفیق نمیشد... و خلاصه نکند بگویی به پلیدی های دنیا نیاز داری و به دین نیاز نداری...؟؟؟
مثل دیگران زندگی کردن هنر نیست عزیزم...طبق آنچه دلت می خواهد و میل و عشقت می کشد زندگی کردن هنر نیست...هنر در آن است که از آنچه دلت هوس می کند به خاطر خدایت بگذری و آنچه خدایت از تو خواسته انجام دهی تا او هم شیرینی اش را در کام جانت بریزد...و این یعنی توحید تو...!
می دانم که اصول و فروع دین را خوب می دانی و اگر نمی دانی برای دانستنش تلاش می کنی...اما فقط دانستن و حفظ کردن کافی نیست...موحّد که شدی، بقیه ی راه را خدایت به تو نشان خواهد داد...
تو فقط "دوست داشتنت را به خدا ثابت کن..."
سه شنبه 92/08/07
واژه «بقیه»؛ یعنی، باز مانده و پاینده و آنچه از چیزی باقی گذاشته شود و آن مصدری است که به جای اسم فاعل یا اسم مفعول به کار میرود.
ترکیب «بَقیّةُاللّه» در قرآن مجید و روایات خاندان عصمتعلیهم السلام آمده است. در قرآن فقط یک بار در داستان حضرت شعیب آمده است که پس از آنکه قوم خود را از کمفروشی نهی میکند، چنین فرماید: «بَقیَّتُ اللّهِ خَیْرٌ لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ مُؤمِنینَ» (۱)؛ یعنی، آنچه را که خداوند [در ازای چشم پوشی از منافع نامشروع دنیوی] برایتان باقی میگذارد، برای شما بهتر است.
در این آیه هر چند مخاطب قوم شعیب هستند و منظور از «بَقیَّةُاللّه» سود و سرمایه حلال و یا پاداش الهی است؛ ولی هر موجود نافع که از طرف خداوند برای بشر باقی مانده و مایه خیر و سعادت او گردد، «بقیّةاللّه» محسوب میشود.
تمام پیامبران الهی و پیشوایان بزرگ «بَقیّةُاللّه»اند. تمام رهبران راستین که پس از مبارزه با یک دشمن سرسخت برای یک قوم و ملت باقی میماند، از این نظر «بقیّةاللّه»اند…
از آنجا که مهدی موعودعلیه السلام آخرین پیشوا و بزرگترین رهبر انقلابی پس از قیام پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله است، یکی از روشنترین مصادیق «بَقیَّةُاللّه» میباشد و از دیگران به این لقب شایستهتر است؛ بخصوص که تنها باقیمانده بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله و امامانعلیهم السلام است.
در روایات و ادعیه و زیارات متعددی، ائمه اطهارعلیهم السلام به عنوان «بقیةاللّه» توصیف شدهاند که برای نمونه به برخی از آنها اشاره میشود:
۱ . یک بار به دستور هشام بن عبدالملک امام باقرعلیه السلام را به شام بردند، موقع مراجعت به مدینه هشام فرمان داد بازارها را بر روی آن حضرت و همراهانش ببندند و از خوراک و آشامیدنی محروم باشند. چون به شهر مدینه رسیدند، مردم درِ شهر را بر رویشان بستند و اصحاب آن حضرت از جهت کمبود آب و غذا به زحمت افتادند و به آن بزرگوار شکایت بردند. امام باقرعلیه السلام به بالای کوهی که مشرِف به شهر بود رفت و با صدای بلند فرمود: «ای اهل شهری که مردمانش ستمگرند! به خداوند سوگند من بقیةاللّه هستم. خداوند فرمود: بقیةاللّه برایتان بهتر است اگر ایمان دارید». (۲).
۲ . در «زیارت جامعه کبیره» آمده است: «اَلسَّلامُعَلَیالاَئِمَةِ… وَ بَقیَّةِ اللَّهِ…»؛ «سلام بر امامان که… بقیةاللّه هستند». (۳).
۳ . در دعای ندبه میخوانیم: «أیْنَ بَقِیَّةُاللَّهِالَتی لاتَخْلُو مِنَالعِتْرَةِ الهادِیَةِ…»؛ «کجاست آن بقیةاللّه که از عترت هدایتگر بیرون نیست». (۴).
۴ . در حدیثی آمده است: مردی از امام صادقعلیه السلام پرسید: آیا بر امام قائمعلیه السلام میتوان با عنوان «امیرمؤمنان» سلام کرد؟ فرمود: «لا ذاکَ اِسْمٌ سَمَّی اللّهُ بِهِ اَمیرَالمؤمِنینَ لَمْ یُسَمَّ بِهِ اَحَدٌ قَبْلَهُ وَلا یَتَسَمَّی بِهِ بَعْدَهُ اِلاّ کافِرٌ قُلتُ جُعِلْتُ فِداکَ کَیْفَ یُسَلِّمُ عَلیهِ؟ قالَ: یَقُولُونَ السَّلامُ عَلَیکَ یا بَقیَّةَ اللَّهِ ثُمَّ قَرَأ بَقیَّتُاللهِ خَیرٌ لَکُم اِنْ کنتُم مُؤمنین»؛ «خیر، خداوند این نام را به حضرت امیرالمؤمنین علیعلیه السلام اختصاص داده است. پیش از او کسی این نام بر خود ننهاده و پس از او نیز – مگرکافر – این نام به خود نبندد. راوی گوید: پرسیدم: فدایت گردم پس چگونه بر او سلام کنند؟ فرمود: میگویند: سلام بر تو ای بقیةاللّه». (۵).
۵ . و از امام باقرعلیه السلام روایت است که فرمود: «نخستین سخن حضرت مهدیعلیه السلام بعد از ظهور این آیه است که میخواند: بقیةاللّه برایتان بهتر است اگر ایمان دارید. آن گاه میفرماید: منم بقیةاللّه و حجّت و خلیفه او در میان شما. در آن زمان هر کس بر آن جناب سلام کند، میگوید: السَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقیَّةَاللّهِ فِی اَرْضِهِ». (۶).
۶ . در روایت است وقتی احمدبن اسحاقبن سعد اشعری محضر امام عسکریعلیه السلام شرفیاب شد، درباره جانشین آن حضرت سؤال کرد؛ حضرتش کودکی خردسال همچون قرص ماه به او نشان داد. احمدبن اسحاق پرسید: آیا نشانهای هست تا قلبم اطمینان یابد؟ آن کودک زبان گشود و با زبان عربی فصیح چنین فرمود: «اَنَا بَقِیَّةُ اللّهِ فِی اَرْضِهِ وَالمُنْتَقِمُ مِنْ اَعْدائِهِ فَلا تَطْلُبْ اَثَراً بَعْدَ عَیْنٍ یا اَحْمَدَبنَ اِسْحاقَ» (۷)؛ «من بقیةالله بر روی زمین هستم و من منتقم از دشمنان اویم. ای احمدبناسحاق! بعداز دیدن اثری طلب نکن».
(۱). هود(۱۱)، آیه ۸۶٫
(۲). الکافی، ج ۱، ص ۴۷۱، ح ۵٫
(۳). شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص ۶۰۹٫
(۴). سید بن طاووس، الاقبال، ص ۲۹۷٫
(۵). الکافی، ج ۱، ص ۴۱۱، ح ۲؛ تفسیر فرات کوفی، ص ۲۴۹ و۱۹۳؛ تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۲۷۶٫
(۶). کمال الدین و تمام النعمة، ج ۱، ص ۳۳۰، ح ۱۶٫
(۷). همان، ج ۲، ص ۳۸۴، ح ۱٫
یکشنبه 92/08/05
فرقه های منحرف زیادی در اسلام به وجود آمده اند طبق روایت پیامبر اسلام صلوات الله علیه واله به 72 فرقه تقسیم می شود وتنها یک فرقه نجات خواهند یافت وفرقه برحق است.هرچند که به این اسم نمی شود گفت یک فرقه برحق است چون فرقه به معنای تفرقه وجدا شدن است بهتر است بگوییم اسلام فقط یکی است وهر که به اسلام ومبانی اصیل ولایت وامامت عمل کنه برحق است. تمامی مبانی اسلام در مذهب حقه ی شیعه وجود دارد.(یا علی تو وشیعیانت رستگاران هستید.)
در ادامه بروشور به وجود آمدن چند فرقه را گذاشتیم.این بروشور جهت چاپ در برگه های A4مناسب است
سه شنبه 92/07/30
شجاعت و هیبت امام علی علیه السلام
انا وضعت فی الصغیر بکلاکل العرب و کسرت نواجم قرون و ربیعة و مضر.
(نهج البلاغه خطبه قاصعه)
صفت شجاعت یکی از ارکان اصلی فضائل نفسانی است و عبارت است از عدم تزلزل نفس در امور خطیره و هولناک، و مظهر تام و مصداق حقیقی آن وجود علی علیه السلام بود.
اگر چه در فصول پیشین ضمن شرح خدمات نظامی آنجناب چه در غزوات رسول اکرم صلی الله علیه و آله و چه در جنگهای دوران خلافتش (جنگهای جمل و صفین و نهروان) شمهای از هیبت و شجاعت او نگارش گردید لیکن هر چه در اینمورد گفته و نوشته شود اندکی از بسیار و یکی از هزار بیشتر نخواهد بود.
بنا بنقل مورخین رنگ علی (ع) گندمگون، چشمان مبارکش درشت و جذاب، ابروانش پیوسته و پر پشت، دندانهایش محکم و سفید و چون مروارید بود. دست و بازو و ساعد بی نهایت قوی و گوشت آن پیچیده و محکم و در تمام عرب بسطبری بازو و محکمی عضلات مشهور بود چنانکه گوئی گوشت و پوست و استخوان آنرا کوبیده و آنگاه دست بازو و ساعد ساختهاند.
علی علیه السلام متوسط القامه بود و تمام گوشت بدن او ورزیده و محکم و چون آهن صلب بنظر میآمد و بطور کلی آنحضرت در اعتدال مزاج و رشد جسمانی و در نهایت نیرومندی بود. مورخین عموما معتقدند که شجاعت و زورمندی علی علیه السلام در تمام عرب منحصر بفرد بود، پدرش ابو طالب او را با جوانان عرب بکشتی وا میداشت و آنحضرت با اینکه از جهت سن خیلی کوچکتر از آنان بود ولی با سرعت عجیبی آنها را بر زمین میزد. از زبیر بن عوام نقل کردهاند که قسم یاد کرد و گفت در هیچیک از جنگها از هیچ شجاعی نترسیدم مگر در مقابل علی علیه السلام که از شدت وحشت خود را گم میکردم. و این تنها زبیر نبود که از مقابله با او وحشت مینمود بلکه تمام قهرمانان نیرومند و مردان رزم از تصور مقابله با او بوحشت افتاده و در برابرش عرض اندام نمیکردند.
هیبت علی علیه السلام بحدی بود که چون چشم مبارزی باو میافتد رعب و وحشت سراسر وجودش را فرا میگرفت و در اثر هیبت آنحضرت نیروی هر گونه مقاومت و تهاجم از وی سلب شده و با کمال درماندگی طعمه شمشیر او میگشت چنانکه خود آنجناب در پاسخ این سؤال که بچه چیزی بر مبارزان غلبه کردی فرمود کسی را ملاقات نکردم جز اینکه او مرا علیه جان خود کمک نمود (سید رضی علیه الرحمة دنبال کلام امام فرماید مقصود حضرت تمکن هیبت او در دلها است) رشادتها و جانفشانیهای او در غزوات پیغمبر صلی الله علیه و آله همه را متحیر و متعجب نمود و خوابیدن وی در شب هجرت پیغمبر صلی الله علیه و آله در فراش آنحضرت از یک قلب قوی و روح بزرگ حکایت میکند، ثبات و پایداری علی علیه السلام در صحنههای کارزار در برابر حملات عمومی دشمن برای مردم دیگر محال و غیر ممکن است. معاویه برای اینکه لشگر آرائی خود را بگوش علی علیه السلام برساند در یکی از نامههای خود به آنحضرت نوشت که سپاهی عظیم برای جنگ او آماده نموده است، طرماح بمعاویه گفت ترسانیدن تو علی را از زیادی و انبوهی سپاه مثل ترسانیدن مرغابی است بزیادی آب!
حضرت سجاد علیه السلام در مجلس یزید ضمن ایراد خطبهای که خود را معرفی میکرد بپارهای از اوصاف و فضائل علی علیه السلام اشاره نمود و فرمود: من پسر کسی هستم که از همه قویتر و شجاعتر و در عزم و اراده از همه استوارتر و چون شیر دلیری بود که در هنگام جنگ و کشیده شدن نیزهها و نزدیک شدن سواران آنها را مانند آسیاب نرم میکرد و مانند تند بادی که در گیاه خشگیده بوزد آنها را پراکنده می ساخت.
این توصیفی که امام چهارم درباره شجاعت جد بزرگوارش نموده از نظر علاقه و رابطه خانوادگی نبوده است بلکه یک حقیقت غیر قابل انکاری است که یک امام از امام دیگر که مقام و منزلت او بهتر از همه آشنائی داشت آنرا بیان نموده است.
شیخ مفید شجاعت آنحضرت را نوعی اعجاز دانسته و می نویسد: هیچ جنگجوی کار آزمودهای دیده نشده است که همیشه در جنگ پیروز شود بلکه گاهی بر دشمنش غلبه کرده و گاهی نیز شکست خورده است و همچنین ضربت شمشیر هیچ دلاوری همیشه چنان نبوده است که دشمن در اثر زخم آن جان سپرد بلکه گاهی فوت کرده و گاهی هم بهبودی یافته است و چنین امری در طول تاریخ سابقه ندارد مگر امیر المؤمنین علیه السلام که با هر هماوردی بمبارزه برخاست بر او چیره گشت و بهر رزمجوئی ضربتی زد او را به هلاکت رسانید و این هم از موجباتی است که او را از همگان ممتاز میکند و خداوند جریان عادی امور را در هر جا و زمان بوسیله او بهم زده و وجود وی یکی از نشانههای روشن خدای تعالی می باشد.
قوت قلب علی علیه السلام که از ایمان و یقین وی سر چشمه میگرفت در هیچبشری دیده نشده است، روزی در جنگ صفین بچهره خود نقاب زده و بصورت یک فرد ناشناس در جلو صفوف شامیان مبارز می طلبید پس از آنکه گروهی از مبارزان شام را بخاک هلاکت افکند معاویه بعمرو عاص گفت: این شجاع قویدل کیست؟
عمرو گفت یا عبد الله ابن عباس است! و یا خود علی است معاویه گفت چگونه می توان تشخیص داد؟
عمرو گفت: ابن عباس مرد شجاعی است ولی در مقابل حمله عمومی سپاه باین انبوهی نمی تواند مقاومت کند تمام سپاهیان را فرمان حمله بده. که از جای بجنبند و باین جنگجو حمله کنند اگر رو گردانید ابن عباس است و اگر ثابت و پا بر جا ماند علی است زیرا علی از تمام عرب اگر به مقابلهاش برخیزند رو نمی گرداند چه رسد به سپاه تو.
معاویه برای آزمایش فرمان حمله عمومی داد و تمام سپاه او به حرکت در آمد اما آن مبارز چون کوه آهنین در جای خود ثابت و بر قرار بود آنگاه فهمیدند که علی علیه السلام است پیکار می کند لذا فرمان عقب نشینی دادند.
وقتی صدای علی علیه السلام در میدانهای جنگ بلند می شد دل و زهره قهرمانان آب می گردید و لرزه بر ارکان وجود آنها میافتاد. در جنگهای جمل و صفین غالب اوقات یک تنه خود را بر سپاهیان مخالف میزد و صفوف آنها را متلاشی کرده و پراکنده می ساخت.
به تصدیق دوست و دشمن علی علیه السلام کرار غیر فرار و اسد الله الغالب و غالب کل غالب بود، زره آن حضرت که بمنزله لباس جنگ او بود مانند پیشبندی فقط با چند حلقه در شانههای او بهم وصل می شد و بکلی فاقد قسمت پشت بود علت این امر را از وی سؤال کردند فرمود: من هرگز پشت بدشمن نخواهم نمود در این صورت احتیاجی به پشت بند زره ندارم.
در یکی از جنگها فرماندهان علی علیه السلام از آن حضرت پرسیدند که اگر جنگ مغلوبه شد و صفوف ما از هم پاشیده شد ما بعدا شما را کجا پیدا کنیم خوبست قبلا نقطه الحاقی تعیین شود تا همه بآن نقطه گرد آیند. علی علیه السلام فرمود شما مرا در هر کجا رها کنید من در همانجا خواهم بود و از جای خود تکان نخواهم خورد.
یکی از اصحاب علی علیه السلام خدمت آن حضرت عرض کرد که برای میدانهای جنگ اسبی تندرو و چالاک آماده کنید که چنین اسبی صاحب خود را در مهلکهها نجات میدهد علی علیه السلام فرمود من هرگز از جلو دشمن فرار نخواهم کرد تا با اسب تند رو از ورطه خطر دور شوم و دشمن فراری را نیز تعقیب نخواهم نمود تا بخواهم زودتر باو برسم بنا بر این مرکب من هر چه باشد اهمیتی ندارد.
ابن ابی الحدید گوید: علی علیه السلام شجاعی بود که نام گذشتگان را محو کرد و محلی برای آیندگان باقی نگذاشت، در قوت ساعد و نیروی بازو نظیری نداشت و یک ضربت او برای قویترین شجاعان مرگ و هلاکت را پیش می آورد چنانکه هیچ مبارزی از دست او جان سالم بدر نبرد و شمشیری نزد که احتیاج بدومی داشته باشد و هر رزمجوی دلاوری را که می کشت تکبیر می گفت و در لیلة الهریر شماره تکبیراتش به ۵۲۳ رسید و معلوم گردید که ۵۲۳ نفر از ابطال نامی را در آن شب بدیار عدم فرستاده است. در جنگ احد پس از آنکه مردان رزمی قبیله بنی عبد الدار بدست آنحضرت کشته شدند غلامی از آن قبیله که حبشی بود و صواب نام داشت در حالیکه بسیار خشمگین و دهانش کف زده بود سوگند یاد کرد که بجای کشته شدگان قبیله خود شخص محمد صلی الله علیه و آله را خواهم کشت! این غلام ضمن اینکه شجاع بود جثه بزرگی هم داشت لذا مسلمین از او ترسیدند و جرأت مبارزه با او را نداشتند، علی علیه السلام چنان ضربتی بر او زد که او را از کمردو نیم نمود بطوری که بالا تنهاش بزمین افتاد و نیم پائین در حال ایستاده ماند هر دو لشگر متعجب و مبهوت شده و مسلمین می خندیدند.
در تمام جنگها مجاهد فی سبیل الله بود و اندوه و پریشانی مسلمین با وجود وی زائل می گشت، وقتی دست بقبضه ذو الفقار میبرد پیروزی مسلمین محرز و مسلم میشد و هنگامی که پیغمبر صلی الله علیه و آله را از طرف مشرکین غم و اندوهی میرسید و سپاهیان مخالف برای قتل او تصمیم میگرفتند وجود علی علیه السلام باعث بر طرف شدن غم و اندوه پیغمبر میگردید و بهمین جهت او را الکاشف الکرب عن وجه رسول الله گفتند.
شجاعت و نیروی بازوی علی علیه السلام اظهر من الشمس بود و مخالفین و دشمنانش نیز او را بشجاعت می ستودند، مشهور است که با دو انگشت سبابه و وسطی گردن خالد بن ولید را فشار داد بطوری که خالد نعره زد و نزدیک بهلاکت بود. در غزوات پیغمبر صلی الله علیه و آله بسیار اتفاق افتاده بود که علی علیه السلام در مقابل دشمنان ایستادگی کرده بود و اگر آنحضرت نبود کار مسلمین یکسره می شد.
در قاموس زندگانی علی علیه السلام کلمه ترس معنی و مفهومی نداشت او نه از جنگ می ترسید و نه از مرگ وحشت می کرد در سراسر زندگانی خود با مرگ و خطر هم اغوش بود و بارها میفرمود: و الله لابن ابیطالب آنس بالموت من الطفل بثدی امه ـ بخدا سوگند پسر ابیطالب بمرگ بیشتر از طفل شیر خوار به پستان مادرش مأنوس و مشتاق است.
در جنگ صفین بدون زره در میان دو لشگر میگشت، امام حسن علیه السلام عرض کرد این عمل در موقع جنگ بی احتیاطی است فرمود: یا بنی ان اباک لا یبالی وقع علی الموت او وقع الموت علیه (پسر جانم پدرت باکی ندارد که رو بمرگ رود یا مرگ بسوی او آید.) عدهای از یاران علی علیه السلام از این دلیری و بی باکی او احتیاط میکردند که مبادا از طرف دشمن غافلگیر شود لذا نزد آنحضرت آمدند و عرض کردند یا امیر المؤمنین شما در مواقع جنگ هیچگونه احتیاط نمیکنید و از هیچ پیشامدی هراس ندارید در پاسخ آنان این رباعی را فرمود:
ای یومی من الموت افر
یوم ما قدر ام یوم قدر
یوم ما قدر لا اخشی الوغا
یوم قد قدر لا یغنی الحذر
هر شجاعی که در جنگ بدست آن حضرت کشته می شد موجب افتخار قبیله خود می گشت و افراد قبیله از تقابل مقتول با آن شیر بیشه شجاعت مباهات می نمودند چنانکه در غزوه خندق عمرو بن عبدود که بدست وی کشته شد خواهرش گفت اگر جز علی که حقا لیاقت آنرا دارد که قاتل برادرم باشد دیگری عمرو را کشته بود تمام عمر می گریستم لکن علی را در شجاعت در تمام جهان نظیری نیست و کشته شدن بدست او عین افتخار و اعتبار است.
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه می نویسد روزی معاویه خفته بود پس از بیدار شدن عبد الله بن زبیر را (که هر دو از شجاعان بودند) در پایین پایش دید که بر تخت او نشسته بود، عبد الله از روی شوخی به معاویه گفت اگر می خواستم ترا (در خواب که بودی) غفلتا می کشتم. معاویه گفت بعد از ما اظهار شجاعت کن! عبد الله گفت برای چه شجاعت مرا انکار می کنی با اینکه من در جنگ برابر علی بن ابیطالب بایستادم! معاویه گفت اگر چنین جرأت میکردی یقینا علی تو و پدرت را با دست چپ میکشت و دست راستش بیکار میماند و دنبال دیگری میگشت که بقتل رساند، باری علی علیه السلام ضیغم الغزوات و اسد الله الغالب بود که وقتی پا بمیدان محاربه میگذاشت نفسهای دلیران و شجاعان در سینهها تنگ میشد و بهر فرقه حمله میکرد عفریت مرگ با صورت هولناکی بر آنگروه نمایان می گشت.
سفیان ثوری گوید که علی علیه السلام در میان مسلمین کوه آهنینی بود و برای کفار و منافقین حریفی نیرومند، خداوند عزت و احترام مسلمین و ذلت و خواری مشرکین را بدست او قرار داده بود.
ثمره شجاعت و مجاهدت علی علیه السلام رواج دین حنیف اسلام و پیشرفت احکام الهی و محو کفر و بت پرستی گردید
پنجشنبه 92/07/25
از مقامات امیرالمؤمنین، آنکه آن حضرت قسمت کننده بهشت و دوزخ است، و پروانه عبور دهنده از صراط، و ساقی کوثر، و نیز مقام شفاعت، و میزان عمل.
باید دانست که انتساب حضرت به این صفات منافات با قدرت خدا ندارد، بلکه عین صفاتی است که در خداست، و بواسطه اعطاء بامیرالمؤمنین علیهالسلام از خدا منسلخ و جدا نشده، و خدا بیکاره نگشته، بلکه عین صفات خداست که از آن حضرت که دارای ولایت کبری است ظهور میکند، بلکه نفس ولایت عین تجلیات و ظهورات حضرت حق است.
پس آنچه هست راجع به خداست و بس، و در مقام ولایت صرفا نیاز و احتیاج بذات مقدس اوست، همینطوریکه در این عالم ماده که موجودات مقدر و محدودند، علم و قدرت در بین آنها قسمت شده و هر موجودی بفراخور حال و وسعت خود بهرهای گرفته است، و این تقسیم منافات با وجود منبع علم، و قدرت و حیات در خدا نیست و قسمت کننده اینها جز خدا نیست، و ظهورات تقسیم در هر مرحله عین ظهورات خداست و بس، همانطور در عالم ملکوت و عقل قسمت کننده خداست، و بهره و تقسیم از صفات و اسمای او خارج نیست، و مقام ولایت که تقسیم علوم و معارف و حیات را بر دلها مینماید همان عمل خداست و بس.
و ما تشاون الا ان یشاء الله [۱] .
بنابراین در قیامت که عالم ظهور و بروز است هیچکس جز مشاهده قدرت و عظمت و حیات خدا مشاهده دیگر ندارد، و تمام موجودات در مقابل آن ذات مقدس
صفر و فقیرند.
یوم هم بارزون لا یخفی علی الله منهم شیئی [۲] .
روز قیامت روزی است که همه مردم ظهور و بروز دارند و چیزی از آنها بر خدا مخفی نخواهد بود.
و برزوا لله الواحد القهار [۳] .
و بروز و ظهور پیدا کردند برای خداوند واحد قهار.
و لو یری الذین ظلموا اذ یرون العذاب ان القوة لله جمیعا [۴] .
و اگر میدیدند افرادیکه ستم روا داشتهاند، در آن وقتیکه عذاب را مشاهده میکردند، که تمام مراتب قوت و قدرت اختصاص بخدا دارد.
و بالجمله تمام صفات و اسماء خدا که در قرآن مجید حصر شده است مانند
ان الله هو الرزاق ذو القوة المتین [۵] .
بدرستیکه حقا خداوند تنها روزی دهنده است و او دارای قوت استوار است
و لله الحمد [۶] .
تمام مراتب و درجات ستایش و تمجید (از هر موجودی بهر موجودی) اختصاص بذات خدا دارد.
و الله لا اله الا هو [۷] .
خداست که هیچ معبودی و مقصودی جز او نیست
و هو الحی القیوم [۸] .
اوست تنها موجود زنده و قوام همه کائنات
و انه هو السمیع البصیر [۹] .
بدرستیکه اوست که تنها و فقط شنوا و بیناست
و انه هو السمیع العلیم [۱۰]
در آن عالم ظهور نموده و انحصار آنها بذات آنها بذات مقدس حق مشهود است
مقام ولایت، نفس آن صفات و اسماء است نه غیر از آن، و بنابراین ظهور آن صفات و اسماء بولایت نامیده میشود و بس .
و الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
—————————————————————–
[۱] سوره دهر: ۷۶ آیه ۳۰٫
[۲] سوره غافر: ۴۰ آیه ۱۶٫
[۳] سوره ابراهیم: ۱۴ آیه ۴۸٫
[۴] سوره بقره: ۲ آیه ۱۶۵٫
[۵] سوره ذاریات: ۵۱ آیه ۵۹٫
[۶] سوره جائیه: ۴۵ آیه ۳۶٫
[۷] سوره بقره: ۲ آیه ۲۵۵٫
[۸] سوره بقره: ۲ آیه ۲۵۵٫
[۹] سوره اسراء: ۱۷ آیه ۱٫
[۱۰] سوره دخان: ۴۴ آیه ۶٫
دوشنبه 92/07/22
دفاعیه تحقیقات پایانی
در مهرماه امسال 4 نفر ازطلاب حوزه علمیه فاطمیه (سلام الله علیها) با ارائه تحقیق پایانی خود فارغ التحصیل شدند.
خانم طاهره پیاد با موضوه نقش ایثار و فداکاری در پایداری انقلاب اسلامی با راهنمایی حجه الاسلام ثابت
خانم سعیده ناصری با موضوع: زنان نمونه با راهنمایی حجه الاسلام ثابت
خانم نجمه دستمرد با موضوع: مسائل جنسی کودکان با راهنمایی سرکار خانم فضلی نژاد
خانم حمیده قاسمی با موضوع: انفاق در آیات و روایات با راهنمایی سرکار خانم کرمی
خانم سعیده ناصری با موضوع: زنان نمونه
این تحقیقات پایانی با داوری حجه الاسلام دکتر علیشاهی برگزار شد.
امیدواریم همه طلاب در مراحل زندگی خود موفق باشید
یکشنبه 92/06/17
خانواده ای تصور کنید با پدری معتقد به حجاب وحیا و دختری با آرزوهای دور و دراز که میخواد با مد روز حرکت کنه
داستان از این قراره
شب با پچ پچ های مامان و بابا که در مورد من حرف می زدند از خواب بیدار شدم
گوشامو تیز کردم
بابایی می گفت خیلی نگران مهسا هستم یکی دوتا از دوستاش (منظور لیلا و میترا بودن) به فرهنگ خونواده ما نمی خورن
مهسا هم که میخواد از قافله عقب نمونهبا دوستاش همرنگ شده
عصری در خیابون با دوستاش دیدم
این چه وضعیه که برای خودش درست کرده ؛
شلوار جین و مانتو تنگ می پوشه ؛ آستیناشم زده بالا ؛انگار میخواد با یکی دعوا کنه
تو که مادرشی یه چیزی بگو
رعایت حال ما رو هم نمی کنه ؛ وقتی هم بهش تذکر میدم ؛ میگه من با این لباسا حال میکنم و با اینا راحتم و سرشو میندازه پایین و میره
مامانم میگفت
خب بچه است ؛ ازدواج میکنه درست میشه و از اینجور حرفا
بابام مدیر دبیرستان ابن سینا بوده و حالا بازنشست شده و در یکی از صندوق های قرض الحسنه ؛بصورت افتخاری کار میکنه
یادمه از وقتی خودمو شناختم
از نابودی زندگی دخترانی تعریف میکرد که با بعضی دانش آموزان ؛ طرح دوستی ریخته بودند
او میخواست با این داستانا منو در مقابل پسرای خیابونی ؛ واکسینه کنه
فصل امتحانات نزدیک شده بود
قرار شد دوستم سوسن ؛ که مورد تایید بابا بود
چند ساعتی برای رفع اشکال و مرور درسها بیاد خونمون
یه ساعتی نگذشته بود که بابایی در اتاق رو زد
مهسا دخترم
چایی و کیک آوردم بیام تووو
سوسن خودشو جمع و جور کرد
گفتم بفرمایید
یالا یالا
در اتاق باز شد من و سوسن ؛ هاج و واج چشمهامونو دوختیم به بابا
بابایی با پیژامه راه راه و زیرپیرهنی سفیدش وارد اتاق شد
سوسن خانوم ؛ خوش اومدید
سینی چایی رو گذاشت جلومون و رفت
چند ثانیه ای سکوت ؛ بر فضای اتاق حاکم شد
پاک آبروم جلوی سوسن رفت ؛ حالا بیاد و این حکایت رو پیش همکلاسیها تعریف کنه
چه خاکی به سرم بریزم
سوسن سکوت را شکست
خب مهساجون کجای مسئله بودیم
ساعت هفت عصر بابای سوسن اومده بود دنبالش
ازم خداحافظی کرد و زیر گوشم گفت عجب بابای با حالی داری
در اتاق رو قفل کردم و شروع کردم به گریه
خوابم برده بود
با صدای مامان بیدار شدم
مهسا نمی آی شام
نه شما بخورید من میل ندارم
با بابام قهر کرده بودم
پس فردا مطابق قرار قبلیمون
سوسن اومد خونمون
تاق تاق
تاق تاق
دخترم مهسا براتون شربت آوردم بیام تووو
سوسن لبخند ملیحی زد و گفت حاج آقا بفرمایید
بر خلاف تصورم
بابایی با شلوار و پیرهنی اتو کرده ؛ شربت ها رو گذاشت جلومون
و کنارم نشست
دستمو گرفت وبا نگاه مهربانانه همیشگیش گفت
دخترم می دونم از دستم ناراحتی
ولی اینو بدان که این مسئله با پیژامه اومدن
قبلا با دوستت هماهنگ شده بود و این نقشه ای بود که میخواستم یه درس زندگی بهت بدم
دخترم
وقتی در جامعه ای زندگی می کنیم
نمی تونیم بگیم نوع و شکل لباس پوشیدنمون یه امر خصوصیه و به دیگرون مربوط نیس
من با پیژامه و زیر پیرهنی در فضای خونه خودم می تونم رفت و آمد کنم ولی نمی تونم بگم
چون با این لباسا راحتم و با اینا حال میکنم در فضای خارج خونه هم با همین لباسا بیام بیرون
اینو هم من و هم تو و هم اقشار جامعه یه چیز قبیح می دونن
تو هم نمی تونی با لباسایی که شاید دوس داشته باشی
ولی در نظر جامعه و فرهنگ خونوادگی ما یه امر قبیحیه به دلیل اینکه
الان این مد روزه و با این شکل و شمایل راحتم بیای بیرون
دخترم
تا حالا فکر کردی چرا جامعه سرمایه داری برای اکثر مردان کت و شلوار و جوراب و کراوات؛ تحفه آورده
و برای زنان شلوارک و زیر پیرهنی
دخترم نظام سرمایه داری میخواد که تو و امثال تو
به بهانه شیک پوشی و مدگرایی ؛ از آستین پیراهنتون بزنید و شلوار کوتاه بپوشید
تا با اینکار بتونه ریشه حیا و عفت را از جامعه بیرون کنه
با این وضع
روزی خواهد رسید که زنان جامعه ما از پوشیدن زیر شلواری و زیر پیراهنی در بیرون منزل ناراحت نشن
دخترم
همچنان که نمی پسندی من با لباس راحتی در جلوی انظار دیده نشم
تو هم به بهانه مد با زیر شلواری بیرون نرو
منظورم اینه که با لباس نامناسب ؛ چشم بسته در انظار عمومی حاضر نشو
یکشنبه 92/06/17
اى روشنايى آنانى كه در تاريكى ها وحشت دارند. يعنى روشنايى تو نمى گذارد براى آنها تاريكى بيايد. اين رابطه چطورى برقرار مى شود و چگونه كسى شيعه مى شود؟
شيخ صدوق كه در ابن بابويه شهررى دفن است؛ نقل مى كنند: در زمان فتحعلى شاه، سيل سنگينى قبرستان ابن بابويه را فراگرفت و قبر شيخ صدوق را خراب كرد.
از مرگ شيخ صدوق 1200 سال گذشته بود. خبر خرابى به علماى بزرگ تهران رسيد. در آن زمان، بزرگ علماى تهران حاج ميرزا مسيح تهرانى بود.
همه علماى بزرگ تهران در شهر رى جمع شدند و به قبرستان ابن بابويه رفتند، بنا شد آنان سنگ ها و چوبها را از قبرستان بيرون كنند تا قبر شيخ را بسازند.
تا اينكه يكى از علماى را انتخاب كردند و او قبر را مرتب مى كرد.
بدن شيخ بعد از هزار و دويست سال تر و تازه است. آنان جواهرات خدا در زمين پنهان هستند. آنان گوهرهاى شيعه اند كه پنهان هستند.
يكى از مراجع بزرگ قم براى من نقل كرد؛ من در جوانى در عراق درس مى خواندم. درس كه تعطيل مى شد بسيارى از مردم براى زيارت
ابى عبدالله عليه السلام به كربلا مى رفتند. يك روز تمام كربلا را طوفان فراگرفت و خاك بلند شد، درختان مى شكست و هوا تاريك شد.
به يكى از اولياى خدا خبر دادند. او فرمود: قبور 72 نفر شهداى كربلا را بررسى كنيد و به ما خبر دهيد آيا مركز طوفان هفتاد دو نفر است. گفتند:
گوشه يكى از قبرها خراب شده و ساق پاى يكى از شهدا با چكمه پيدا شده، گفت: بپوشانيد طوفان مى خوابد. او هزار و چهارصد سال است شهيد شده،
حتى بند پوتين سالم مانده است. آنان نور هستند و از بين نمى روند.« طابت الارض التى فيها دفنتم »
خيلى عجيب است كه امام مى فرمايد: از زمانى كه بدنهاى شما در زمين كربلا قطعه قطعه گرديد، اين زمين حريم پاكى گرفته و از زمينهاى پاك عالم شده است.
« وفزتم فوزا عظيما »
شما به پيروزى بالايى رسيديد.
سه شنبه 92/04/11
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند:
دوستی پدرت را حفظ کن و رشته آن را نبُر که خداوند، نور تو را خاموش می کند.
«نهج الفصاحه، ح102، ص172»
نوجوانی شهید علی شریفی
پدرش می گوید:« در طول مدتی که در محله خودمان زندگی می کردیم، علی آقا برای همه شناخته شده بود، خصوصاً به لحاظ ادب و تواضعی که نسبت به من و مادرش داشت. از سر کار که به منزل می آمدم، معمولاً علی توی کوچه با همسن و سالهایش، مشغول بازی بودند، تا چشمش به من می آتاد بازی را رها می کرد و می دویدبه طرف من. خیلی مؤدب سلام می داد و می رفت به طرف منزل تل آمدن من را اطلاع بدهد، این کار علی، معولاً هر روز با آمدن من تکرار می شد، فرقی هم نکی کرد که کجای بازی باشد، بچه های هم سن و سالش حسابی تحت تأثیر این حرکت علی قرار گرفته بودند.»
«قربانگاه عشق، ص 164»
دوشنبه 92/04/10
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) فرموده اند:
هر که میخواهد دانش حضرت آدم و بینش نوح (علیه السلام) و برادری ابراهیم (علیه السلام) و پارسایی عیسی (علیه السلام) و خشم موسی (علیه السلام) را ببیند، به علی بن ابیطالب (علیه السلام) بنگرد.
منتخب میزان الحکمه، ص39، ح 439
نوجوانی شهید علی اکبر رحمانیان
تازه از مدرسه برگشته بود آمد پیش من و گفت: مادر، اگه یه چیزی بخوام بخرم برام میخری؟ با خودم گفتم؛ حتما دست دوستانش یه چیزی- خوراکی ای دیده ، دلش کشیده. گفتم : بگومادر، چرا نخرم!
گفت:«کتاب نهج البلاغه می خواهم» اون موقع (دوران طاغوت) کم کسی پیدا می شد اهل قرآن و نماز باشه، چه برسه به نهج البلاغه !
هر طوری بود بعد از چند روز، مقداری پول جور کردم و بهش دادم، وقتی از مدرسه آمد دیدم در پوست خودش نمی گنجه، کتاب بزرگی دستش بود، فکر نمی کردم برا خواندنش وقت بذاره؛ اما از اون روز به بعد همیشه باهاش بود، حتی توی جنگ.
یکشنبه 92/04/09
امام صادق (علیه السلام) میفرمایند:
خداوند عزوجل، ملایم و مهربان است و ملایمت را در هر کاری دوست دارد.
میزان الحکمه، ج4، ص496، ح 7581
دوران نوجوانی شهید حسین نوروزی
بارها با هم در زمین فوتبال به اتفاق دیگر دوستان بازی میکردیم.
اخلاق ما مثل بقیه هم سن و سالهایمان بود، یک گل که میخوردیم، سر هم تیمیهایمان داد میکشیدیم، توپ که اوت می رفت، جر زنی میکردیم.
خلاصه خیلی موقع ها احترام همدیگر را نگه نمیداشتیم.
اما از وقتی حسین به جمع ما اضافه شد، توی هر تیمی که بود نمیگذاشت بچه ها به هم
بی احترامی کنن، می گفت:«خب چیه؟! گل خوردیم دیگه جبران می کنیم، ارزش نداره و ...»
همه بچه ها تحت تأثیر این آرامش و مهربانی حسین قرار می گزفتند و آرام میشدند.
(کتاب: می خواهم حنظله باشم، ص 14 )
یکشنبه 92/04/02
شب نیمه شعبان، شب بسیار مباركى است. از امام جعفر صادق علیه السلام روایت است كه از امام محمدباقر علیهالسلام در مورد فضیلت شب نیمه شعبان سؤال شد؛ امام فرمود آن شب بعد از لیلة القدر افضل شبها است. در آن شب خداوند به بندگان، فضل خود را عطا مىفرماید و آنها را به مَنّ و كَرَم خویش مىآمرزد. پس سعى و كوشش كنید در تقرّب جستن به سوى خداى تعالى در آن شب، كه آن شبى است كه خدا قسم یاد فرموده به ذات مقدس خود كه سائلى را از درگاه خود تا زمانی كه مطلب گناهی را درخواست نکند؛ دست خالى برنگرداند
براى شب نیمه شعبان چند عمل وارد شده است
1. غسل، كه باعث تخفیف گناهان مىشود
2. احیاء این شب به نماز و دعا و استغفار. و در روایت است كه هر كس این شب را احیا دارد؛ نمیرد دل او در روزى كه دلها بمیرند.
3. زیارت امام حسین علیه السلام است در هر کجا باشد.
4. خواندن دعای اللهم بحق لیلتنا و ... که به منزله زیارت امام زمان است
5. خواندن دعای اللهم انت الحی القیوم .... و دعای اللهم اقسم لنا......
6. خواندن صلوات هر روز که در وقت زوال خوانده می شود.
7. خواندن دعای کمیل که ورودش در این شب است
اعمال این شب بسیار زیاد است که بهتر است به مفاتیح الجنان مراجعه شود.
بیا ای عزیز دل فاطمه نما شام هجر مرا خاتمه
مرا با خودت آشنا کرده ای صدای من بی وفا کرده ای
چهارشنبه 92/03/29
جلسه دفاعیه تحقیق پایانی سرکار خانم سکینه شهین نسب از فارغ التحصیلان حوزه فاطمیه(س) با عنوان «راه های اثبات خدا به زبان ساده برای نوجوانان» با داوری حجه الاسلام دکتر علیشاهی رئیس دانشکده علوم انسانی و راهنمایی سرکار خانم فضلی نژاد و با حضور جمعی از طلاب تشکیل شد.
در این جلسه دکتر علیشاهی ضمن بررسی اشکالات وارده بر این تحقیق پایانی از نحوه جمع آوری و پرداختن به موضوع رضایت داشتند و آن را بسیار مطلوب معرفی کردند و در پایان نمره 19 به این تحقیق پایانی تعلق گرفت.
دوشنبه 92/03/27
بسم الله الرحمن الرحیم
در پی منویات رهبر معظم انقلاب، مردم غیورمند ایران حماسه ا ی سیاسی خلق نمودند و این اقدام مردم فهیم و روشن ضمیر کشورمان بار دیگرموجب یاس دشمنان و شادی مسلمانان در ایران و سراسر جهان گردید و شکوه دموکراسی و مردم سالاری دینی را در کشورمان به اثبات رسانید و جهانیان دریافتند که مردم ایران مطیع امر ولایت هستند.
حوزه علمیه فاطمیه (سلام الله علیها ) ضمن تبریک این حماسه سیاسی به مردم ولایت مدار ایران، انتخاب شایسته حضرت آیت الله سید شرف الدین ملک حسینی(حفظ الله) را توسط مردم فهیم و ولایتمدار استان به عنوان نماینده این استان در مجلس خبرگان رهبری به مردم استان تبریک و تهنیت عرض می نماییم.
سرپرست حوزه علمیه فاطمیه (سلام الله علیها) یاسوج
رضوی
شنبه 92/03/25
پیام رهبر انقلاب در پی حماسه تاریخی و باشکوه ملت ایران در انتخابات92
پیروز حقیقی انتخابات ملت بزرگ ایران است.حماسه حضور مردم ،باطل السحر بافته ها و گزافه های دشمنان و حسودان شد.
رئیس جمهور منتخب ،رئیس جمهور همه ملت است .همه باید برای دست یافتن به آرمانهای بزرگی که رئیس جمهور و همکارانش در
دولت متعهد و مسئول تحقق آنند،به آنان کمک و با آنان همکاری صمیمانه کنند.
چهارشنبه 92/03/22
نام : حسین ، لقب : سید الشهداء ، کنیه : ابو عبدالله ، نام پدر : علی (ع) ، نام مادر : فاطمه (س) ، تاریخ ولادت : ۳ شعبان ، محل ولادت : مدینه ، مدت امامت : ۱۱ سال ، مدت عمر : ۵۷ سال ، تاریخ شهادت : ۱۰ محرم ، علت شهادت : عدم بیعت با یزید ، نام قاتل : شمر بن ذی الجوشن ، محل دفن : کربلا معلی
امام حسین فرزند دومین امام علی و حضرت زهرا علیهم السلام است . آن حضرت در شهر مدینه به روز سوم شعبان دیده به جهان گشود . آن حضرت شش ماه و ده روز با برادر بزرگترش امام حسن (ع) فاصله سنی داشت و مراحل رشد و نمو خویش را درمدت کمتر از هفت سال در مصاحبت با رسول (ص) و سی سال در کنار امیرالمومنین (ع) و ده سال با امام حسن (ع) گذراند. و در سال ۴۹ یا ۵۰ هجری پس از شهادت مظلومانه امام حسن (ع) امامت شیعیان را بر عهده گرفت .
پیامبر اکرم (ص) فرمود:
« ای جبرئیل! سلام مرا به پروردگارم برسان. مرا به مولودی که از فاطمه متولد شود و امتم او را بکشند نیازی نیست.»
جبرئیل به آسمان عروج کرد و آنگاه فرود آمد و دوباره همان سخن را گفت. پیغمبر نیز همان پاسخ را تکرار کرد.
جبرئیل به آسمان بالا رفت و آنگاه فرود آمد وگفت:
« ای محمد! پروردگارت به تو سلام میرساند و به تو بشارت میدهد که امامت و ولایت و وصایت را در نسل آن مولود قرار میدهد.»
آنگاه پیامبر فرمود: «راضی شدم.»
چون خبر ولادتش به پیامبر گرامى اسلام (ص) رسید، به خانه ى حضرت على و فاطمه (ع) آمد و اسماء (۱) را فرمود تا کودکش را بیاورد.اسماء او را در پارچه اى سپید پیچید و خدمت رسول اکرم (ص) برد،آن گرامى به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت (۲) . به روزهاى اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش، امین وحى الهى، جبرئیل، فرود آمد و گفت:
سلام خداوند بر تو باد اى رسول خدا، این نوزاد را به نام پسر کوچک هارون «شبیر» (۳) که به عربى«حسین» خوانده مىشود، نام بگذار. (۴) چون على (ع) براى تو بسان هارون براى موسى بن عمران است جز آنکه تو خاتم پیغمبران هستى. و به این ترتیب نام پر عظمت «حسین» از جانب پروردگار، براى دومین فرزند فاطمه انتخاب شد. به روز هفتم ولادتش، فاطمه زهرا که سلام خداوند بر او باد، گوسفندى را براى فرزندش به عنوان عقیقه (۵) کشت، و سر آن حضرت را تراشید و هم وزن موى سر او نقره صدقه داد. (۶) .
سلمان فارسى مى گوید: دیدم که رسول خدا (ص) حسین (ع) را بر زانوى خویش نهاده او را مى بوسید و مى فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانى، تو امام و پسر امام و پدر امامان هستى، تو حجت خدا و پسر حجتخدا و پدر حجتهاى خدایى که نه نفرند و خاتم ایشان، قائم ایشان (امام زمان عج) مى باشد. (۷)
انس بن مالک روایت مى کند:
وقتى از پیامبر پرسیدند کدام یک از اهل بیت خود را بیشتر دوست مى دارى، فرمود:حسن و حسین را، (۸) بارها رسول گرامى حسن و حسین را به سینه مى فشرد و آنان را مى بویید و مى بوسید. (۹)
ابو هریره که از مزدوران معاویه و از دشمنان خاندان امامت است در عین حال اعتراف مى کند که:رسول اکرم (ص) را دیدم که حسن و حسین (ع) را بر شانه هاى خویش نشانده بود و به سوى ما مى آمد، وقتى به ما رسید فرمود: هر کس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر که با آنان دشمنى ورزد با من دشمنى نموده است. (۱۰)
عالى ترین، صمیمى ترین و گویاترین رابطه ى معنوى و ملکوتى بین پیامبر و حسین را مى توان در این جمله ى رسول گرامى اسلام (ص) خواند که فرمود: حسین از من و من از حسینم. (۱۱)
جشن میلاد امام حسین (ع) در ملکوت :
ابن عباس از پیامبر گرامی نقل می کند:
وقتی امام حسین (ع) بهدنیا آمد، خداوند در عالم ملکوت به فرشته خازن و عهده دار آتش جهنم، وحی کرد که به خاطر مولودی که به پیامبرش عطا کرده است، آتش جهنم را بر اهلش خاموش کند و به رضوان، نگهبان بهشت وحی کرد که بهشت را بیاراید و آن را خوشبو گرداند و به حورالعین وحی فرمود که خود را بیارایند و به دیدار یکدیگر بروند و به ملائکه وحی فرمود که در صفوفی بایستند و به تسبیح و تحمید و تمجید و تکبیر بپردازند.
پی نوشته ها :
۱- احتمال دارد منظور از اسماء، دختر یزید بن سکن انصارى باشد. ر. به. ک. اعیان الشیعه ، جزء ۱۱ ، ص ۱۶۷٫
۲- امالى شیخ طوسى ، ج ۱، ص ۳۷۷
۳- شبر بر وزن حسن و شبیر بر وزن حسین و مشبر بر وزن محسن نام پسران هارون بوده است و پیغمبر اسلام (ص) فرزندان خود حسن و حسین و محسن را به این سه نام نامیده است- تاج العروس ج ۳ ص ۳۸۹، این سه کلمه در زبان عبرى همان معنى را دارد که حسن و حسین و محسن در زبان عربى دارد- لسان العرب ، ج ۶ ، ص ۶۰٫
۴- معانى الاخبار ، ص ۵۷٫
۵- در منابع اسلامى درباره عقیقه سفارش فراوان شده و براى سلامتى فرزند بسیار مؤثر دانسته شده است، ر.به.ک. وسائل الشیعه ، ج ۱۵ ، ص ۱۴۳ به بعد.
۶- کافى ، ج ۶ ، ص ۳۳٫
۷- مقتل خوارزمى ، ج ۱ ، ص ۱۴۶- کمال الدین ، صدوق ، ص ۱۵۲٫
۸- سنن ترمذى ، ج ۵ ، ص ۳۲۳٫
۹- ذخائر العقبى ، ص ۱۲۲٫
۱۰- الاصابه ، ج ۱۱ ، ص ۳۳۰٫
۱۱- سنن ترمذى ، ج ۵ ، ص ۳۲۴- در این قسمت روایاتى که در کتاب هاى اهل تسنن آمده است نقل شد تا براى آنها هم سندیت داشته باشد.
شنبه 92/03/18
روز مَبْعَث بر پایهٔ باورهای اسلامی، روزی است که محمد، پیامبر اسلام، به درجه پیامبری برگزیده شد. مسلمانان معنقدند او در غار حرا، توسط جبرئیل و از سوی خدا به پیامبری نایل آمد و مأمور شد که چندخداپرستی و بتپرستی را از زمین بردارد و خداپرستی را رواج دهد و پیام وحی را به مردم برساند. محمد در این زمان چهل سال داشت و در مکه زندگی میکرد.
پنجشنبه 92/03/02
ای تو کعبه را نگین، یا امیر المؤمنین
ای تو خلقت را پدر، وی خلائق را امین
کن نظر از روی لطف، به تمام پدران
روز سیزده رجب، ای امیر مؤمنان..
بر مخزن غیب باب مفتوح علی است
گیتی همه کشتی و در او نوح علی است
آن روح که مبداء حیات همه اوست
بر قالب آفرینش آن روح علی است
ماه رویت را بنازم، مهر و مینایم تویی
گر خوشم گر میگذارم، دین و دنیایم تویی
ای صفای بی نهایت، ای صمیمی ای بزرگ
جلوهای کن در نمازم رنگ و رؤیایم تویی
پنجشنبه 92/03/02
پدر بشنو این حرف فرزند خویش
عزیزو گرامی و دلبند خویش
تویی مایه ی بود و پیدایشم
کنا رت به ناز و به آسایشم
پدر تکیه گاه وجود منی
تو سرمایه ی هست و بود منی
پدرم روزت مبارک باد
پنجشنبه 92/03/02
رسول خدا(ص) به ما گفته بودند که تو هم مثل ایشان پدرمان هستی اما تو نه تنها پدر امت بودی که مثل مادری نگران که موقع ترک خانه، با نگرانی سفارش همه چیز و همه کس و همه جا را به فرزندانش می کند و باز هم مرور می کند تا سفارشی را از قلم نیانداخته باشد، مدام این حرف ها را با ما متذکر می شدی:
* می گفتی ما دوست داریم شما را شفاعت کنیم.
* مواظب اعمالتان باشید. نکند روز قیامت پیش دشمنان ما رسوا باشید.
* زیاد استغفار کنید. استغفار روزی آور است.
* تا می توانید کار خیر ذخیره کنید. مطمئن باشید که فردا به دستتان می رسد.
* بیشتر کلامتان ذکر خدا باشد. گناه نکنید. بنده وقتی گناه کند روزی اش قطع می شود.
* انواع بلاها را با دعا دفع کنید
* هرماه، سه روزش را روزه بگیرید. ما اهل بیت، دو پنج شنبه که میانشان چهارشنبه است روزه می گیریم.
* اگر حاجت مهمی دارید، صبح پنج شنبه به دنبال آن بروید. چون رسول خدا(ص) از خدا خواسته که بامداد پنج شنبه را بر امتش مبارک گرداند.
* از خانه که بیرون می روید آیه الکرسی و اناانزلناه و فاتحه الکتاب را یادتان نرود. قضای حاجت دنیا و آخرت شما در این آیات است.
* لباس ضخیم بپوشید. لباس نازک دین آدم را نازک می کند
* ایستاده آب نخورید، دردی می گیرید که دیگر درمان نمی شود. مگر آن که خدا عافیتتان دهد.
* مریض هایتان را با صدقه درمان کنید و از مالتان با زکات محافظت نمایید.
* نکند با هم اختلاف کنید که سبب خروجتان از دین است.
* هروقت از برادرتان لغزشی دیدید بر سر او نریزید که ارشادش کنید، با نرمی به او بگویید
* چهارپایان را نزنید. آنها هم برای خودشان خدا را تسبیح می کنند.
* لباس نخی بپوشید که لباس رسول خدا(ص) بود.
* بر پیغمبر و آلش صلوات بفرستید تا خدا دعایتان را مستجاب کند.
* لباس هایتان را زود به زود بشویید که همّ و غم را از بین می برد.
* موهای سفیدتان را نکنید. موی سفید نور است. هر که در اسلام مویش را سفید کند، روز قیامت همان موی سفید نور او خواهد بود.
* بدون طهارت نخوابید.
* به سمت قبله آب دهان نیاندازید. و اگر سهواً انداختید از خدا آمرزش بخواهید.
* پیش برادر مؤمنتان که می خواهید بروید خودتان را بیارایید
* سحرخیزی باعث تندرستی است و رضای خدا و رحمت اوست و تمسک به اخلاق پیمبران است.
* سیب بخورید. معده تان را پاک می کند.
* رکاب انگشتر مردها چیزی به جز نقره نباشد.
* غذای داغ نخورید. صبر کنید تا سرد شود. آخر رسول خدا(ص) فرموده برکت در غذای سرد است و غذای داغ برکت ندارد
* امانت را به صاحبش برگردانید حتی اگر صاحبش قاتل پیغمبران باشد.
* بازار که می روید خیلی به یاد خدا باشید.
* مواظب باشید غده هایی را که به گوشت چسبیده نخورید
* کدو بخورید عقل را زیاد می کند
* گلابی دل را روشن می کند و به اذن خدا دردهای آن را آرام خواهد کرد
* پیغمبر دوست داشت قبل و بعد از غذا ترنج میل کند
* انار را با پیه اش بخورید. معده را شستشو می دهد و دل را زنده می کند و وسوسه شیطان را از بین می برد.
* کاسنی بخورید. هر بامداد یک قطره بهشتی در کاسنی است
* آب باران بنوشید. پاک کننده تن است و بیماری ها را دفع می کند
* بچه هایتان را از چرک و چربی بشویید. شیطان، چرک و چربی را بو می کند و بچه هایتان در خواب می ترسند. دو تا فرشته آنها هم از این آلودگی در آزارند.
* حج که می روید به کعبه زیاد نگاه کنید
* اگر می خواهید بدانید چه مقامی پیش خدا دارید، ببینید با گناهانتان در چه وضعی هستید
* با بدگویان ما ننشینید و ما را پیش دشمنانمان علنی مدح نکنید
* هر وقت در سفر بودید و راه را گم کردید یا از چیزی ترسیدید فریاد بزنید و بگویید یا صالح اغثنی
* به خدا قسم که شتاب بلاها به سمت مؤمن از سیلی که از کوه سرازیر می شود یا از دویدن استر تندتر است
* از خدا عافیت از سختی بلا را بخواهید و سختی بلا چیزی نیست جز از بین رفتن دین.
* چشم به راه فرج باشید. از رحمت خدا ناامید نشوید. محبوب ترین کارها نزد خدا انتظار فرج است.
اما؛ ما و تو ای امام مهربان
آری تو پدر ما بودی و مهربان تر از مادر اما، ما چه فرزندهایی بودیم که می فرمودی:
- به خدا چقدر دوست دارم که حق تعالی مرا از میان شما ببرد و در ریاض رضوان جا دهد
- چرا بدبخت ترین این امت نمی آید تا محاسن مرا از خون سرم خضاب کند؟
- خدایا من از این ها به تنگ آمده ام و این ها از من
- من از این ها ملال یافته ام و این ها از من
- خدایا مرا از این ها بگیر و راحت کن و این ها را مبتلا به کسی کن که مرا به یاد بیاورند...
دوشنبه 92/02/30
سخنان گهربار از امام جواد علیه السلام
الْمُؤ مِنُ يَحْتاجُ إ لى ثَلاثِ خِصالٍ: تَوْفيقٍ مِنَ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ واعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ، وَقَبُولٍ مِمَّنْ يَنْصَحُهُ.
فرمود: مؤ من در هر حال نيازمند به سه خصلت است : توفيق از طرف خداوند متعال، واعظى از درون خود، قبول و پذيرش نصيحت كسى كه او را نصيحت نمايد.
قالَ عليه السلام : مُلاقاةُ الاْ خوانِ نَشْرَةٌ، وَ تَلْقيحٌ لِلْعَقْلِ وَ إ نْ كانَ نَزْرا قَليلا.
فرمود: ملاقات و ديدار با دوستان و برادران - خوب - ، موجب صفاى دل و نورانيّت آن مى گردد و سبب شكوفائى عقل و درايت خواهد گشت ، گرچه در مدّت زمانى كوتاه انجام پذيرد.
قالَ عليه السلام : إ يّاكَ وَ مُص احَبَةُالشَّريرِ، فَإ نَّهُ كَالسَّيْفِ الْمَسْلُولِ، يَحْسُنُ مَنْظَرُهُ وَ يَقْبَحُ اءثَرُهُ.
فرمود: مواظب باش از مصاحبت و دوستى با افراد شرور، چون كه او همانند شمشيرى زهرآلود، برّاق است كه ظاهرش زيبا و اثراتش زشت و خطرناك خواهد بود.
یکشنبه 92/02/29
اعتكاف فصلى است براى گریستن،
براى ریزش باران رحمت،
براى شستن آلودگىهاى گناه
براى تطهیر صحیفه اعمال،
براى نورانى ساختن دل
و صفا بخشیدن به روح
یکشنبه 92/02/29
هيچ گنجي بي دد و بي دام نيست
جز به خلوتگاه حق، دل رام نيست
انسان در گريز از هواي نفس و فرار از اشتغالات زندگي، در طريقت انس با معبودهمواره نيازمند خلوتي است تا در انزواي وجود خويش در آثار صنع پروردگارش با ديدةعبرت بينديشد و با سوز دل و اشك ديده، باطن خود را از زنگار گناهان بشويد و خانه دلرا مصفاي حضور خالق هستي بخش سازد، و اعتكاف زمينه چنين خلوتي را فراهم ميكند وفرصت و مجالي ميدهد براي پرداختن به امور نفس خويش و جلوهگري نور محبت خدا دراعماق سراي وجود انسان، تا انسان بدون دلواپسي از كارهاي انجام نشده و وابستگيهايروزمره، خود را در سراي معبود خويش نظارهگر باشد.
حضرت صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: «فِي التَّوْراةِ مَكْتُوبٌ يَا ابْنَ آدَمَتَفَرَّغْ لِعِبادَتي اَمْلاءُ قَلْبَكَ غِنيً وَلا آكِلْكَ إِلي طَلَبِكَوَعَلَيَّ اََنْ اَسُدَّ فاقَتَكَ؛ در تورات نوشته شده است: اي فرزند آدم! برايانجام عبادت من فراغتي به وجود بياور تا من دل تو را از بي نيازي سرشار سازم و بدوناينكه تو طلب كني، حاجتت را برآورده كنم و من خود را ملتزم ميدانم كه حوائج تو رابرطرف نمايم.»
و نيز آن حضرت نقل نموده كه پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمودند: «أفْضَلُ النّاسِ مَنْ عَشِقَ العِبادَةَ فَعانَقَها وَاَحَبَّها بِجَسَدِهِوَتَفَرَّغَ لَها؛ با فضيلتترين مردم كسي است كه عاشق عبادت باشد و با اشتياق تمام عبادت را به آغوش بكشد و با جسمش آن را دوست بدارد و براي آن فراغتي به وجودبياورد.»
مساجد همواره به عنوان پايگاه اعتكاف، مركز خلوت و انس عابدان با معبود خويشمحسوب ميگردند و اعتكاف روزهايي در خلوت خويش با خود بودن و به ياد خدا زيستن است. اعتكاف گشت و گذاري است در كوچه پس كوچههاي درون و گشتن در دنياي «تو در تو»ي دل وشناختن خود و مجاهده با نفس و انس با معبود. اعتكاف بريدن از غير و پيوستن به دوستبراي دوباره برگشتن به جامعه است، منتهي با ره توشه درون سازي. اعتكاف هجرتي درونيبراي سير در دنياي باطن است و مروري بر نفسانيات خويش است تا گام تهذيب برداريم وگام بندگي برگيريم. اعتكاف تمريني است سه روزه، با «قيام» و شب زنده داري و «صيام» و روزه داري تا يك عمر در معبد نياز و سجده گاه راز و نياز، معتكف حريم بندگيباشيم. اعتكاف اهل عبادت را «عيد حضور» است و اهل غفلت را روزنهاي به سوي نور. خواندن و شنيدن كجا و ديدن و چشيدن كجا.
یکشنبه 92/02/29
معنای اعتکاف
اعتکاف در لغت از «عکف» گرفته شده و لغت شناسان برای آن معانی گوناگونی آورده اند:
در مفردات آمده: «العکوف؛ الاقبال علی الشیء و ملازمته علی سبیل التعظیم له[1]» [اقبال به سوی چیزی است همراه با تعظیم و بدون انصراف]
در قاموس قرآن آمده است: «عکف علیه عکوفا؛ اقبل علیه مواظبا[2]»
این واژه به معانی حبس و منع نیز آمده، ولی در بیشتر موارد، کاربرد آن مواظبت و ملازمت است.
اعتکاف؛ اعم است از اقامت در چیز حق یا باطل؛ مانند اصنام و بت ها. این کلمه از باب افتعال است و دلالت می کند بر انتخاب و اختیار کردن این اقامت.[3]
اعتکاف در اصطلاح عبارتست از: «اقامت سه روز یا بیشتر در مسجد به قصد عبادت یا قربت با شرایط مخصوص»[4]
قرآن کریم بر این سنت حسنه که محبوب انبیا و اولیا بوده تأکید کرده است. ماده «عکف» 9 بار در کتاب آسمانی به کار رفته است که در برخی از موارد معنای لغوی آن منظور بوده است که از آن جمله است:
« قالوا نعبد اصناماً فنظل لها عاکفین»
گفتند: بت هایی را می پرستیم، و همه روز ملازم آنهاییم.
و در بعضی معنای اصطلاحی آن مراد است از جمله:
«و اذ جعلنا البیت مثابة للناس و امنا و اتخذوا من مقام ابراهیم مصلی و عهدنا الی ابراهیم و اسماعیل ان طهرا بیتی للطائفین و العاکفین و الرکع السجود»
و به خاطر بیاورید هنگامی که خانه کعبه را محل بازگشت و مرکز امن و امان برای مردم قرار دادیم. و (برای تجدید خاطره) از مقام ابراهیم، عبادتگاهی برای خود انتخاب کنید و ما به ابراهیم و اسماعیل امر کردیم که خانه مرا برای طواف کنندگان و سجده کنندگان، پاک و پاکیزه کنید.
جمعی از مفسران مراد از عاکفین را در آیه شریفه اعتکاف کنندگان (معنای اصطلاحی) دانسته اند. بعضی آن را به مقیمین و ساکنین (معنای لغوی) تفسیر کرده اند. و عده ای هر دو را در آیه شریفه احتمال داده اند.
آیه دیگری که مفسران آن را به اعتکاف مصطلح تفسیر کرده اند آیه 187 سوره مبارکه بقره است:
«ولا تباشروهن و انتم عاکفون فی المساجد تلک حدود الله فلا تقربوها..»
هنگامی که در مساجد معتکف هستید با آنان [زنان خود] آمیزش نکنید؛ این حدود الهی است به آنها نزدیک نشوید.
در فضیلت اعتکاف همین بس که معادل طواف خانه خدا قرار گرفته و همتای رکوع و سجود به شما رآمده است همچنین در فضیلت دو تن از انبیای الهی چنین آمده است که آنان مأمور شدند تا کعبه و حریم آن را از لوث وجود بت و بت پرستی تطهیر کنند تا عبادت کنندگان در کنار قبله و حرم امن الهی به طواف، اعتکاف، رکوع و سجود بپردازند.
[1])راغب اصفهانی، معجم مفردات الفاظ قرآن، ماده عکف.
[2]) قاموس قرآن، ج5
[3]) مهدی مؤیدی، اعتکاف عبادتی فراگیر و گامی به سوی مسجدشناسی، ص31
([4]اعتکاف ابرار، ص 24
پنجشنبه 92/02/26
به نیت فرج از امشب شب آرزو ها( لیله الرغائب)) تا شب نیمه شعبان یک چله دست از گناه بکشیم و ظهورش را عاجزانه از خدا بخواهیم.
اللهم عجل لولیک الفرج
پنجشنبه 92/02/26
ضمن گرامیداشت و یاد و خاطره عالم جلیل القدر حضرت آیت الله بهجت، مطلبی را از کتاب در محضر بهجت نقل می شود:
تفاوت و مشابهت ما با علمای سلف
به معلومات و واضحات خود، عمل نمی کنیم، مع ذلک مقامات و علمیات و معارف بالاتر را طالبیم.
به یاد دارم در کربلا آقا شیخ نابینایی در بالا سر سید الشهدا( علیه السلام) و در حالی که مرا نمی دید، به پسرش که کوچک بود و هنوز بالغ نشده بود، می گفت: پسرم! نماز بخوان. وقتی پسر به نماز ایستاد، در وقت نیت،وقتی که می خواست به او یاد دهد که چگونه نیتکند، می گفت: پسرم! در نماز دلت را به خدا ببند! یک کلمه است، گوش کردن و نکردن، گفتن و نگفتن ولی فرقش از زمین تا آسمان است اگر میل داری به جایی برسی که سید رضی و سید مرتضی و ... رسیدند کاری بکن که آنها می کردند تا به مقامات آنها برسی.
بنابراین فرق ما و آنها این است که آنها اهل علم و عمل و صاحب مقامات و کرامات بوده اند و ما نیستیم.آنها به آنچه می دانستند عمل می کردند ولی ما حتی انچه را که می بینیم عمل نمی کنیم.
آنها در مقام عمل حتی در عمل به مستحبات منتظر حالی بوند که آن را خوب انجام دهند
منبع: کتاب در محضر آیت الله العظمی بهجت نوشته محمد حسین رخشاد.
پنجشنبه 92/02/26
آیت الله بهجت (رضوان الله تعالی علیه) می فرماید:
· ذکر خدا که حدی ندارد، اعم از ذکر قبلی و لسانی، بلکه اعم از ذکر بدنی است.
چون تمام طاعات و همه آنچه مرضی خداست ذکر اللّه است.
· ابتلائات به بلاها برای این است که یقین پیدا کنیم.
سه شنبه 92/02/24
امام هادى عليه السلام : مَن أطاعَ اللّه َ يُطاعُ ؛
امام هادى عليه السلام :هر كس از خدا فرمان ببرد ، از او فرمان برند .
امام هادى عليه السلام : مَن رَضِيَ عَن نَفسِهِ كَثُرَ السّاخِطونَ عَلَيهِ ؛
امام هادى عليه السلام :آن كه از خودش راضى شود ، ناراضيان از او فراوان شوند .
امام هادى عليه السلام به حمّاد رازى فرمودند : إذا أشكَلَ عَلَيكَ شَى ءٌ مِن أمرِ دينِكَ بِناحِيَتِكَ ، فَسَلْ عَن عَبدِ العَظيمِ بنِ عَبدِاللّه ِ الحَسَنِيِّ عليه السلام ؛
امام هادى عليه السلام به حمّاد رازى فرمودند : هرگاه در قلمرو خود در كار دين به مشكلى دچار شدى ، آن را با عبد العظيم حسنى در ميان بگذار .
امام هادى عليه السلام به مردى از اهالى رى كه به زيارت امام حسين عليه السلام رفته بود فرمودند : أما إنَّكَ لَو زُرتَ قَبرَ عَبدِالعَظيم عِندَكمُ لَكُنتَ كَمَن زارَ الحُسَينَ عليه السلام ؛
امام هادى عليه السلام به مردى از اهالى رى كه به زيارت امام حسين عليه السلام رفته بود فرمودند : اگر قبر عبد العظيم را در شهر خود زيارت كنى ، چنان است كه گويى امام حسين عليه السلام را زيارت كرده اى.
حضرت عبد العظيم عليه السلام از امام هادى عليه السلام چنين روايت مى كند : إنَّمَا اتَّخَذَ اللّه ُ عَزَّوَجَلَّ إبراهِيمَ خَليلاً لِكَثرَةِ صَلاتِهِ عَلى مُحَمَّدٍ و أهلِ بَيتِهِ عليهم السلام؛
حضرت عبد العظيم عليه السلام از امام هادى عليه السلام چنين روايت مى كند :خداوند متعالي ، ابراهيم عليه السلام را دوست خود برگرفت ؛ زيرا او بر محمّد و اهل بيت او بسيار درود مى فرستاد .
دوشنبه 92/02/23
دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت:
مامانم گفته چیزهایی که در این لیست نوشته بهم بدی، این هم پولش.
بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه
داد، بعد لبخندی زد و گفت:
چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش میدی، میتونی یک مشت شکلات به عنوان
جایزه برداری.
ولی دختر کوچولو از جای خودش تکون نخورد، مرد بقال که احساس کرد دختر بچه برای
برداشتن شکلاتها خجالت میکشه گفت: دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت
شکلاتهاتو بردار"
دخترک پاسخ داد: عمو! نمیخوام خودم شکلاتها رو بردارم، نمیشه شما بهم بدین؟ "
بقال با تعجب پرسید:
چرا دخترم؟ مگه چه فرقی میکنه؟
و دخترک با خنده ای کودکانه گفت: آخه مشت شما از مشت من بزرگتره!
--------------
داشتم فکر میکردم حواسمون بهاندازه یه بچه کوچولو هم جمع نیس که بدونیم و
مطمئن باشیم که :
اوني كه خدا به ما ميده از مشت ما بزرگتره!
امام صادق علیه السلام در دعایی میفرماید:
يَا مُعْطِيَ الْخَيْرَاتِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَعْطِنِي مِنْ خَيْرِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ مَا أَنْتَ أَهْلُه
ای عطا کنندهی خیرها! بر محمد و آل محمد درود و رحمت فرست و به من خیر دنیا و آخرت را ـ آن چنان که در خور تو است ـ عطا نما.
کافی، ج 2، ص 259
یکشنبه 92/02/22
برگزاری آزمون سطح 3 و بازپذیری طلاب در مدرسه فاطمیه (س) یاسوج
آزمون سطح سه و بازپذیری طلاب حوزه های علمیه خواهران صبح امروز جمعه در سالن اجتماعات مدرسه علمیه فاطمیه (س) برگزارشد.
در این آزمون 25 نفر از طلاب شرکت کردند که پس از برگزاری آزمون در 18 خرداد ماه سال جاری نتایج اولیه اعلام شده و در 25 خرداد از داوطلبان پذیرفته شده مصاحبه علمی گرفته می شود.
یکشنبه 92/02/22
هر شخصی که مرتکب گناهی می شود تا وقتی مأیوس نباشد در صدد توبه بر آمده و با استغفار آمرزیده میشود ولی شخص مأیوس آمرزیده شدنی نیست زیرا امیدی به آمرزش و مغفرت الهی ندارد تا توبه نماید.
حجت الاسلام والمسلمین شیخ حسین انصاریان در پاسخ به این پرسش که گناهانی که بخشیده نمی شوند کدامند؟
این چنین پاسخ داده است:
یأس و نومیدی از رحمت و مغفرت الهی از بزرگترین گناهان است؛ زیرا آنچه سبب یأس از رحمت و مغفرت پرودگار عالم می شود، ضعف اعتقاد به قدرت و کرم و رحمت بی پایان اوست و قرآن مجید آن را از صفات کفار قرارداده است و می فرماید:
وَ لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُونَ،
«و از رحمت خدا مأیوس نشوید؛ که تنها گروه کافران، از رحمت خدا مأیوس میشوند!» (1)
هر شخصی که مرتکب گناهی می شود تا وقتی مأیوس نباشد در صدد توبه بر آمده و با استغفار آمرزیده میشود ولی شخص مأیوس آمرزیده شدنی نیست زیرا امیدی به آمرزش و مغفرت الهی ندارد تا توبه نماید.
خداوند تبارک و تعالی خودش را در قرآن به قبول کننده توبه توصیف میفرماید:
«وَ هُوَ الَّذی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ وَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ»
«او کسی است که توبه را از بندگانش میپذیرد و بدیها را میبخشد، و آنچه را انجام میدهید میداند.»(2)
و اسماء شریفه تواب، غفار، غفور، غافرالذنب، قابل التوب را از اسماء خود قرار داده است و به طور عموم گناهکاران را به سوی خود دعوت فرموده و آنها را امر به توبه کرده و برای علاج یأس در این مورد تامل در مفاد این آیه شریفه کافی است که فرمود:
«قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ»
«بگو:ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کردهاید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را میآمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است»(3)
در این آیه شریفه چند نکته ظریف وجود دارد که بسیار قابل توجه میباشد:
خداوند فرمود: (یا عِبادِیَ) که متضمن لطف خطاب است و نفرمود ( یا ایها العصاة) ای گناهکاران، فرمود (أَسْرَفُوا) که مشتمل بر رفق در خطاب است و نفرمود (اخطئوا) فرمود (لا تَقْنَطُوا) که صریحاً دلالت بر نهی از نومیدی و حرام بودن یأس از آمرزش دارد.
جمله قبل را به جمله (إِنَّ اللّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ) مؤکد فرمود که عمومیت داده آمرزش خود را به تمام گناهان فرمود (جَمیعًا) یعنی همه گناهان و آن را مخصوص به بعضی نکرد و موکد فرموده آن را به جمله (إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ) که خدا بخشاینده و مهربان است.
پس بنابراین تمامی گناهان قابل بخشش بوده و نبایستی از درگاه حضرت حق ناامید گشت؛ اما آن چه مهم است توفیق توبه و عمل به شرایط آن از جمله ندامت و پشیمانی از گناه و عزم و تصمیم جدی بر ترک گناه و عدم بازگشت و ارتکاب مجدد آن واین که اگر گناهی را که مرتکب شده از حق الناس است برای توبه بایستی رضایت آن شخص را تحصیل نماید و اگر از حق الله است، از ارتکاب آن خودداری نماید و چنانچه اعمالی را ترک نموده که قضا و یا کفاره دارد، آنها را جبران نموده و...
در خاتمه توجه شما را به حدیثی در این زمینه جلب می نمائیم:
(جابر نقل میکند که زنی خدمت رسول خدا(صلي الله عليه واله وسلم) آمد، عرض کرد:
زنی بچه خود را به دست خود کشته، آیا برای او توبه است؟ فرمود قسم به خدائی که جان محمد (صلي الله عليه واله وسلم) در قبضه قدرت اوست، اگر آن زن هفتاد پیغمبر را کشته باشد و پشیمان شود و توبه نماید و خدای تعالی صدق او را بداند که دیگر به هیچ گناهی رجوع نمینماید توبهاش را قبول میفرماید و گناهانش را عفو میکند به درستی که توبه کننده از گناه مثل کسی است که گناه نکرده است.) (4)
(1) سوره یوسف آیه 87 .
(2)سوره شورا آیه 25.
(3)سوره زمر آیه 53.
(4)لئالی الاخبار باب 3 صفحه 23.
پنجشنبه 92/02/19
رهبر انقلاب در دیدار جمعی از معلمان فرمودند:
در زمینه حماسه سیاسی ، آموزش و پرورش نقش آفرین است
و جمعیت عظیم معلمان کشوربر این امر تأثیر گذارند.
پنجشنبه 92/02/19
اگر.....اگر گناه وزن داشت!
هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد،
خیلی ها از کوله بار سنگین خویش ناله می کردند
و من شاید! کمر شکسته ترین بودم.....!
یا ستار العیوب خودت ما را ببخش
پنجشنبه 92/02/19
مدتی پیش در یکی از میدانهای تهران در حال عبور کردن بودم. نوجوانی را دیدم که کاغذ
هایی را میان مردم پخش می کرد. فکر کردم برگه های تبلیغاتی که در گوشه کنار شهرپخش
میشود است هر کس برگه را میگرفت آن را دور نمی انداخت بلکه میخواند و در جیبش می
گذاشت. با خود فکر کردم. این چه جور تبلیغی است! هر کس برگه را می گیرد و در جیبش
می گذارد.پیش نوجوان رفتم که اصلا" شبیه تبلیغات چی ها نبود برگه را گرفتم و دیدم روی
آن نوشته با امام زمانمان آشتی کنیم.
سفارشهای برای آشتی با امام زمان(عج)
· سلام به امام زمان عج و دیگر امامان علیهم السلام و نفرین بر ستمکاران
· خواندن دعای فرج هنگام قنوت نمازها.
· خواندن آیت الکرسی پس از هر نماز و صدقه دادن برای سلامتی ایشان
چهارشنبه 92/02/18
پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:
بزودی در آخر الزمان، علمائی می آیند که مردم را به دل کندن از دنیا دعوت می کنند، اما خودشان زهد نمی ورزند، (مردم را) به آخرت تشویق می کنند ولی خودشان به آن رغبت ندارند، از وارد شدن به دستگاه حکمرانان نهی می کنند، اما خودشان از این کار خودداری نمی کنند، از فقراء دوری می کنند و به ثروتمندان نزدیک می شوند، اینان همان جبّاران و طغیان گران و دشمنان خدا هستند.
(مجموعه ورام،ج 1،ص 301)
پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:
زمانی بر مردم می آید که قرآن (و دستورات آن) در دل های مردم کهنه و فرسوده می شود (و آن را رها می
کنند)همان طور که لباس ها بر بدن فرسوده می شود (و آن ها را بدور می اندازند).
(میزان الحکمة،ج 3،ص 232)
پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:
زمانی بر مردم می آید که اگر اسم کسی را بشنوی بهتر است از اینکه او را ببینی، و اگر او را ببینی بهتر است از این که (با او باشی و) او را امتحان کنی، و اگر او را امتحان کنی اوضاع و احوال (او) بر تو آشکار می شود، دین آن ها پول و درهم است، همت و تلاش آن ها شکم آنهاست، و قبله آن ها زنان آنهاست برای تکه ای نان، خم می شوند و برای پول و درهم به خاک می افتند، سرگشته و مست هستند، نه مسلمانند و نه مسیحی هستند.
(مستدرک،ج 11،ص 379)
پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:
زمانی بر امت می آید که زمامدارانشان ستمگرند، و علمایشان طمعکارند و عابدانشان ریا کارند، و بازرگانانشان رباخوارند، و زنانشان در پی زیور و زینت دنیایند، و پسرانشان (با یکدیگر) ازدواج می کنند، پس در چنین روزگاری (بازار دین) امت من، مانند کسادی بازارها، بی رونق و بی مشتری است و در آن هیچ معامله ای نیست، مرده ها در قبرشان از خیر آنها ناامیدند و خوبان در بین آنها زندگی نمی کنند،پس در این هنگام فرار کردن بهتر از ماندن است.
(بحار،ج 22،ص 454)
پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:
روزگاری می آید که مردم در مساجد خود جمع می شوند و نماز می خوانند، امّا مؤمن (واقعی) در میان آنها وجود ندارد.
(میزان الحکمة،ج 7،ص 3122)
پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:
در آخر الزمان مردمی می آیند که به مساجد می آیند و به صورت حلقه وار در مساجد می نشینند، ذکرشان دنیا و دنیا دوستی است. با آنان همنشینی نکنید، زیرا خدا را به آنان نیازی نیست.
(وسائل الشیعه،ج 5،ص 214)
پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:
از نشانه های ساعت (قیامت) بسیار بودن قاریان قرآن است و کمی فقیهان، و فزونی امیران، و کمی افراد مورد اطمینان، و بسیاری باران، و کمی گیاهان است.
(تحف العقول،ص 98)
پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:
عمرهای امّتم میان شصت تا هفتاد سال است و اندک اند کسانی که از این اندازه بگذرند.
(کنزالعمال،ج 15،ص 677،حدیث 42697)
پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:
در آخرالزمان گرفتاری سختی به امت من از ناحیه فرمانروایان آنها خواهد رسید که هیچکس از آن بلا رهائی نیابد مگر آن کس که دین خدا را به زبان و دسا و دل خویش شناخته باشد، و این همان عملی است که پیشینیان او انجام داده اند.
(کنر العمال،ج 3،ص 682،حدیث 8450)
پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:
روزگاری بر مردم فرا رسد که دل مؤمن آب می شود آن گونه که نمک در آب حل می شود عرض شد:
چرا؟ فرمودند: چون منکر را (در مردم) می بیند و قدرت تغییر آنرا ندارد.
(بحار،ج 6،ص 305)
پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:
در آینده دورانی بر امتم می گذرد که فقراء بسیار، و دانشمندان اندک باشند، و علم و دانش (از آنها) گرفته
شود،فتنه و آشوب بسیار گردد و بعد از آن دورانی می آید که مردانی از امّت من قرآن می خوانند ولی به (حلقوم) سینه شان نمی رسد(یعنی به آن چه می خوانند عمل نمی کنند، فقط تکرار الحان و نغمات است) و سپس زمانی بیاید که مشرک به خدا، با مؤمن در آن چه می گوید (فقط) مجادله می کند (و قصد هدایت ندارد).
(نهج الفصاحه،ص 373،حدیث 1755)
سه شنبه 92/02/17
بارها این جمله را شنیدهایم "هر که بامش بیش، برفش بیشتر" این جمله دارای پیامهای فراوانی برای ماست که چگونه توشه سفر خود را ببندیم تا موقعی که میخواهیم حساب آن را پس دهیم کمتر وقت بگیرد.
یکی از نعمتهایی که خداوند به برخی از افراد داده ثروت و دارایی است که میتواند اسباب عذاب و گرفتاری برای انسان باشد و هر انسانی میتواند این ثروت و مال را در راههای مختلف خرج کند اما آنچه مهم است این است که خداوند روزی درباره همین داراییها از ما حساب پس میگیرد.
در این باره ثروت حضرت سلیمان (ع) و عاقبت آن حضرت را که یک درس بسیار زیبا و آموزنده برای همه ماست مرور میکنیم.
سلیمانبن داوود از نادر پیامبرانی است که خداوند پادشاهی مشرق و مغرب زمین را به او داد و سالها بر انسانها، چهارپایان، مرغان و درندگان غالب و حاکم بود و زبان همه موجودات را میدانست که زبان از توصیف قدرت عظیم او قاصر است.
درباره ثروت ایشان آوردهاند که:
فرشی داشت که جنیان آن را از حریر و طلا بافته بودند و هر زمان که میخواست به جایی برود روی آن فرش مینشست و هر جا و با هر سرعتی که میخواست، آن فرش وی را به مقصد میرساند. آنقدر قدرت داشت که حتی باد نیز تحت اختیار او بود و با باد سخن میگفت. میزی داشت از طلا که با یاقوت و جواهرات آراسته شده بود و سه هزار میز دیگر در اطراف او بودند (مخصوص علما، وزرا و بزرگان بنی اسرائیل).
سلیمان (ع) صد فرسخ لشکر داشت، ۲۵ فرسخ از جنیان، ۲۵ فرسخ از پرندگان، ۲۵ فرسخ از انسان و ۲۵ فرسخ از حیوانات چهارپا. جنیان گوهرهای درخشان برایشان میآوردند.
در آشپزخانههای آن حضرت روزی ۱۰۰ هزار گوسفند، ۴۰ هزار گاو برای فقرا و مساکین و لشکریانش طبخ میشد ولی غذای خودش نان جو بود که آن را نیز با دست خود میپخت.
روزی دستور داد که کسی وارد قصر من نشود و خود عصایش را به دست گرفت و به بالاترین جای قصر رفت در حالی که به عصایش تکیه داده بود به مملکت خویش نگاه کرده و شکرگذار خداوند بود. ناگاه نظرش به جوانی خوش چهره و پاکیزه افتاد که از گوشه قصرش پیدا شد،
فرمود: چه کسی به تو اجازه ورود به قصر را داده است، گفت: پروردگار تو، فرمود: تو کیستی، گفت: عزرائیل، فرمود: برای چه کاری آمدید، گفت: برای قبض روح تو.
سلیمان (ع) چون هیچ وابستگی به دنیا نداشت فرمود: به آنچه ماموری، انجام بده.
عزرائیل جان ایشان را در همان حالت که به عصا تکیه داده بود قبض کرد، چند روزی گذشت مردم و اطرافیان او را میدیدند و گمان میکردند که زنده است.
بعضی میگفتند چند روز غذا نخورده و نیاشامیده، پس او پروردگار ماست.عدهای میگفتند او جادوگر است و در دید ما سحر کرده که ما گمان کنیم ایستاده است. گروهی گفتند او پیامبر خداست و ... و خلاصه خداوند موریانههایی را فرستاد که میان عصای او را بخورند تا عصا بشکند، وقتی عصا شکست و او به زمین افتاد به داخل قصر رفتند و متوجه شدند که چند روز است از دنیا رحلت کرده است.
نکته مهم داستان این است که سلیمان (ع) با این همه ثروت فریب دنیا را نخورد و دنیا را در مسیر آخرت خرج کرد اما با این حال آخرین پیامبری است که در فردای قیامت به بهشت میرود زیرا خاصیت دنیا در این است که در حرام آن عقاب و در حلال آن حساب است. حسابرسی طولانی اموال سلیمان سبب میشود که او به عنوان آخرین پیامبر و فرستاده خدا قدم به بهشت گذارد.
پس از این داستان درس میگیریم که نه تنها دنیا به خودی خود مذموم نیست بلکه دنیادوستی و استفاده صحیح از مخلوقات هم مذموم نیست. استفاده غیرشرعی و وابستگی و یا پرستش دنیا مورد مذمت واقع شده که از آن به دنیای ملعون و یا مظلوم تعبیر میشود.
منابع:
1.داستانهای صاحبدلان، ج ۲، ص ۶۵
2- بحارالانوار، ج ۷۳، ص ۸۱
3- پندهای جاویدان، ص ۱۶۷
4 - حیوةالقلوب، ج ۱، ص ۳۷۰
شنبه 92/02/14
در پی هتک حرمت مرقد مطهر صحابی جلیل القدر حضرت رسول اکرم(ص) و یار باوفای امیرمؤمنان (ع)، حجر بن عدی و یاران عظیم القدر ایشان در سوریه توسط جنایتکاران سلفی، بر اساس نظر مراجع عظام تقلید، در محکومیت این جنایت ددمنشانه، امروز 14 اردیبهشت ماه دروس حوزه های علمیه سراسر کشور تعطیل و طلاب و فضلای حوزه های علمیه علی ابن موسی الرضا (ع) و فاطمیه (س) یاسوج رأس ساعت 11 صبح با شرکت در تجمع اعتراض آمیزی در مدرسه علمیه علی ابن موسی الرضا(ع)، این عمل ننگین و وحشیانه را محکوم می کنند.
لازم به ذکر است آرامگاه "حجر بن عدی" در منطقه "مرج" در حومه منطقه "الغوطه" در اطراف دمشق قرار دارد که عناصر وهابی گروهک تروریستی موسوم به "ارتش آزاد سوریه" در شنیع ترین اقدام هتاکانه خود با هدف دامن زدن به آتش تفرقه بین مسلمانان با حمله به مرقد مطهر این صحابی پیامبر (ص) و تخریب ضریح و نبش قبر آن پیکر او را بیرون کشیده و با خود به سرقت بردند.
قابل ذکر است "حجر بن عدی" به همراه فرزندش و 11 تن از یاران و همراهانش، در زمان حکومت بنی امیه با أمیرمؤمنان علی علیه السلام بیعت کردند از همین رو "معاویه بن أبی سفیان" فورا دستور قتل آنان را صادر کرد./
پنجشنبه 92/02/12
در سالروز شهادت استاد مطهری و گرامیداشت روز معلم و هفته زن مراسمی با حضور مدیریت محترم حوزه های علمیه خواهران استان و با دعوت از نماینده شهرستانهای بویراحمد و دنا درمجلس شورای اسلامی جناب آقای حاج زارعی برگزار گردید.
در این این مراسم جناب آقای حاج زارعی ضمن برشمردن جایگاه و شآن و منزلت حضرت زهرا(س) و نقش زنان در تربیت جامعه دینی و خصوصا نقش زنان طلبه در این راستا اشاره فرمودند، همچنین در راستای اجرای برنامه ریزی هایی که مدارس علمیه دارند قول مساعدت و همکاری دادند.
در این مراسم از اساتید این مدرسه تجلیل به عمل آمد.
چهارشنبه 92/02/11
شرمنده ام ...
ورق هاى دفتر من سیاه مى شوند و گیسوان تو سپید
من قدمى کشم تا تو نفس مى کشى...
هر روز
در تو پیامبرىبامن سخن مى گوید
که چشم هایش از بى خوابى سُرخ اند
آه!
درکلاس درس تو
حتى تخته سیاه روسفید شد
من هنوز شرمنده...
چقدر خسته ات کردم...
چهارشنبه 92/02/11
*بعضی ها میگن حجاب برای زن یعنی فعالت اجتماعی ممنوع!! اتفاقاً حجاب مجوز حضور زن در جامعه است. یعنی اگر دینی مخالف حضور زن در جامعه باشد، دیگر چرا بر حجاب اینقدر تأکید دارد؟ کسی که قرار است در خانه بماند، دیگر نیازی به حجاب ندارد. این نشان می دهد که اسلام مدافع حضور زن در اجتماع است. اما در چارچوب های مورد تأیید. *بعضی ها میگن آنهایی که ترویج حجاب می کنند با زیبایی مبارزه می کنند! همه ما می دانیم که زن ها ذاتاً علاقه به زیبایی دارند و دوست دارند زیبا باشند، هیچ کس با این موضوع مشکل ندارد و اتفاقاً اسلام در بین ادیان دیگر به شدت این موضوع را تأیید کرده، در حالی که برخی ادیان با چنین رفتارهایی مشکل دارند. سؤال اینجاست که این زیبایی را باید کجا خرج کنیم؟ اسلام به زن ها توصیه کرده که زیبایی خود را فقط به همسرانشان نشان دهند نه به مردهای چشم چران. اسلام برای حریم خانواده ارزش بسیار زیادی قائل هست و همان قدر که زنان را از خود آرایی در جامعه بر حذر داشته، آنها را به آراستگی در خانه توصیه کرده است. این نگرش چگونه با زیبایی مخالف است؟ |
چهارشنبه 92/02/11
حضرت فاطمه زهرا (سلامالهعليهوآلها) روز بیستم جمادی الثانی سال پنجم بعثت، در مکه بدنیا آمد، ایشان در بخشش و بلند نظری وحسن تربیت وارث مادربزرگوارش ودر سجایای ملکوتی وارث پدر بزرگوارش بود. حضرت مهدی (عجالهتعاليفرجهالشريف) که جهان را با ظهور و احکام نورانی خود متحول می کند، حضرت فاطمه زهرا را الگو و اسوه خود در رفتار و برنامه حکومتی خود می داند و مي فرمايد: دختر رسول خدا برای من سرمشق و الگوی نیکویی است . امام خمینی (رحمهالهعليه) مي فرمايند: برای زنها کمال افتخار است که روزتولد حضرت صدیقه را روز زن قرار داده اند، افتخار است و مسؤولیت. دخترم ! خواهرم !الگوي تو کيست؟ نکته اي که در ابتدا بايد به آن اشاره شود اين است که هدف ما از برگزاری این جشنها و مناسبتها چیست؟ آیا فقط برای ثواب بردن است؟ در اين مجالس باید روح حرکت کند ، تنها به وسيله دعا خواندن ، زيارت رفتن جسمی ثواب حاصل نمیشود، در مجالس اهل بیت (ع) اول باید آنها را بشناسیم بعد نسبت به آنها محبت پیدا کنیم، بعد از محبت محب به محبوب کشیده میشود و جذب میشود اگرمحب به رنگ محبوب در نیامد دروغ گفته است بلکه آن چه میگوید از روی احساسات است محبت حقیقی یعنی مجذوب محبوب شدن است. حضرت زهرا سلام الله عليها نمونه انسان کاملي در همه زمينه ها براي زن و مرد مسلملن مي باشد:بنده شايسته اي براي خدا، دختري فداکار براي پدر، همسري وفا دار براي شوهر و مادري مهربان براي فرزندانش. دخترم، خواهرم اينک که الگوي تو حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها است ، بيا حجاب فاطمي را انتخاب کنيم. |
سه شنبه 92/02/10
حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام)، دختر گرامي پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله وسلم) و خديجه کبري، چهارمين دختر پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله وسلم) است.
معروفترين القاب حضرتش: زهرا، صدّيقه، طاهره، مبارکة، زکيّه، راضيه، مرضيّه، محدثَّه و بتول ميباشد.
بيشتر مورّخان شيعه و سنّي، ولادت با سعادت آن حضرت را در بيستم جماديالثّاني سال پنجم بعثت در مکّه مکرّمه ميدانند.برخي سال سوم و برخي سال دوم بعثت را ذکر کرده اند.يک مورّخ و محدّث سنّي، ولادت آن بانو را در سال اوّل بعثت دانسته است.
بديهي است روشن ساختن زاد روز يا سالروز درگذشت شخصيّت هاي بزرگ تاريخ هرچند که از نظر تاريخي و تحقيقي باارزش و قابل بحث است، امّا از نظر تحليل شخصيّت چندان مهم به نظر نميرسد.آنچه مهّم و سرنوشت ساز است نقش آنان در سرنوشت انسان و تاريخ ميباشد.
پرورش زهرا(عليها السلام) در کنار پدرش رسول خدا و در خانه نبوّت بود; خانه اي که محلّ نزول وحي و آيه هاي قرآن است.آنجا که نخستين گروه از مسلمانان به يکتايي خدا ايمان آوردند و بر ايمان خويش استوار ماندند.آن سالها در سراسر عربستان و همه جهان، اين تنها خانه اي بود که چنين بانگي از آن برميخاست: اللّه اکبر.
و زهرا تنها دختر خردسال مکّه بود که چنين جنب و جوشي را در کنار خود ميديد.
او در خانه تنها بود و دوران خردسالي را به تنهايي ميگذراند. دو خواهرش رقيّه و کلثوم چند سال از او بزرگتر بودند.شايد راز اين تنهايي هم يکي اين بوده است که بايد از دوران کودکي همه توجّه وي به رياضت هاي جسماني و آموزشهاي روحاني معطوف گردد.
حضرت زهرا(عليها السلام) بعد از ازدواج با اميرالمؤمنين علي(عليه السلام)، به عنوان بانويي نمونه بر تارک قرون و اعصار درخشيد.دختر پيامبر همچنان که در زندگي زناشويي نمونه بود، در اطاعت پروردگار نيز نمونه بود.هنگامي که از کارهاي خانه فراغت مييافت به عبادت ميپرداخت، به نماز، دعا، تضرّع به درگاه خدا و دعا براي ديگران.
امام صادق(عليه السلام) از اجداد خويش از حسن بن علي(عليه السلام) روايت کرده است که : مادرم شب هاي جمعه را تا بامداد در محراب عبادت ميايستاد و چون دست به دعا برميداشت مردان و زنان باايمان را دعا ميکرد، امّا درباره خود چيزي نميگفت.روزي بدو گفتم: مادر! چرا براي خود نيز مانند ديگران دعاي خير نميکني؟ گفت: فرزندم! همسايه مقدّم است.
تسبيح هايي که به نام تسبيحات فاطمه(عليها السلام) شهرت يافته و در کتابهاي معتبر شيعه و سنّي و ديگر اسناد، روايت شده نزد همه معروف است.
فاطمه(عليها السلام) تا وقتي که رسول خدا از دنيا نرفته بود، سختي ها و تلخي ها زندگي را با ديدن سيماي تابناک پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله وسلم) بر خود هموار مينمود، ملاقات پدر تمام رنجها را از خاطرش ميزدود و به او آرامش و قدرت ميبخشيد.امّا مرگ پدر، مظلوم شدن شوهر، از دست رفتن حقّ، و بالاتر از همه دگرگونيهايي که پس از رسول خدا(صلي الله عليه وآله وسلم) ـ به فاصله اي اندک ـ در سنّت مسلماني پديد آمد، روح و سپس جسم دختر پيغمبر را سخت آزرده ساخت.
چنان که تاريخ نشان ميدهد، او پيش از مرگ پدرش بيماري جسمي نداشته است.داستان آنان را که به در خانه او آمدند و ميخواستند خانه را با هر کس که درون آن است آتش زنند شنيده ايد.خود اين پيشامد، به تنهايي براي آزردن او بس است، چه رسد که رويدادهاي ديگر هم بدان افزوده شود.
دختر پيغمبر، نالان در بستر افتاد.زنان مهاجر و انصار نزد او گرد آمدند.آن بانوي دو جهان، خطبه اي بليغ در جمع آن زنان بيان فرمود که با نقل بخشي کوتاه از آن، گوشه اي از دردِ دين و سوز و گداز مکتبي زهرا(عليها السلام) و شِکْوه او از مردم فرصت طلب و غاصبان ولايت را درمييابيد.
از درد سخن گفتن و از درد شنيدن با مردم بيدرد نداني که چه دردي است!«به خدا سوگند، اگر پاي در ميان مينهادند، و علي را بر کاري که پيغمبر به عهده او نهاد، ميگذاردند، آسان آسان ايشان را به راه راست ميبُرد، و حقّ هر يک را بدو ميسپرد... شگفتا! روزگار چه بوالعجب ها در پس پرده دارد و چه بازيچه ها يکي پس از ديگري برون ميآرد.راستي مردان شما چرا چنين کردند؟ و چه عذري آوردند؟ دوست نماياني غدّار، در حقّ دوستان ستمکار و سرانجام به کيفر ستمکاري خويش گرفتار.
سر را گذاشته و به دُم چسبيدند! پي عامي رفتند و از عالم نپرسيدند! نفرين بر مردمي نادان که تبهکارند و تبهکاري خود را نيکوکاري ميپندارند!»سرانجام، دختر پيغمبر، دنيا را به دنيا طلبان گذاشت و به لقاي پروردگارش شتافت.
فاطمه را شبانه دفن کردند و علي(عليه السلام) او را به خاک سپرد و رخصت نداد تا ابوبکر بر جنازه او حاضر شود، و او اين گونه مظلوم و شهيد از دنيا رفت.
در تاريخ شهادت آن بانوي بزرگ نيز محدّثان اقوال گوناگوني دارند که مشهورتر از همه، سيزده جمادي الاولي سال يازده هجري و ديگري سوم جمادي الثّاني همان سال است.
چهارشنبه 92/02/04
سلام بر تو ای بانوی مرد آفرین
سلام بر تو ای سوگ نشین نهر علقمه
سلام خداوند بر تو باد ای که عباس ادب از تو دارد
ای بانی اشک و روضه های سقا
ای فاطمه ی دوّم بیت مولا
از دامن تو روح ادب را آموخت
آن تشنه ی بی دست کنار دریا
وفات حضرت ام البنین تسلیت باد
چهارشنبه 92/02/04
تا من و شلوارم سوار مترو شدیم، پیرمرد زمزمه کنان و متعجب طعنه ای زد « بسم الله الرحمن الرحیم».
من و شلوارم به روی خودمان نیاوردیم؛ کمی جلوتر مرد میانسالی را دیدم که به ما خیره شده است. انگار برای اولین بار بود که من و شلوارم را می دید. من و شلوارم به این نگاه ها عادت داریم. مردم دوست دارند به دیگران همان چیزهایی را بپوشانند که خودشان می پوشند و گرنه تمام وجودشان علامت سؤال می شود. مردم اصلاً ذره ای به دیگران احترام نمی گذارند. من این رفتارها را نمی فهم.
حالا دیگر شرایط تغییر کرده است. شلوار پاره نداشته باشی، به قول خارجی ها cool یا با حال نیستی!...
جالبه که اکثر عزیزان شلوار پاره پوش اعتقاد دارند که تقلید از هر چیزی که باشه چیز جالبی نیست در صورتیکه خودشون و افکارشون قربانی همین تقلید کورکورنه هستند اما سر در برف دارند!
چهارشنبه 92/02/04
چارلز دانشجوی انگلیسی با طعنه به دوست و هم کلاسی ایرانی اش همایون می گه: چرا خانوماتون نمیتونن با مردا دست بدن یا لمسشون کنن!؟؟ یعنی مردای ایرانی اینقدر کارنامه خرابی دارن و خودشون رو نمیتونن کنترل کنن؟!!
همایون لبخندی میزنه و میگه: ملکه انگلستان میتونه با هر مردی دست بده؟ و هر مردی می تونه ملکه انگلستان رو لمس کنه؟!
چارلز با عصابنیت می گه: نه! مگه ملکه فرد عادیه؟!! فقط افراد خاصی می تونن با ایشون دست بدن و در رابطه باشن!!!
همایون هم بی درنگ میگه: خانوم های ایرانی همشون ملکه هستن.
سه شنبه 92/02/03
حضرت ايت الله سيد شرف الدين ملک حسيني در ديدار با جمعي از مسولين و اساتيد حوزه علميه که ديشب در دفتر ايشان صورت گرفت، ضمن تشکر و قدر داني از زحمات مسؤلين گفت: معلم با صبر و اميد نسبت به يادگيري طرف مقابل تلاش بي حد و اندازه اي مي کند که با انتظار پاداش بي حد و حصر از خداوند متعال لذتي بدست مي آورد که شبيه آن لذت ديگري نيست.
حضرت ايت الله سيد شرف الدين ملک حسيني در این ديدار با تبين حديثي از حضرت زهرا سلام الله عليها به سه نکته اشاره کرد:
1.معلم بايد صبور باشد و سعه صدر لازمه موفقيت در تعليم و تربيت است و بي صبري از موانع آن است.
2. اميد داشتن به يادگيري طرف مقابل، که اگر تعليم دادن چندين بار صورت گرفت بازهم اميد به يادگيري طرف مقابل نبايد از بين برود، که باعث تلاش لحظه به لحظه مي شود.
3. انتظار پاداش بي حد و حصر از طرف خداوند که اگر شکل بگيرد لذتي به دست مي آيد که شبيه آن لذت ديگري نخواهد بود. که انتظار پاداش از طرف خداوند باعث ازدياد خلوص در انسان مي شود.
سه شنبه 92/02/03
1- کار امروز را به فردا نگذاريد.
گاهي تنبلي و گاهي ترس با عث اين است که کاري را انجام ندهيم که علاج آن اقدام کردن است.
پيامبر(صلي الله عليه و آله ) مي فرماييد: اي اباذر از تاخير در کارهايت بپرهيز که امروز از ان توست و از فردا خبر نداري.
2- کارها را نا تمام رها نکنيد زيرا سبب ضربه به خود و ديگران مي شود.
3- کارهايتان را بر اساس الويت انجام دهيد.
4- الويت در انجام کارها.
5- نظم را رعايت کنيد. نظم يعني خوب و درست انجام دادن کارها.
سه شنبه 92/02/03
سرانجام مدرس را در 22 مهر1316 از خواف به کاشمر (ترشيز) منتقل مي کنند. رييس شهرباني کاشمر مامور قتل مدرس مي شود. اما وي به اين کار تن نمي دهد در نتيجه اين ماموريت به جهانسوزي و متوفيان و خلج واگذار مي شود. ماموران در شب دهم آذر 1316 برابر 27 رمضان 1356 قمري به سراغ ان عالم رباني مي روند و مي گويند: ماموريم که تو را مسموم کنيم. مدرس مي گويد: بسيار خوب ولي بگذاريد افطار کنم. سپس براي آنها که مسافر بودند، چاي درست مي کند. مامورين موقع افطار زهر در چاي ريخته و به مدرس مي خورانند. مدرس پس از خوردن چاي زهرالود به نماز مي ايستد اما چون سم اثر نمي کند عمامه اش را باز کرده و به گردنش مي اندازند و وي را در سن 69 سالگي به شهادت مي رسانند و جنازه را به طور محرمانه به غسال خانه مي برند و بي سر و صدا ايشان را در کاشمر به خاک مي سپارند. قبر مدرس پس از شهريور 1320و خروج رضا خان از ايران توسط اهلي محل شناسايي و مشخص گرديد.
امام خميني (ره) در 28 شهريور 1363 طي حکمي به توليت استان قدس رضوي دستور بازسازي و مرمت ارامگاه مدرس را صادر فرمودند. در بخشي از اين حکم آمده: «ملت ما مرهون خدمات و فداکاري هاي اوست و اينک که با سربلندي از بين ما رفته بر ماست که ابعاد روحي و بينش سياسي- اعتقادي او را هر چه بيشتر بشناسيم و بشناسانيم و با خدمات ناچيز خود مزار شريف و دور افتاده او را تعمير و احياء نماييم.»
سه شنبه 92/02/03
شخصي گنجشکي را گرفت و خواست او را بخورد.گنجشک گفت: اگر مرا نکشي 4 پند با ارزش به تو مي دهم. اولي را وقتي در دست تو هستم. دومي را وقتي روي درخت باشم. سومي را وقتي که در حال پرواز باشم.
صياد پذيرفت،گفت: اولي را بگو. پرنده گفت:
1- از آنچه که از دست تو رفته افسوس نخور.
2- چيزي را که ميداني با واقعيت تطبيق ندارد نپذير.
3- اي بدبخت اگر مرا مي کشتي در چيندان من مرواريدي به وزن 20مثقال مي يافتي.
صياد از ناراحتي لبها را گزيد.گفت چهارمي را بگو.
پرنده گفت: تو که پند اول و دوم وسوم مرا نپذيرفتي چگونه چهارمي را بگويم؟من با همه استخوانهايم 20 مثقال نمي شوم چگونه ممکن است که معادل ان در چيندانم بيست مثقال مرواريد باشد؟
دوشنبه 92/01/26
سنگریزهها سیاه،
آسمان کبود،
دستهای مهربان کبود،
در سیاه، سوخته، مثل سینه زمینیان، آسمان.
پهلوی زمان شکسته است.
حق دارد آسمان اگر زانو بزند این همه غم را.
سکوت، غم بزرگی است که گلوی پرندهها را میفشارد.
بعد از تو، حق دارند اگر نخوانند. بعد از تو، رد پاها به کدام سو میروند؛ وقتی مدفنت، مشام هیچ نسیمی را معطر نمیکند؟ مبادا که بیراههها، نشان تو را دوباره بخواهند از همه صراطهای مستقیم، پنهان کنند! کاش نشانهای به قاصدکها میدادی! کاش...!
تقدیم به بانوی بانوان عطای خدای سبحان
حضرت زهراسلام الله علیها
دوشنبه 92/01/26
دلا بیا به سرای علی سری بزنیم
بیا به خانه ای که شکسته درش، دری بزنیم
شنیده ام که در این روزها علی تنهاست
بیا به خانه بی فاطمه سری بزنیم.
شنبه 92/01/24
پیکرهای مطهر شش شهید گمنام و سردار شهید کریم عالی پور در میان حزن و اندوه مردم مومن ولایتمدار کهگیلویه و بویراحمد در یاسوج تشیع شد.
پیکرهای مطهر این شهیدان روز پنجشنبه از میدان امام حسین(ع) یاسوج مورد استقبال خانواده معظم شهدا، اقشار مختلف مردم، نمایندگان مردم کهگیلویه و بویراحمد در مجلس شورای اسلامی، استاندار، معاونان استاندار، مدیران کل و مسوولان دستگاههای اجرایی قرار گرفت.
پیکر پاک این شهدا پس از ادای احترام نظامی و برگزاری مراسم ویژه نوحه خوانی از میدان هفت تیر به طرف حسینیه ثارالله یاسوج منتقل شدند تا در روز یکشنبه مصادف با شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها در شهرستان های کهگیلویه، سی سخت و لنده به خاک سپرده شوند.
این شهیدان گمنام و سردار شهید کریم عالی پور سال 1364 در عملیات والفجر هشت و در منطقه فاو به درجه رفیع شهادت رسیدند.
پنجشنبه 92/01/22
به مناسبت شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها مراسمی ویژه آن بزرگوار در مدرسه علمیه فاطمیه سلام الله به مدت سه روز با حضور سرکار خانم خدایی مبلغ و محقق اعزامی از قم برگزار شد. و این مراسم با ذکر مصیبت ویژه آن حضرت به پایان رسید.
پنجشنبه 92/01/22
با نوی بی حرم!
آخر یه روز شیعه برات حرم می سازه
یا زهرا...
گر بشکند سینه هامون به والله می گیریم انتقام تو ایشاالله
تقدیم به بانوی بانوان عطای خداوند سبحان ، کوثر پر بهای قران، عطای خدای سبحان،
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
پنجشنبه 92/01/22
سلام بر تو ای مرد خدا، ای شهید گمنام نمیدانم به چه اسمی صدایت بزنم.
به نظرم اگر ساکت باشم و نامی برایت انتخاب نکنم بهتر است. تو اگر میخواستی خودت نامت را برایمان نگه میداشتی. تو خودت خواستی که نامت گم بماند. حتما هم به آن افتخار میکنی.
ادامه »
یکشنبه 91/12/27
من شنیدم که شما فصل بهاری آقا
به دل خسته ما صبر و قراری آقا
عمر امسال گذشت خبری از تو نشد
هوس آمدن این جمعه نداری آقا؟؟
در هیاهوی شب عید تو را گم کردیم
غافل از اینکه شما اصل بهاری آقا
نثار قدومش پنج صلوات
یکشنبه 91/12/27
نام نهادن زینب علیها السلام
چشم اهل مدینه، روزی به جمال زینب کبری روشن شد که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در سفر بودند. فاطمه زهرا علیها السلام به امیر مؤمنان علیه السلام عرض کردند: چون پدرم در مسافرت هستند، نامی برای این دختر برگزین. علی علیه السلام فرمودند: من بر پدرت پیشی نمی گیرم. صبر میکنیم تا رسول خدا صلی الله علیه و آله از سفر باز گردند.
پس از بازگشت رسول خدا صلی الله علیه و آله از ایشان خواستند تا نامی برای نو رسیده انتخاب کنند. پیامبر فرمودند: فرزندان فاطمه اگرچه اولاد من هستند، ولی امر آنها با خدا است و من منتظر دستور الهی میمانم. جبرئیل نازل شد و عرض کرد: خداوند میفرماید: نام این دختر را زینب بگذارید، چرا که این نام را در لوح محفوظ نوشتهایم.
القاب زینب علیها السلام
حضرت زینب را «عقیله بنی هاشم» نام نهاده اند و عقیله، به زنی بزرگ منش گویند که در بین بستگان، عزیز و محترم و در خاندانِ خود، ارجمند باشد.
دیگر لقب ایشان صدیقه صغری است. به زن بسیار راستگو، صدیقه گویند، و چون فاطمه زهرا را صدیقه کبری میخواندند و علی علیه السلام را صدیق اکبر، زینب را صدیقه صغری نامیدهاند.
لقب دیگر آن بانوی بزرگوار، «عصمت صغری» است، چرا که ملکه1 پاک دامنی و دوری از گناه را خداوند به او عطا فرموده بود. این بانوی امین و بزرگوار القاب دیگری نیز داشتهاند که از آن جمله است: «ولیّةُ الله» و «اَمینةُ الله».
کمالات حضرت زینب
زینب کبری را کمالاتِ بسیار بود: در جمال و سکینه و وقار، همانند خدیجه کبری بود و در عصمت و حیا، به فاطمه زهرا میمانست. در فصاحت و بلاغت، هم چون علی مرتضی بود و در حلم و بردباری، همسان امام مجتبی و در شجاعت و قوت قلب، بسان حضرت سید الشهدا.
تربیت حضرت زینب
زینب کبری در حصنِ حصینِ نبوت و خاندان والا مقامِ ولایت و امامت تربیت یافت. از لبان آموزگار وحی، دانش اندوخت و در دامان کرامت، پرورش یافت و از تربیت خمسه طیبه، ادب آموخت.
یگانه پرستی زینب علیها السلام
حضرت زینب در دوران طفولیت در دامان پدر می نشست و حضرت علی علیه السلام با لطف و مهربانی، به او سخن گفتن میآموخت. روزی امام به دختر عزیزش فرمود: بگو «یک». گفت: یک. فرمود: بگو «دو» زینب ساکت ماند. فرمود: نور دیده من! بگو دو. ناگهان زینب زبان گشود و عرض کرد: پدر جان! زبانی که به گفتنِ یک باز شد، چگونه می تواند «دو» بگوید؟! امام که میدانست مراد فرزندش اذعان به توحید و یگانگی خدا است، او را به سینه چسباند و بوسید.
زین اب
بعضی معتقدند: زینب، نام درختی زیبا و خوشبو است، و برخی گفتهاند: زینب در اصل، مرکب از دو کلمه «زین» و«اب» است و زینب را از آن رو زینب گویند، که زینت و افتخار پدر است و بدین سان، آن بزرگوار را «زین ابیها» نامند؛ هم چون مادرش که«ام ابیها» است.
بندگی خدا
شهامت، شجاعت و قوت قلب زینب، از ارتباط و اتکای او به خدا سرچشمه میگیرد. سخنان کوبندهاش در کاخ یزید، نهی از منکر در آن فضای مسموم، حمایت و پاسداری از حیا و عفت در همه مراحل سفر، و عمل به وظیفه در همه جا، جلوههایی از بندگی حضرت زینب علیها السلام است.
دوستی زینب و حسین علیهما السلام
علاقه و محبت امام حسین و زینب علیهما السلام به یکدیگر در تمام مراحل زندگیشان جلوه گر است: در طفولیت، زینب جز در آغوش حسین آرام نمیگرفت و همواره به او چشم میدوخت. گویند: موقع ازدواج، زینب کبری با شویش، عبد اللّه شرط کرد که همه روزه به او اجازه دهد تا حسین علیه السلام را زیارت کند و کمتر روزی بود که زینب حسین را نبیند.
هم سفر حسین علیه السلام
بعضی از سیره نویسان گفتهاند: در هنگام ازدواجِ زینب کبری، علی علیه السلام با عبد اللّه شرط کرد که هر گاه حسین به سفر رفت، زینب هم اجازه داشته باشد با او مسافرت کند. عبد اللّه شرط را پذیرفت و به پیمان خود همواره پایبند بود.
دانش زینب علیها السلام
حضرت زینب از نظر دانش در آن مرتبه بود که بسیاری از زنان مدینه نزد ایشان میآمدند و از درس تفسیر او بهره میبردند. البته دانش او برگرفته از مدرسه و مکتب نبود، بلکه ـ چنان که امام سجاد علیه السلام در مسجد کوفه بعد از ایراد خطبه معروف حضرت زینب فرمودند ـ او دانشمندی الهی است و خداوند چشمههای زلال معرفت را بر قلب مبارکش جاری ساخته است.
عبادت زینب کبری علیها السلام
زینب علیها السلام در خشوع و خضوع و عبادت و بندگی مانند پدر و مادر بزرگوارش بود: شبها را به تهجد صبح میکرد و مدام قرآن تلاوت میفرمود. آن بانوی بزرگ اسلام در میدان دشوار کربلا و از آن جا تا شام، در مشکلترین حالات، نماز شب و عبادتِ خدا را ترک نگفت.
فصاحت و بلاغت
ابن عباس، پسر عموی پیامبر صلی الله علیه و آله درباره زینب کبری چنین گوید: «عقیله ما زینب، دختر علی علیه السلام در فصاحت و بلاغت و شجاعت ادبی، بی نظیر بود. هنگامی که سخن میگفت، میپنداشتی علی علیه السلام سخن میگوید.» گواه این مطلب سخنرانی او در مجلس یزید است. این سخنان در حدّ اعلای فصاحت و در اوج شیوایی و رسایی قرار دارد.
بصیرت در امور سیاسی
محمد غالب شافعی از علمای اهل سنت می گوید: زینب علیها السلام دختر علی بن ابیطالب در بهترین مکتب اخلاقی پرورش یافت و از سرچشمه آیات الهی سیراب گشت؛ در حلم و کرم و بصیرت در امور سیاسی بین خاندان بنی هاشم مشهور شد و جمال و جلال، سیرت و صورت و اخلاق و فضیلت را به هم آمیخت. او شبها در عبادت بود و روزها در روزه.
صبر و شکیبایی
مرحوم سپهر، سیره نویس معروف میگوید: در مراتب فضل زینب کبری علیها السلام سخن بسیار است، به فصاحت و بلاغت او، همگان معترفند؛ هر گاه لب به سخن میگشود، گویی علی بن ابیطالب سخن میگفت. عفت و عصمت، و درآیت و دانش آن بانوی بزرگ فراتر از آن است که به قلم در آید و در وصف بگنجد. در صبر و شکیبایی چنان بود که همگان را متحیر میساخت. اگر اندکی از سنگینیِ مصایب او، بر دوش کوهها و آسمان و زمین قرار گیرد، آنها را متلاشی میکند. به راستی از آغاز آفرینش انسان تا کنون زنی به بردباری، ایثار و شجاعت او دیده نشده است.
گروه دین و اندیشه تبیان
چهارشنبه 91/12/16
چهارشنبه 91/12/16
مردی است به نام ابن سکیت از علما وبزرگان ادب عربی ،وهنوز هم در ردیف صاحب نظران زبان عرب مانند سیبویه ودیگران نامش برده میشود
این مرد در دوران خلافت عباسی میزیسته،در حدود دویست سال بعد از شهادت حضرت علی (ع)در دستگاه متوکل متهم شدکه شیعه است .اما چون بسیارفاضل وبرجسته بود متوکل اورابه عنوان معلم فرزندانش انتخاب کرد.
یک روز که بچه های متوکل به حضورش آمدند وابن سکیت هم حاضر بود،وخوب از عهده درس خویش برآمده بود ،متوکل ضمن اظهاررضایت ازابن سکیت وشایدبه دلیل سابقه ذهنی که ازاوداشت که شنیده بود:تمایل به تشیع دارد از ابن سکیت پرسید :این دوتا(دو فرزندش)پیش تو محبوب ترند ،یا حسن وحسین فرزندان علی(ع)؟
ابن سکیت از این جمله وازاین مقایسه سخت برآشفت ،خونش به جوش آمد،با خود گفت،کار این مرد مغروربه جایی رسیده است که فرزندان خود راباحسن وحسین(ع)مقایسه میکند ؟این تقصیر من است که تعلیم آنها را برعهده گرفته ام ،لذا در جواب متوکل گفت:<<به خدا قسم،قنبرغلام علی(ع) به مراتب ازاین دو درنزد من محبوب تر است>>.
متوکل فی المجلس دستور داد:زبان ابن سکیت رااز پشت گردنش در آوردند.
تاریخ افرادسر ازپانشناخته زیادی رامی شناسد که بی اختیار جان خود را در راه مهر علی فدا کرده اند ،این جاذبه رادر کجا میتوان یافت ؟گمان نمیرود در جهان نظیری داشته باشد علی (ع)به همین شدت دوستان ودشمنانی دارد که داستان فوق گویای نمونه ای از هردو می باشد.
(جاذبه و دافعه علي(ع)_ص 24)
سه شنبه 91/12/15
خانم موسوی یکی از پرستاران دوران دفاع مقدس، از میان همه ی تصویر های آن روزها یکی را که از همه ی آن ها در ذهنش پر رنگ تر است، اینچنین روایت می کند:
"يادم مي آيد يک روز که در بيمارستان بوديم، حمله شديدي صورت گرفته بود. به طوري که از بيمارستان هاي صحرايي هم مجروحين زيادي را به بيمارستان ما منتقل مي کردند. اوضاع مجروحين به شدت وخيم بود. در بين همه آنها، وضع يکيشان خيلي بدتر از بقيه بود. رگ هايش پاره پاره شده بود و با اين که سعي کرده بودند زخم هايش را ببندند، ولي خونريزي شديدي داشت. مجروحين را يکي يکي به اتاق عمل مي برديم و منتظر مي مانديم تا عمل تمام شود و بعدي را داخل ببريم.وقتي که دکتر اتاق عمل اين مجروح را ديد، به من گفت که بياورمش داخل اتاق عمل و براي جراحي آماده اش کنم. من آن زمان چادر به سر داشتم. دکتر اشاره کرد که چادرم را در بياورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم.همان موقع که داشتم از کنار او رد مي شدم تا بروم توي اتاق و چادرم را دربياورم، مجروح که چند دقيقه اي بود به هوش آمده بود به سختي گوشه چادرم را گرفت و بريده بريده و سخت گفت: من دارم مي روم که تو چادرت را در نياوري. ما براي اين چادر داريم مي رويم... چادرم در مشتش بود که شهيد شد.
از آن به بعد در بدترين و سخت ترين شرايط هم چادرم را کنار نگذاشتم".
چهارشنبه 91/12/09
به نام خالق چشمان عباس
شعر خیلی زیبا از استاد بزرگوار حاج غلامرضا سازگار
گویند فقیری به مدینه به دلی زار
امد به در خانه ی عباس علمدار
زد بوسه بر ان درگه و استاد مؤدب
گفتا به ادب با پسر حیدر کرار
کی صاحب این خانه یکی مرد فقیرم
بیمار و تهیدست و گرفتار و دل افکار
هر سال در این فصل از این خانه گرفتم
بر خرجی یکساله ی خود هدیه ی بسیار
گفتا به زنان ام بنین مادر عباس
با سوز دل سوخته و دیده ی خون بار
کز زیور و زر هر چه که دارید بیارید
بخشید بر این مرد فقیر از ره ایثار
خود سائل هر ساله ی عباس من است این
عباس دل ازرده شود گر برود زار
دادند بدو زیور و زر هر چه که می بود
از لطف و کرم عترت پیغمبر مختار
سائل که نگاهش به زر و سیم بیفتاد
بگذاشت ز غم چهره به دیوار
گفتند همه هستی این خانه همین بود
ای مرد عرب اشک میفشان تو به رخسار
ان سائل دلباخته چنین گفت :
کی در همه جا بوده به خیل ضعفا یار
بر من در این خانه گدائیست بهانه
من عاشق عباسم ، نه عاشق دینار
من امده ام بازوی عباس ببوسم
من در پی گل روی نهادم سوی گلزار
هر سال زدم بوسه بر ان دست مبارک
هر بار شدم محو رخ صاحب این دار
یک لحظه بگوئید که عباس بیاید
باشد که برم فیض از ان چهره دگر بار
ناگاه زنان شیونشان رفت به گردون
گفتند : فروبند لب ای مرد گرفتار
ای عاشق دلسوخته ای محو رخ دوست
ای سائل دلباخته ، ای طالب دیدار
دستی که زدی بوسه جدا گشت ز پیکر
ماهی که تو دیدی به زمین گشت نگونسار
ان دست کزو خرجی یکساله گرفتی
شد قطع ز تیغ ستم دشمن خونخوار
سر بر سر نی ، دست جدا ، تن به روی خاک
لب تشنه ، جگر سوخته ، دل شعله ای از نار
این طایفه هستند در این خانه سیه پوش
این خانه بود در غم عباس عزادار
این مادر پیری که قدش گشته خمیده
سر تا به قدم سوخته چون شمع شب تار
این مادر دلسوخته ی چهار شهید است
گردیده دو تا قامتش از ماتم ان چهار
این مادر عباس همان ام بنین است
دادند بنینش همه جان در ره دادار
سوگند به ان مادر و ان چهار شهیدش
بگذر ز گناه همه ای خالق غفار
دوشنبه 91/12/07
.استاد دانشگاه با اين سوال شاگردانش را به يك چالش ذهني كشاند:
آيا خدا هر چيزي كه وجود دارد را خلق كرد؟
شاگردي با قاطعيت پاسخ داد:”بله اوخلق كرد”
استاد پرسيد: “آيا خدا همه چيز را خلق كرد؟”
شاگرد پاسخ داد: “بله, آقا”
استاد گفت: “اگر خدا همه چيز را خلق كرد, پس او شيطان را نيز خلق كرد. چونشيطان نيز وجود دارد و مطابق قانون كه كردار ما نمايانگر صفات ماست , خدا نيز شيطاناست!”
شاگرد آرام نشست و پاسخي نداد. استاد با رضايت از خودش خيال كرد بار ديگرتوانست ثابت كند كه عقيده به مذهب افسانه و خرافه اي بيش نيست.
شاگرد ديگري دستش رابلند كرد و گفت: “استاد ميتوانم از شما سوالي بپرسم؟
”استاد پاسخ داد: “البته”
شاگردايستاد و پرسيد: “استاد, سرما وجود دارد؟”
استاد پاسخ داد: “اين چه سوالي است البتهكه وجود دارد. آيا تا كنون حسش نكرده اي؟
”شاگردان به سوال مرد جوان خنديدند.مردجوان گفت: “در واقع آقا, سرما وجود ندارد. مطابق قانون فيزيك چيزي كه ما از آن بهسرما ياد مي كنيم در حقيقت نبودن گرماست. هر موجود يا شي را ميتوان مطالعه و آزمايشكرد وقتيكه انرژي داشته باشد يا آنرا انتقال دهد و گرما چيزي است كه باعث ميشود بدنيا شي انرژي را انتقال دهد يا آنرا دارا باشد. صفر مطلق (۴۶۰- F) نبود كامل گرماست. تمام مواد در اين درجه بدون حيات و بازده ميشوند. سرما وجود ندارد. اين كلمه را بشربراي اينكه از نبودن گرما توصيفي داشته باشد خلق كرد.
” شاگرد ادامه داد: “استادتاريكي وجود دارد؟
”استاد پاسخ داد: “البته كه وجود دارد”
شاگرد گفت: “دوباره اشتباهكرديد آقا! تاريكي هم وجود ندارد. تاريكي در حقيقت نبودن نور است. نور چيزي است كهميتوان آنرا مطالعه و آزمايش كرد. اما تاريكي را نميتوان. در واقع با استفاده ازقانون نيوتن ميتوان نور را به رنگهاي مختلف شكست و طول موج هر رنگ را جداگانهمطالعه كرد. اما شما نمي توانيد تاريكي را اندازه بگيريد. يك پرتو بسيار كوچك نوردنيايي از تاريكي را مي شكند و آنرا روشن مي سازد. شما چطور مي توانيد تعيين كنيدكه يك فضاي به خصوص چه ميزان تاريكي دارد؟ تنها كاري كه مي كنيد اين است كه ميزانوجود نور را در آن فضا اندازه بگيريد. درست است؟ تاريكي واژه اي است كه بشر برايتوصيف زماني كه نور وجود ندارد بكار ببرد.
”در آخر مرد جوان از استاد پرسيد: “آقا،شيطان وجود دارد؟”زياد مطمئن نبود.
استاد پاسخ داد: “البته همانطور كه قبلا همگفتم. ما او را هر روز مي بينيم. او هر روز در مثال هايي از رفتارهاي غير انسانيبشر به همنوع خود ديده ميشود. او در جنايتها و خشونت هاي بي شماري كه در سراسر دنيااتفاق مي افتد وجود دارد. اينها نمايانگر هيچ چيزي به جز شيطان نيست.”
و آن شاگردپاسخ داد: شيطان وجود ندارد آقا. يا حداقل در نوع خود وجود ندارد. شيطان را بهسادگي ميتوان نبود خدا دانست. درست مثل تاريكي و سرما. كلمه اي كه بشر خلق كرد تاتوصيفي از نبود خدا داشته باشد. شيطان را خلق نكرد. شيطان نتيجه آن چيزي است كهوقتي بشر عشق به خدا را در قلب خودش حاضر نبيند. مثل سرما كه وقتي اثري از گرمانيست خود به خود مي آيد و تاريكي كه در نبود نور مي آيد.
نام مرد جوان يا آن شاگردتيز هوش چيزي نبود جز : آلبرت انيشتين !
دوشنبه 91/12/07
در روز پنج شنبه قریب به 25 نفر از طلاب خوابگاهی مدرسه فاطمیه (سلام الله علیها) به همراه اساتید این مدرسه به زیارت امامزاده قاسم و مرقد آیت الله ملک حسینی (ره) مؤسس حوزه علمیه فاطمیه که در جوار امامزاده قرار دارد تشرف پیدا کردند و با برگزاری زیارت عاشورا علو درجات را برای ایشان درخواست کردند.
آیت الله ملک حسینی (ره) مؤسس حوزه علمیه در تاریخ 12/8/91 در روز عید غدیر دعوت حق را لبیک گفت.
دوشنبه 91/12/07
المپیاد علمی حوزه علمیه در روز 4/12/91 با حضور هشت نفر از طلاب این حوزه برگزار شد.
دوشنبه 91/12/07
بيستمين يادواره شهدای دانشجوی كهگيلويه و بويراحمد با عنوان «از فلوريدا تا فتحالمبين» گراميداشت شهيد هدايتالله طيب و 80 شهيد دانشجوی كهگيلويه و بويراحمد شامگاه شنبه، پنجم اسفندماه برگزار شد.
شهید هدایت الله طیب از موسسان انجمن اسلامی دانشجویان آمریکاست که در اوایل دفاع مقدس به کشور باز می گردد و در عملیات فتح المبین به شهادت می رسد.
هدایت الله طیب، در سال ۱۳۳۳ هجری شمسی، در روستای تنگه برسفید، از توابع شهرستان کهگیلویه، در روستایی محروم و دورافتاده متولد شد. دوران کودکیاش را در روستا سپری کرد و در سال ۱۳۴۱ در شهر سوق وارد دبستان شد.بعد از دوران دبستان برای تحصیل در دوره دبیرستان به بهبهان می رود و در دبیرستان ۲۵ شهریور، مشغول تحصیل می شود.
دوره دبیرستان در زندگی شهید، دوره مهمی است. هم از این حیث که به شدت روی به مطالعات دینی میآورد و از طرف دیگر با افرادی آشنا می شود که با هم جلسات هفتگی دایر میکنند و وارد قضایای سیاسی می شود.در سال ۱۳۵۴ ، به سربازی می رود. بعد از آموزشی، به خاطر این که دیپلمه است، به عنوان درجهدار انتخاب می شود و در رشته تانک دوره میبیند.
خدمت سربازیاش که تمام میشود و مقدمات سفر به آمریکا را برای تحصیل شروع میکند، ضمن این که در یک شرکت آبرسانی به عنوان رئیس کارگزینی مشغول به کار میشود. در این مقطع باز هم فعالیتهای سیاسیاش را دنبال میکند و…
او در همان ماه های آغازین جنگ تحمیلی، رشته مهندسی کشاورزی را در آمریکا رها کرد و به کشور خود بازگشت و بلافاصله به جبهه رفت و از فرماندهان یگان های زرهی شد و دست آخر هم در عملیات فتح المبین به شهادت رسید.
رحيم نوعیاقدم، از جانبازان جنگ تحميلی و برادر دو شهيد از خاطرات دفاع مقدس و چگونگی به شهادت رسيدن دو برادر دانشجوی خود برای دانشجويان حاضر در حسينيه ثارالله سخن گفت.
در انتهای برنامه نيز حاج مهدی بنیفاطمه از مداحان سرشناس كشور مداحی و روضهخوانی كرد.
شادی روح شهدا صلوات
پنجشنبه 91/12/03
رسول خدا صلى الله عليه و آله شبى در خانه همسرشان امّ سلمه بود. نيمه شب از خواب برخاست و در گوشه تاريكى مشغول دعا و گريه زارى شد.
امّ سلمه كه جاى رسول خدا صلى الله عليه و آله را در رختخوابش خالى ديد، حركت كرد تا ايشان را بيابد. متوجه شد رسول اكرم صلى الله عليه و آله در گوشه خانه ، جاى تاريكى ايستاده و دست به سوى آسمان بلند كرده اند. در حال گريه مى فرمود:
خدايا! آن نعمت هايى كه به من مرحمت نموده اى از من نگير!
مرا مورد شماتت دشمنان قرار مده و حاسدانم را بر من مسلط مگردان !
خدايا! مرا به سوى آن بديها و مكروههايى كه از آنها نجاتم داده اى برنگردان !
خدايا! مرا هيچ وقت و هيچ آنى به خودم وامگذار و خودت مرا از همه چيز و از هر گونه آفتى نگهدار!
در اين هنگام ، امّ سلمه در حالى كه به شدت مى گريست به جاى خود برگشت . پيامبر صلى الله عليه و آله كه صداى گريه ايشان را شنيدند به طرف وى رفتند و علت گريه را جويا شدند.
امّ سلمه گفت :
- يا رسول الله ! گريه شما مرا گريان نموده است ، چرا مى گرييد؟ وقتى شما با آن مقام و منزلت كه نزد خدا داريد، اين گونه از خدا مى ترسيد و از خدا مى خواهيد لحظه اى حتى به اندازه يك چشم به هم زدن به خودتان وانگذارد، پس واى بر احوال ما!
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:
- چگونه نترسم و چطور گريه نكنم و از عاقبت خود هراسان نباشم و به خودم و به مقام و منزلتم خاطر جمع باشم ، در حالى كه حضرت يونس عليه السلام راخداوند لحظه اى به خود واگذاشت و آمد بر سرش آنچه نمى بايست !
پنجشنبه 91/12/03
بسم رب المهدی
صنما با غم عشق تو چه تدبير كنم
تا به كي در غم تو نالهي شبگير كنم
دل ديوانه از آن شد كه نصيحت شنود
مگرش هم ز سر زلف تو زنجير كنم
آنچه در مدّت هجر تو كشيدم هيهات
در يكي نامه محال است كه تحرير كنم
اللهم عجل لولیک الفرج
چهارشنبه 91/12/02
ای سر نهاده بر قدمت سرفرازها
مخفی نماند از نظرت سوز و سازها
هم دختر امامی و هم خواهر امام
آری خدای داده تو را امتیاز ها
معصو مه ای و جلوه ای ازعصمت بتول
در جان توست ز آیه تطهیررازها
تو دختر گرامی موسی بن جعفری (ع)
جویند چاره از کرمت چاره سازها
کوی تو را بهشت نخوانم که از صفا
قم را بود به جنت فردوس نازها
تا آورند دامن لطف تو را بدست
مردم برند بر سر کو یت نمازها
ای از حجاب عفت و عصمت گشوده دست
بر حل مشکلات و به رفع نیازها
سر تا بپا حقیقت و آئینه دلت
هر گز کدر نشد ز غبار مجازها
قم شاهد است داغ دلت را که داشتی
از دوری برادر به سوز و گدازها
این ما کجا و مدح تو ای آنکه جبرئیل
باشد به بام وصف تو از نغمه سازها
شنبه 91/11/28
یه بنده خدا نشسته بود داشت تلویزیون میدید که یهو مرگ اومد پیشش …
مرگ گفت : الان نوبت توئه که ببرمت …
طرف یه کم آشفته شد و گفت : داداش اگه راه داره بیخیال ما بشو بذار واسه بعد …
مرگ : نه اصلا راه نداره. همه چی طبق برنامست. طبق لیست من الان نوبت توئه …
اون مرد گفت : حداقل بذار یه شربت بیارم خستگیت در بره بعد جونمو بگیر …
مرگ قبول کرد و اون مرد رفت شربت بیاره …
توی شربت ۲ تا قرص خواب خیلی قوی ریخت …
مرگ وقتی شربته رو خورد به خواب عمیقی فرو رفت …
مرد وقتی مرگ خواب بود لیستو برداشت اسمشو پاک کرد و نوشت آخر لیست
و منتظر شد تا مرگ بیدار شه …
مرگ وقتی بیدار شد گفت : دمت گرم داداش حسابی حال دادی خستگیم در رفت!
بخاطر این محبتت منم بیخیال تو میشم و میرم از آخر شروع به جون گرفتن میکنم!
نتیجه اخلاقی : در همه حال منصفانه رفتار کنیم و بی جهت تلاش مذبوحانه نکنیم !
سه شنبه 91/11/24
دختر خانم چادری … فاجعه است !! اینها فاجعه اند؛ اما دختر خانم چادری که وقتی یک دختر بدحجاب را می بیند و …
دختر خانم چادری که جلوی موهایش را مثل یک تاج خروس بیرون می آورد واقعا فاجعه است !
دختر خانم چادری ای که صدای قهقهه اش تا ده تا خانه آن طرف تر می رود فاجعه است !
دختر خانم چادری که تمام اقوام و خویشانش برایش محرم محسوب می شوند فاجعه است !
دختر خانم چادری که با صورت آرایش کرده از خانه بیرون می رود، واقعاً فاجعه است !
دختر خانم چادری ای که توی عروسی ها بد عمل کند واقعاً فاجعه است !
دختر خانم چادری ای که حاضره شب عروسیش لباس بد بپوشه، فاجعه است !
دختر خانم چادری ای که توی دانشگاه با پسرای همکلاسی اش بگو و بخند داره، فاجعه است !
دختر خانم چادری ای که حیا نمی کند که توی تاکسی کنار یک پسره، واقعاً فاجعه است!
اینها فاجعه اند
اما
دختر خانم چادری که وقتی یک دختر بدحجاب را می بیند و از او روی می گرداند نه تنها فاجعه است، بلکه یک بحران شدید و خطرناک است !!
به راستی ما چادری ها تا حالا چه قدر توانستیم روی بدحجاب ها اثر مثبت بگذاریم و نه تنها دید آنها را به پوشش عوض کنیم، بلکه آنها را به چادر متمایل کنیم؟
اگر کسی از ما بتواند یک دختر بدحجاب را باحجاب کند به معنای واقعی یک جهاد کرده است.
آیا تنها خود محجبه باشیم کافی است و دیگر تکلیفی نداریم ؟؟؟!!!
به راستـــی چه بایــــــد کـــــــــــرد؟؟
یکشنبه 91/11/22
در جاده انقلاب روی تابلو نوشته شده:
جاده لغزنده است، دشمنان مشغول کارند، با احتیاط برانید.
با دنده لج حرکت نکنید.
سبقت ممنوع.
دیر رسیدن به پست و مقام بهتر از هرگز نرسیدن به امام است.
حداکثر سرعت بیشتر از ولایت فقیه نباشد.
اگر پشتیبان ولایت نیستید لااقل کمربند دشمن را نبندید
با وضو وارد شوید، این جاده مطهر به خون شهدا است.
ایام سراسر نور فجر فرخنده باد.
یکشنبه 91/11/22
راهپیمایی 22 بهمن
نهضت اسلامي ايران در سال 1341 با اعتراض شديد حضرت امام خميني و روحانيت پيشرو به لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي و آنچهكه محمدرضا شاه آن را انقلاب سفيد شاه و ملت ميخواند شروع شد و پس از سالها مبارزه سرانجام در روز 22 بهمن 1357،انقلاب اسلامی با مشارکت اکثریت قاطع مردم ایران به پیروزی رسید. مردم ایران به رهبری امام خمینی(ره) توانستند به حاکمیت خاندان فاسد پهلوی خاتمه داده و آنرا سرنگون سازند.
پیرزوی انقلاب اسلامی در 22 بهمن 1357 پیام آور بزرگی در نیمه دوم قرن بیستم بود. اساتید علم تاریخ میگویند پیام انقلاب فرانسه آزادی و برابری بود، و ارزشهای انقلاب کبیرفرانسه نیز عدالت و برادری بود. درعین حال ناظران آگاه معتقدند که با توجه به ارزشهای ایدئولوژیک و اسلامی که بنیانهای انقلاب اسلامی 57 را شکل داده بودند،می توانست انقلاب اسلامی در سالهای پایانی قرن بیستم، پیام بهتری را برای جهانیان از انقلاب اسلامی صادر کند.
مقام معظم رهبری، حضرت آیة الله العظمی خامنه ای، دامت برکاته در این باره چنین فرمودند: «اولا، روز 22 بهمن سال 1357 یک روز بریده از قبل نبود، آنچه در آن روز اتفاق افتاد محصولی بود از تلاش همه جانبه ای که در طول سال های متمادی قبل از آن انجام گرفته بود و این تلاش از سوی همه قشرهای این کشور بود.
ثانیا، آن چیزی که قشرهای کشور ما را به هم مربوط می کرد برای این مبارزه، ایمان اسلامی بود و لذا مبارزه در طول سال های پیش از 22 بهمن 57 در مسجدها و حسینیه ها و مجالس سخنرانی و در حوزه علمیه قم و بعضی دیگر از حوزه ها جلوه مخصوصی داشت، این ها در حقیقت کانون های اصلی مبارزه بود.
ثالثا، این مبارزه حول یک محور رهبری مشخص و قاطعی جریان داشت که در طول دوران تاریخ ما از بعد از اسلام تا این روزگار، ملت ما چنین رهبری به خود ندیده بود.
رابعا، مردم بر اثر آن ایمان و آن رهبری بر اثر آنچه شنیده بودند و معتقد شده بودند در صحنه مبارزه از همه امکاناتشان برای پیروزی بر دشمن استفاده کردند ... کسانی که در مبارزه بودند، حاضر بودند برای خود سختی و ناراحتی را قبول کنند و نیروی خود را صرف مبارزه کنند»
تا زمانی که ملت ایران همچون 22 بهمن 57، از خودخواهی ها و خودمحوری ها فاصله گرفته، دست در دست هم با همدلی و اتحاد در سایه ایمان و توکل به خداوند متعال به رهبری مقام معظم رهبری که برترین و بهترین شاگرد بنیانگذار جمهوری اسلامی و مجری فرامین الهی امام امت می باشد، در راه به ثمر رساندن مقصد الهی انقلاب قدم بردارند و در این راه استقامت نموده، در مقابل دشمنان اسلام و ایران تا پای جان بایستند، و فریب نیرنگ های رنگارنگ آن ها را نخورده، مجذوب فرهنگ مبتذل آن ها نگردند، نعمت پیروزی انقلاب اسلامی پابرجا و مستدام خواهد بود و تمام توطئه ها و نقشه های شوم آن ها بر ضد جمهوری اسلامی و ملت شریف ایران، نقش برآب می شود و حاصلی جز رنج و زبونی خودشان در پی نخواهد داشت و هر روز عزت و سرفرازی و بالندگی ایران اسلامی بیشتر آشکار خواهد شد
هر سال در روز 22 بهمن، مردم کشورمان برای بیعت مجدد با آرمانهای نظام جمهوری اسلامی و رهبری در راهپیمایی که به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی برگزار می شود شرکت می کنند.در راهپیمایی 22 بهمن مردم شرکت می کنند تا اعتقاد و حمایت خود از این روز بزرگ و تاریخی را حتی سالها بعد از پیروزی انقلاب اسلامی اعلام کنند.
هر سال راهپیمایان 22 بهمن از ساعت اولیه صبح با حضور در خیابان ها و میدان ها، آمادگى خود را براى شركت در این راهپیمایى اعلام می کنند.شركت كنندگان در راهپیمایی 22 بهمن با سر دادن شعارهاى «مرگ بر آمریكا»، «مرگ بر اسرائیل» خشم و انزجار خود را از استكبار و استعمار دنیا به گوش جهانیان رساندند.
حضور گسترده و میلیونی ایرانیان در بیعت مجدد با آرمانهای نظام جمهوری اسلامی و رهبری در راهپیمایی 22 بهمن سالروز پیروزی انقلاب، در رسانههای بینالمللی بازتابی گستردهای دارد و هر یک از رسانههای بینالمللی خبر این روز عظیم ملت ایران را در صدر اخبار خود قرار میدهند.
یکشنبه 91/11/22
طی هفت روز بین انتصاب مهندس بازرگان و پیروزی انقلاب، بختیار همچنان از مشروعیت و قانونی بودن نخست وزیری خود دفاع می كردو بازرگان را تهدید می نمود، وی روز 18 بهمن گفت:«تا زمانی كه این شوخیها ادامه دارد.با آنها كاری ندارم، اما اگر پا را از این فراتر نهند، به قدرت قانون پاسخ آنها داده خواهد شد.»(1) وی در جای دیگر مدعی شد كه:«آیت الله خمینی حق تعیین نخست وزیر را ندارند [...] آنها در جستجوی هیاهوی خیابانی وشعارهای بی معنی، كه با فریادهای گوش خراش تكرار می شود، هستند.آنها به این ترتیب می خواهند بگویند ما اكثریت داریم، در حالی كه اكثریت باید متین، آرام وخاموش باشد»(2)
19 بهمن 57
با فرارسیدن نوزدهم بهمن عظیم ترین راهپیمایی در سراسر كشور شكل گرفت و میلیونها نفر از دولت منتخب امام خمینی حمایت كردند به گزارش كیهان تمامی شهرها و حتی روستاها عرصه ی عظیم ترین راهپیمایی و تظاهرات خیابانی بود شعارها چون غرش رعد و برق بر فراز شهرها بازرگان را تایید می كرد . در تهران بزرگترین و بی سابقه ترین راهپیمایی برگزار شد از میدان فوزیه تا میدان آزادی فرشی از مردم خیابانها را پوشیده بود شعار اصلی راهیپمایان این بود: درود برخمینی ، سلام بر بازرگان و ...
طبق همین گزارش برای اولین باز عكس های رنگی بازرگان به فروش می رسید. از زیباترین صحنه های این تظاهرات حضور دو زهرا تن از همافران و درجه داران و خلبانان نیروی هوایی بود كه با لباس نظامی در راهپیمایی شركت كرده بودند مردم اطراف این نیروها را زنجیره ای از نیروی انسانی تشكیل داده بودند و به شدت از آنها مواظبت می كردند.(3)
امام خمینی عصر نوزده بهمن در دیدار گروههایی از مردم به خاطر اجابت دستور خود در حمایت از دولت بازرگان تشكر فرمودند. ایشان همچنین در حدود ساعت 10 شب، بدون اطلاع قبلی به اتفاق فرزندان و همراه با محافظان خویش به حرم مطهر حضرت شاه عبدالعظیم (ع) مشرف شدند. خادمان حرم كه از ورود امام آگاه شده بودند، بلافاصله درهای صحن را بستند و در رواق مطهر به ایشان خیر مقدم گفتند. امام خمینی در مدخل حرم به نماز ایستادند و پس از ادای نماز و زیارت حضرت عبدالعظیم، به زیارت امامزاده حمزه (ع) مشرف شدند. در این هنگام، مردم كه متوجه حضور امام شده بودند، خیابانها را پر كردند و به دادن شعار پرداختند. خادمان حرم، حضرت آیتالله خمینی را از درهای مخصوص آستانه راهنمایی كرده و به اتومبیلشان كه در مقابل صحن آماده بود، رساندند و ایشان به تهران بازگشتند.(4)
از طرفی روز نوزده بهمن اوج فعالیت های انقلابی همافران و پرسنل نیروی هوایی بود. در این روز ساعت ده صبح صدها تن از پرسنل نظامی نیروی هوایی و زمینی ارتش در حالیكه لباس و یونیفورم نظامی ملبس بودند به مدرسه ی رفاه رفتند و با امام دیدار كردند. در این دیدار كه همافران نیز همپای همه نیروهای نظامی شركت داشتند مراسم ابراز وفاداری به امام را به صورت رژه نظامی انجام گرفت.
بیستم بهمن ، شدت گرفتن درگیری ها
روز جمعه بیستم بهمن ماه 57 تلویزیون سراسری اعلام كرد كه فیلم بازگشت امام خمینی به كشور در دوازدهم بهمن ماه پخش خواهد شد. از دیگر وقایع در این روز عزیمت مردم تهران برای شنیدن اولین سخنرانی نخستوزیر دولت موقت به دانشگاه تهران بود. دانشگاه تهران پس از كودتای 28 مرداد در معرفی تهاجم و سركوب رژیم شاه قرار داشت و بازرگان نیز در سخنرانی خود به این وظیفه خطیر دانشگاه در آن سالها اشاره كرد؛ "دانشگاه چنین افتخار و حق بزرگی دارد كه هیچگاه بعد از 28 مرداد ساكت نبوده، در آن دورانهای اختناق بعد از 28 مرداد و جبهه ملی، در اختناق شدیدی كه بر سراسر ایران حكمفرما بود، تنها مكانی كه در آن اجتماع و اعتراض علیرغم مزاحمت، زندان، شكنجه و غیره تعطیل نشد و هر چند ماه. اگر نگوییم هر چند هفته فریاد مرگ بر شاه بلند میشد. دانشگاه بود كه چشم و چراغ ایران بود. »بازرگان در این سخنرانی از بختیار خواست كه برای جلوگیری از خونریزی و اتلاف سرمایههای كشور از قدرت كنارهگیری كند.(5) در آن سوی جبهه انقلاب، مخالفان به نام هواداران از قانون اساسی بار دیگر در ورزشگاه امجدیه گرد آمدند. این بار اجتماعكنندگان از فضای ورزشگاه خارج شده و در خیابان روزولت (شهید مفتح) تظاهرات كردند كه این تظاهرات منجر به درگیری شد. از سوی دیگر در خوی عدهای به نام روستائیان طرفدار قانون اساسی، مردم را مورد ضرب و شتم قرار داده و چند نقطه از شهر را به آتش كشیدند.(6)
ساعت 21 شب تلویزیون دولتی ایران فیلم بازگشت امام خمینی را به نمایش گذاشت پادگان دوشان تپه مركز آموزش هوایی ارتش بود و دانشجویان و همافران هوایی هوادار امام در این مركز آموزش می دیدند و دارای خوابگاه بودند با پخش تصاویر امام موج احساسات صدها همافر و دانشجو را كه برای دیدن این فیلم در سالن اجتماعات تجمع كرده بودند با تكبیر و صلوات فضای پادگان را به لرزه انداخت از آنجا كه بیعت همافران و افسران نیروی هوایی با امام و شركت آنان در تظاهرات موجب نگرانی فرماندهان نظامی شده بود برای كنترل هواداران امام یك واحد تانك از لشكر گارد در پادگان مسقر شده بود پرسنل گارد كه ابراز احساسات همافران و دانشجویان را تحمل نكردند سالن اجتماعات را به محاصره دراوردند و با آنها درگیر شدند با صدای تیر اندازی مردم از درگیری مطلع شدند و با سرعت به اطراف پادگان اجتماع و به نفع نیروی هوایی شعار می دادند در این بین عده ای از مردم توانستند به داخل پادگان نفوذ كنند و با غنیمت گرفتن ده ها قبضه اسلحه به سنگر بندی در خیابانهای پادگان پرداختند.(7)
21 بهمن اعلام حكومت نظامی
بختیار در صبح روز 21 بهمن به سپهبد رحیمی فرماندار نظامی تهران دستور داد تا ساعت عبور و مرور را محدود كند.(8) به دنبال انتشار اطلاعیه ی حكومت نظامی در ساعت 14 از رادیو تهران در همه جا شایعه ی كودتا شد. یاران امام كه از قبل توسط سرهنگ محمد رضا رحیمی از تصمیم حكومت نظامی مطلع شده بودند به اصرار از امام خواستند تا به جای امنی منتقل شوند. ولی امام به این اقدام مخالفت ورزیدند و فرمودند مردم در خیابانها بمانند. جواد مقصودی از اعضای كمیته استقبال از امام در این باره می گوید:«امام فرمودند به خیابانها بروید و به مردم بگویید كه در خیابانها بمانند و به حكومت نظامی اعتنایی نكنند.ما هم هر مقدار مینیبوس در اختیارمان بود و میتوانستیم تهیه كنیم تهیه كردیم و یك روحانی روی هر مینیبوس با بلندگوگذاشتیم كه در خیابانها اعلام كنند حكومت نظامی توسط حضرت امام لغو است و این كار را هم كردیم مردم به خیابانها ریختند و زن و مرد و بچه و بزرگ و كوچك به قیام برخاستند»(9) با شكسته شدن مقررات منع عبور و مرور تظاهرات در تمام نقاط تهران به اوج رسید. مردم سربازان گارد را خلع سلاح می كردند و اسلحه ی آنها را به همافران می رساندند. عده ای از سربازان نیز خود را تسلیم مردم می كردند و سلاخ خود را تحویل آنان می دادند . ساعت 3 بعدازظهر مردم با كوكتل مولوتف و تیراندازی به كلانتری تهران نو حمله كردند و پس از زد و خورد شدید كلانتری را به تصرف خود در آوردند و سلاحهای به غنمیت گرفته شده بین مردم تقسیم شد. در ساعات بعد كلانتری های 20ـ 23ـ 4ـ 9ـ 14ـ 17ـ 6ـ 10 واقع در مجیدیه، سلیمانیه، بهارستان، میدان مجسمه، میدان خراسان، نازی آباد، خیابان گرگان و ایران مهر با كوكتل مولوتف و سلاح گرم مورد حمله قرار گرفتند و به تصرف مردم درآمدند.از جمله حوادث این روز درب زندان اوین توسط مردم به روی زندانیان رژیم پس از سالها گشوده شد. این تحولات در حالی رخ میداد كه بختیار خود را هنوز نخستوزیر قانونی میدانست و در سخنرانی خود در مجلس سنا از آمادگیش برای مذاكره با مخالفان خبر داد. (10)
تانكها در خیابانها با موانع و كوكتل مولوتف های دست ساز روبه رو می شدند تانك فرمانده سرلشكر ریاحی در ساعت 3:20 بامداد در زیر پل فوزیه به آتش كشیده شد و ریاحی مجروح شد وی در حالی كه به شاه ناسزا می گفت خود را تسلیم مردم كرد و مردم او را به اقامتگاه امام منتقل كردند.(11)
ساعت شش بعدازظهر جلسه ی شورای امنیت در حضور بختیار تشكیل شد. فرماندهان نظامی وضعیت امنیتی را تشریح كردند . سپهبد رحیمی گزارش داد كه تظاهر كنندگان به اعلان تغییر ساعت حكومت نظامی اعتنا نكرده اند. بعد از مذاكرات فرماندهان بختیار آخرین دستورها را صادر كرد و گفت تا به حال من صبر كردم بیش از این نمی شود تحمل كرد سپهبد رحیمی موظف است از این ساعت مقررات حكومت نظامی را در تهران به موقع به اجرا گذاشته تظاهر كنندگان را متفرق و از اجتماعات جلوگیری نماید.(12)
هر لحظه مردم بیشتر احساس نیاز به اسلحه می كردند بعد از تسخیر كلانتری ها ساعت 21 نیروهای مردمی مسلح به كوكتل مولوتف و سلاح های به غنیمت گرفته شده به تسلیحات ارتش كه حاوی چندین كارخانه ی مسلسل سازی بود حمله و آنجا را به محاصره ی خود در آوردند . سقوط كارخانجات اسلحه سازی به معنای سقوط رژیم بود . سرانجام ساعت 8 صبح 22 بهمن این مركز به دست مردم افتاد.
22 بهمن، اعلام بیطرفی ارتش و پیروزی انقلاب اسلامی
صبح 22 بهمن 1357 فرماندهان ارتش آماده میشوند تا در جلسه شورای عالی ارتش در ستاد كل بزرگ ارتشتاران حاضر شوند. در ساعت 30/1 تعدادی از فرماندهان،معاونین، رؤسا و مسئولان سازمانهای ارتش در این جلسه حضور پیدا كردند. مهمترین این افراد عبارت بودند از: عباس قرهباغی، جعفر شفقت، حسین فردوست، هوشنگ حاتم، ناصر مقدم، احمدعلی محققی، امیرحسین ربیعی، كمال حبیباللهی و عبدالعلی بدرهای. جلسه با سخنان ارتشبد قرهباغی آغاز شد كه طی آن به تشریح وضعیت نیروهای ارتش و مشكلات آنها پرداخت. عبدالعلی بدرهای فرمانده نیروی زمینی از كمبود نیروهای تحت امرش برای كمك به فرمانداری نظامی و جلوگیری از ورود گردان پیاده لشگر قزوین پرده برداشت. آنچه در این جلسه گفته شد، همه حكایت از ناتوانی ارتش در برابر موج خروشان انقلاب داشت سپهبد حاتم خطاب به فرماندهان ارتش گفت: به طوری كه تیمساران ملاحظه میكنید، با توجه به آخرین وضعیت خصوصی یگانها كه فرماندهان نیرو تشریح كردند،به عللی كه همه میدانیم، ارتش در موقعیت خاصی قرار گرفته است كه نیروها بنا به اظهار فرماندهانشان قادر به انجام علمی نمیباشند. از طرف دیگر اعلیحضرت رفتهاند و بنا به اظهار نخستوزیر، مراجعه نمیكنند. ماهها است كه امور كشور تعطیل است. آیتالله خمینی خواهان جمهوری اسلامی است. تمام ملت ایران هم عملا در این مدت نشان دادهاند كه پشتیبان و خواستار جمهوری اسلامی هستند. بختیار هم با توجه به اظهاراتش در مجلس و همچنین در مصاحبههایش میخواهد جمهوری اعلان كند ولی طرفدار در بین مردم ندارد، پیشنهاد من این است كه در این مناقشه سیاسی ارتش خود را كنار كشیده و مداخله ننماید. در ساعت یك بعدازظهر اعلامیه ارتش مبنی بر بیطرفی از رادیو پخش شد. شورای عالی ارتش در این اعلامیه از سربازان خواست تا به پادگانها باز گردند (13)امام خمینی (ره) نیز در پیامی خطاب به ملت ایران از آنان خواست در عین هوشیاری و مراقبت و آمادگی برای در هم كوبیدن هر نوع حمله تازهای از سوی ارتش، از حمله، آزار و درگیری با آنها در پادگانهایشان خودداری شود. از سوی دیگر در آن روز نمایندگان مجلس شورای ملی به سفارش جواد سعید رئیس مجلس به طور دستهجمعی استعفا دادند(14)
مراكز حساس دولتی یكی، یكی به تصرف انقلابیون در آمد. رادیو تهران كه از ساعت 11 ظهر 22 بهمن در محاصره نیروهای مردمی قرار داشت،در ساعت 2 بعدازظهر كاملا در اختیار آنان قرار گرفت (15) اولین كلامی كه از رادیو پخش شد و به گوش مردم رسید نوید فتح این مركز را میداد: «توجه بفرمائید، توجه بفرمایید. اینجا تهران صدای راستین ملت ایران، صدای انقلاب است»
پادگان عشرت آباد از همان صبح به محاصره نیروی های انقلاب در آمد تا اینكه حدود ظهر به تصرف مردم در آمد. به دنبال سقوط پادگان عشرت آباد پادگانهای حشمتیه ، عباس آباد، جی ، مهرآباد و باغشاه و دبیرستان نظام به تصرف مردم درآمدند.
كمی از ساعت 14 گذشته بود كه صفیر گلوله و سرو صدای مردم در نخست وزیری بختیار را به وحشت انداخت. بختیار بلافاصله از دفتر خارج و به دانشكده ی افسری روبه روی نخست زویری رفت و هلی كوپتری كه آماده بود وی را به مقصد نامعلومی پرواز داد و نخست وزیری نیز به دست نیروهای انقلاب افتاد بختیار به كجا رفت؟ هلی كوپتر وی در محوطه ی باشگاه گارد شاهنشاهی (اقدسیه) به زمین نشست و بختیار در همان نزدیكی منزل آقای جفرودی مخفی شد.
در ساعت 5:45 پیام امام خمینی (ره) از رادیو پخش شد و امام در این پیام مردم را از اعمال غیرقانونی برحذر داشت (16) بعدازظهر 22 بهمن روزی دیگر بود. سپهبد رحیمی فرماندار نظامی تهران و معاونش اولین افرادی بودند كه توسط مردم دستگیر و به مدرسه رفاه آورده شدند. پس از سقوط پادگان جمشیدیه در ساعت 7 بعدازظهر، نیكپی، منصور روحانی و نصیری رئیس سازمان اطلاعات و امنیت كشور (ساواك) كه در آنجا تحت نظر قرار داشتند توسط مردم دستگیر شدند. (17) طبق آنچه كه در روزنامهها نوشتند در حوادث روزهای 21 و 22 بهمن 654 نفر شهید و هزاران نفر مجروح شدند. (18) با غروب آفتاب 22 بهمن پیروزی تقریبا قطعی شد تمام پادگانهای ارتش ، شهربانی ، ژاندارمری كلانتری ها و مراكز فرهنگی و سیاسی دولتی یا به تصرف مردم درامدند یا با مردم اعلام همبستگی كردند اینك وقت ساختن ، آرامش و نظم لازمه ی پیروزی انقلاب اسلامی بود.
پی نوشت ها:
1ـ روزنامه كیهان، 18بهمن 1357
2ـ كیهان، 21 بهمن 1357
3 ـ روح الله حسینیان، یكسال مبازه برای سرنگونی رژیم شاه، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامی، 1387،ص971ـ 970
4ـ روزنامه كیهان، 21 بهمن 57
5ـ عبدالعلی بازرگان، مسایل و مشكلات نخستین سال انقلاب از زبان بازرگان، ناشر، مولف، تهران 1362، ص 77.
6 ـ اطلاعات، 21 بهمن 57
7ـ حسینیان، پیشین، ص994
8 ـ كیهان، 22/11/57
9ـ مصاحبه جواد مصودی ، آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی
10ـ مهدی بازرگان، شصت سال خدمت و مقاومت، رسا، تهران 1377، ج 2، ص 324.
11 ـ اطلاعات، 22/11/57
12 ـ حسینیان، پیشین، ص1000
13 ـ غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران، رسا، تهران:1373، ج2، ص392ـ 387
14 ـ اطلاعات، 23 بهمن 57
15 ـ اطلاعات 22 بهمن 57
16ـ اطلاعات، 23 بهمن 57
17ـ همان
18ـ روزنامه كیهان، دوشنبه 23 بهمن 1357
چهارشنبه 91/11/18
مرحله منطقه اي مسابقات قرآن کريم با عنوان نسیم با حضور منتخبين مدارس استان کهگیلویه و بویراحمد در مدرسه فاطميه (س) در رور چهار شنبه 18/11/91 برگزار شد .
اين مسابقه در سه رشته قرائت، حفظ موضوعی و ترجمه و مفاهیم برگزار شد.
چهارشنبه 91/11/18
جلسه تبدیل وضعیت بسیجی طلاب از فعال به کادر امروز چهار شنبه مورخ 18/ 11 91 در سالن حوزه فاطمیه(س) برگزار شد.
سرهنگ فتاحيان در این جلسه ضمن تبريک دهه فجر، دهه فجر را دوره رهايي و آزادي به تمام معنا دانست و گفت:
بسيج وقتي معنا دارد که ارتباط با خدا هم وجود داشته باشد، وارد ليست بسيج شدن راحت است اما بسيجي ماندن مهم است، سود زيان آن را به نفع خود نسنجيم بلکه هر حرف و عملي را به موقع بيان کنيم.
وي افزود: توسعه اسلام همراه با حضور مردم در صحنه ها بوده است و، خلافت امام علي (ع) با حضور مردم محقق شد و اوج مظلوميت امام حسن مجتبي (ع) هم بخاطر عدم حضور مردم بود. امام خميني (ره) نيز از حضور مردم استفاده کرد و کار را به دست مردم سپرد. نقش حضور زنان نيز در انقلاب ، حوادث و بحران ها بسيار مهم بود.
سرهنگ فتاحيان در ادامه بيان کرد: بسيج اگر بصيرت لازم را داشته باشد موفق ميشود و بوسيله بصيرت از دست آوردهاي نظام دفاع کند و منطق بسيجي علم و استدلال است نه جنگ و نيز دشمن براي پيشبرد اهداف خود سعي در تضعيف بسيج دارد.
حجه الاسلام حاج آقاي حسيني صدر، نماینده ولی فقیه در سپاه فتح استان کهگیلویه و بویر احمد ضمن تبريک به مناسبت پيروزي انقلاب اسلامي در این جلسه بيان کرد:
جنگ تمام عياری با همه شاکله جنگي عليه کشور که از سال گذشته آغاز شده است، که از ويژگي هاي اين جنگ، اقتصادي بودن آن است نه نظامي.
دشمن مي خواهد با تحريم هاي فلج کننده به قول خودش ايران را لحاظ اقتصادي فلج کند به اين صورت که توان کشور در جنگ نظامي کم شود و از طرف ديگر مصرف گرايي و اسراف مردم بيشتر شود و نارضايتي عموم مردم را بوجود آورد.
وي افزود: علت شکست مختار شايع کردن نبود اجناس بين مردم بود و نيز رفاه و آمادگي خوري علت اصلي شکست مسلمانان اسپانيا بود و و جنگ عليه ايران تا شب انتخابات 92 ادامه خواهد داشت.
دوشنبه 91/11/09
وقایع رخ داده در 9 بهمن سال 1357
v شاپور بختیارپس از فشارهای فراوان از سوی اقشار مختلف جامعه اعلام گفت: فرودگاه ها همه باز است او همچنین در واکنش به پیش شرط امام (ره) برای پذیرش ملاقات با او گفت : من به هیچ وجه استعفا نخواهم داد و به پاریس نمی روم.
v امام خمینی(ره) پیرامون دولت بختیار خطاب به مردم فرمودند: خائن اصلی را با خفت بیرون کردید این نتیجه را هم که حاشیهای بیش نیست از صحنه خارج کنید.
v امامخمینی (ره) در مصاحبه با مجله مصریروزالیوسف: مصمم هستیم به هر گونه نفوذ خارجی در ایران خاتمه دهیم. در خاک ایران جایی برای پایگاه های نظامی وجود ندارد و به هیچ دولتی اجازه دخالت در امور داخلی ایران را نمیدهیم.
v امام خمینی (ره) پیرامون مسایل ایران و امکان خطر سفرشان به ایران اعلام کردند: اگر ارتش کنار بکشد آرامش تضمین می شود. محافظ من خدا و حفظ امنیت با مردم است.
v امام خمینی (ره) طی سخنانی فرمودند: من در اولین فرصتی که پیدا کنم به ایران می روم و در اولین قدم دولتی مبتنی بر رأی مردم اعلام میکنم.
v امام خمینی (ره)، علی امینی را برای ملاقات نپذیرفتند. امینی فعالیت های گوناگونی را برای مهار سیل خروشان انقلاب آغاز کرده بود که عمدهترین آنها قرارگرفتن او در راس گروه مشاوران محمدرضا پهلوی بود. امینی حتی برای حفظ رژیم و مهار خشم انقلابی مردم، داوطلب نخستوزیری شد و چون در این راه امامخمینی(ره) را مانع اصلی نیل به هدف خود دید، خواستار ملاقات با امام شد.
v مردم خشمگین تهران با سنگر بندی و پناه گرفتن کنار دیوارها با نیروهای نظامی رژیم درگیر شدند. در این درگیری ها مراکز فساد مستقر در تهران به آتش کشیده شد و روزنامه ها از مجروح شدن و شهادت تعداد زیادی از مردم خبر دادند
v در دانمارک دانشجویان معترض سفارت ایران را اشغال کردند.
v رادیو مسکو اعلام کرد رمزی کلارک وزیر پیشین دادگستری امریکا ضمن تشریح نتایج اقامت هشت روزه خود در ایران اعتراف کرد که 99 در صد مردم ایران خواستار بازگشت آیت الله خمینی هستند و به جد اصرار دارند که رژیم ضد ملی از میان برود و به سلطه بیگانگان بر ایران پایان داده شود.
دوشنبه 91/11/09
امشب سخن ازجان جهان بایدگفت
توصیف رسول(ص) انس و جان باید گفت
در شـــــام ولادت دو قــطب عالم
تبریک به صــاحب الزمان (عج) باید گفت
برای تقدیم دسته گلی به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
روي لينك زير كليك نمایید. يك صفحه خالي وب باز مي شود.
موس خود را كليك كرده و نگهداريد و در جهت هاي مختلف حركت
دهيد.
دوشنبه 91/11/09
صدای بال و پر جبرئیل می آید / شب است و ماه به آغوش ایل می آید،
لب کویر پس از این ترک نخواهد خورد / که ساقی از طرف سلسبیل می آید،
لباس خاطره را از حریر عشق بدوز / حلیمه! نزد تو فردی اصیل می آید،
نگاه آمنه از این به بعد می خندد / چرا که معجزه ای بی بدیل می آید،
میلاد پیامبر رحمت، تاج آفرینش بر شما خجسته باد.
یکشنبه 91/11/08
برگزاری جلسه شورای خوابگاه مدرسه فاطمیه (س) در مورخ 5/11/91
با شروع ترم جدید شورای مدرسه فاطمیه (س) اقدام به برگزاری جلسه ای جهت بهتر برگزار نمودن برنامه های خوابگاه نمودند.
یکشنبه 91/11/08
برگزاری جلسه مشترک حوزه علمیه فاطمیه با مدیریت استانی در مورخ3/11/91
جلسه مشترک مدیر حوزه علمیه فاطمیه با مدیریت استانی جهت حل مسائل و مشکلات امور مالی برگزار گردید
در این جلسه حجت الاسلام جعفری مهر به سوالات حوزه مالی پاسخ دادند و توصیه هایی را جهت کاهش هزینه های مدرسه بیان داشتند.
همچنین پس از اتمام این جلسه از زمین اهدایی مدرسه علمیه فاطمیه (س) بازدید نمودند.
پنجشنبه 91/11/05
ولادت حضرت محمد(ص) به اتّفاق نظر شيعيان در ۱۷ ربيع الاول در سال عام الفيل ميباشد، ولي برخي از مسلمانان، اين واقعه را در روز دوازدهم اين ماه دانسته اند.
ادامه »پنجشنبه 91/11/05
مبارزه بر عليه رژيم در داخل و خارج از كشور شدت يافته بود، و در این شرایط بحث بازگشت امام خميني از فرانسه به ايران نيز مطرح گشت. از آنجا كه امام همواره بازگشت به ايران را منوط به خروج شاه از كشور اعلام ميكرد، پس از خروج شاه در روزهاي آخر دي 1357، خبر بازگشت قريبالوقوع امام خميني نيز در رسانههاي خبري انتشار يافت.
شاه كه صداي انقلاب مردم را شنيده بود، پس از انتخاب شاپور بختيار و تشكيل شوراي سلطنت در 26 دي 1357 ـ به اميد بازگشت مجددـ ناچار به ترك ايران شد. اما تظاهرات و مبارزات مردم از يك سو و غير قانوني خواندن دولت بختيار و مجرم و خائن ناميدن او از سوي امام خميني از سوي ديگر باعث ملتهب شدن بيش از پيش اوضاع گشت
چهارشنبه 91/11/04
در روز بیستم جمادی الثانی 1320 ه. ق مطابق با 30 شهریـور 1281 ه. ش و 21 سپتامپر 1902 م، در شهرستان خمین از توابع استان مركزی ایران در خانواده ای اهل علـم و هجرت و جهاد و در خـانـدانـی از سلاله زهـرای اطـهـر(س) روح الـلـه المـوسـوی الخمینـی پـای بـر خـاكدان طبیعت نهاد.
پـدر بزرگـوار امام مرحوم آیه الـله سید مصطفی مـوسـوی خمینی از معاصریـن آیه الـلـه العظمـی میرزای شیـرازی بود. پـس از آنکه در نجف اشـرف علـوم و معارف اسلامـی را فـرا گرفت و به درجه اجتهـاد نایل آمـد، بـه ایـران بازگشت و در خمیـن هادی مردم در امـور دینـی بـود. در حـالیکه بیـش از 5 مـاه از ولادت روح الـلـه نمی گذشت، طاغوتیان در مـسیر خمیـن به اراک وی را بـه شهادت رسانـدنـد.
امام دوران کـودکـی و نـوجـوانی را تحت سرپرستی مادر مـومـنـه اش(بانـو هاجر) که از نـوادگان مـرحـوم آیـه الـلـه خـوانسـاری بوده است و همچنیـن نزد عمه مـکـرمه اش (صاحبـه خانم) که بانـویی شجاع و حق جـو بـود سپری کرد اما در سـن 15 سالگی از نعمت وجـود آن دو عزیز نیز محـروم گـردید.
پـس از هجرت آیه الله العظمـی حاج شیخ عبد الکریـم حایری یزدی رحـمه الله علیه (1300 ه. ش) امام خمینی نیز رهـسپار حـوزه علمیه قـم گردید و به سرعت مراحل تحصیلات تکمیلی علوم حـوزوی را نزد اسـاتید حـوزه قـم طـی کرد.
از جمله اساتید امام می توان به: آقا میـرزا محمـد علـی ادیب تهرانـی، آیت الـله سید محمد تقـی خـوانساری، آیت الـله سیـد عـلی یثربی كاشانی، آیت الـله حاج شیخ عبدالكریـم حایری یزدی نام برد.
حضرت امام طی سالهای طولانی در حوزه علمیه قـم به تدریـس چندیـن دوره فقه، اصـول، فلسفه و عرفان و اخـلاق اسـلامی در فیضیه، مسجـد اعظم، مسجـد محمـدیه، مـدرسه حـاج ملاصـادق، مسجد سلماسی و ... همت گماشت.
با پیشنهاد امام خمینی عیـد باسـتانـی نـوروز سـال 1342 در اعـتراض به اقدامات رژیم تحریـم شد. در اعلامیه حضـرت امام از انـقـلاب سـفیـد شاه بـه انقـلاب سیـاه تعـبیـر و هـمـسـویـی شـاه بـا اهـداف آمریكا و اسرائیل افـشا شده بود. از سـوی دیگـر، شـاه در مـورد آمادگی جامـعـه ایـران بـرای انجام اصلاحات آمـریكا به مـقامات واشـنگـتـن اطـمیـنان داده بـود و نام اصـلاحات را انقـلاب سـفیـد نهاده بـود. مخالـفت عـلما برای وی بسیار گران می آمد.
سال 1342 با تحریـم مراسـم عیـد نوروز آغـاز و با خـون مظـلـومیـن فیضیه خـونرنگ شد.
امام در عـصـر عاشـورای 13 خرداد 1342 در مـدرسه فیضیـه نطق تاریخـی خـویـش را که آغازی بر قیام 15 خرداد بود ایراد کرد. در همیـن سخنرانی بـود که امام خمیـنی بـا صدای بلند خطاب به شاه فرمـود: آقا مـن به شما نصیحت مـی کنـم، ای آقای شـاه! ای جنـاب شاه! مـن به تو نصیحت می کـنم دسـت بـردار از این کارها، آقا اغـفـال می کنند تو را. مـن میل ندارم کـه یـک روز اگر بـخـواهـند تـو بـروی، همه شکر کـنند.
شاه فـرمان خامـوش کـردن قیـام را صادر کـرد. نخست جمع زیادی از یاران امام خمینـی در شـامگاه 14 خرداد دستگیـر منزل حضرت امـام را محاصره کردند و ایشان را بـه تهـران بـرده و در بازداشــتگاه باشگاه افـسـران زنـدانـی کـردنـد و غروب آنروز به زندان قـصر مـنتقل نمـودنـد. صـبحگاه پـانـزده خـرداد خبـر دستگیری رهـبـر انقلاب بـه تهـران، مـشهـد، شیـراز ودیگـر شهرها رسیـد و وضعیتـی مشـابه قـم پـدید آورد.
شاه در ادامه سیاستهای مذهـب ستیز خود، در اسفنـد 1354 وقیحـانه تاریخ رسمـی کشـور را از مـبداء هجرت پیامـبـر اسلام بـه مبداء سلطنت شاهان هخامنشی تغییر داد. امام خمینی در واکنشی سخت، فـتوا به تحریـم استفاده از تاریخ بـی پایـه شاهنشاهـی داد. تحریـم اسـتفـاده از ایـن مبداء موهـوم تاریخی هـمانند تحریـم حزب رستاخیز از سـوی مردم ایران اسـتقبال شـد و هر دو مـورد افـتـضاحـی برای رژیـم شاه شـده و رژیـم در سـال 1357 ناگزیـر از عقـب نشینـی و لغو تـاریخ شاهنشاهی شد.
شهادت آیه الله حاج آقا مصطفی خمینی در اول آبان 1356 و مراسم پر شکـوهـی که در ایران برگزار شـد نقـطـه آغازی بـر خیزش دوباره حـوزه های علمیه و قیام جامعه مذهـبی ایران بـود. امام خمینی در همان زمان به گـونه ای شگفت ایـن واقعه را از الطـاف خفیـه الهی نامیده بـود. رژیـم شاه با درج مقاله ای تـوهیـن آمیـز عـلیـه امام در روزنامه اطلاعات انتقام گرفت. اعتراض بـه ایـن مـقـاله بـه قیام 19 دی مـاه قـم در سـال 56 منجـر شد کـه طی آن جمعی از طلاب انقلابـی به خـاک و خـون کشیـده شـدند.
سرانجام امام خمینـی بامداد 12 بهمـن 1357 پـس از 14 سال دوری از وطـن وارد کشـور شـد. استقبال بـی سـابـقـه مـردم ایـران چنـان عـظیـم و غیـر قـابل انکـار بــود که خبرگزاریهای غربـی نیز ناگزیر از اعـتـراف شـده و مستـقـبـلیـن را 4 تا 6 میلیون نفر برآورد کردند .
در آستـانه نیمه خـرداد سـال 1368 خـود را در آماده ملاقات عزیزی می كرد كه تمام عمرش را برای جلب رضای او صرف كرده بـود و قامتش جز در بـرابـر او، در مـقابل هیچ قدرتی خـم نشده، و چشـمانش جز برای او گریه نكرده بـود. او خـود در وصیتنامه اش نـوشـته است: با دلی آرام و قلبـی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا از خدمت خـواهران و برادران مرخص و به سـوی جایگاه ابــدی سفر می كنـم و به دعای خیر شما احتیاج مبرم دارم و از خدای رحمن و رحیـم می خـواهـم كه عذرم را در كوتاهی خدمت و قصـور و تقصیر بپذیـرد و از مـلت امیدوارم كه عذرم را در كـوتاهی ها و قصـور و تقصیـرها بـپذیـرنـد و بـا قــدرت و تصمیـم و اراده بــه پیش بروند.
سه شنبه 91/11/03
اینجا، در پیچ هفتم آسمان، ایستاده بر درگاه بهشت،
هزار قبیله عاشق از ملائک، انتظار تو را می کشند.
عروس نیک سرشت مهر گستر!
دامان سپید بخت خویش را
از این سرای خاکیان برکش و قدم در محله افلاکیان بگذار؛
سه شنبه 91/11/03
درست 25 بهار از عمر گرانبها و پربركت پيامبر مى گذشت كه با بانوى چهل ساله اى به نام «خديجه» كه برترين بانوى روزگار خويش بود ، پيمان زندگى مشترك را امضاء كرد و فصل جديدى در زندگى اش آغاز شد.
ازدواج پيامبر با «خديجه» شباهتى به ازدواج هاى شناخته شده نداشت ، بلكه در نوع خود بى نظير و داراى ويژگى هايى بود ، چرا كه اين پيوند مبارك و مقدس نه ثمره ى زودگذر و دوستى بى پايه و اساس بود و نه برخاسته از انگيزه هاى مادى يا ديگر امور و اغراض و اهداف رايج كه در ازدواج چهره هاى مشهور و سرشناس دنيا وجود دارد. و نيز هدف هاى سياسى نيز در امضاء و تشكيل اين زندگى مشترك و ساختار آن، نقشى نداشت.
افزون بر اينها ، زندگى و شرايط اقتصادى پيامبر و «خديجه» نيز با يكديگر تناسبى نداشت و ميان آنها فاصله ى بسيارى بود ، چرا كه پيامبر خود داراى ارزشهاى مادى و امكانات اقتصادى نبود و همانگونه كه دوران كودكى را تحت سرپرستى و كفالت عموى گرانقدر خويش زندگى كرده بود ، باز هم با او مى زيست اما «خديجه» ثروت مندترين و بى نيازترين زن در مكه و جهان عرب بود. به همين جهت فاصله ى زيادى ميان سطح زندگى پيامبر و ثروتمندترين بانوى عرب مى نگريم ، اما آن بانوى خردمند شنيده بود و خوب مى دانست كه آينده ى درخشان و بسيار اميدبخشى در انتظار پيامبر است.
شايد اين واقعيت را از غلام هوشمند خويش «ميسره» دريافته بود كه در سفر اقتصادى پيامبر با كاروان تجارتى «خديجه» بسوى دمشق ، همسفر پيامبر بود و نشانه هاى بسيارى از شكوه و عظمت و درايت و امانت و اقتدار را در او ديده و همه را ضمن تقديم گزارش كار به بانوى خردمند حجاز ، گزارش نموده بود ، يا اينكه پيشگويى آن راهب و عابد دير «بصرى» در منطقه شام ، در مورد آينده ى شكوهبار «محمد» به گونه اى به گوش «خديجه» رسيده بود و او نيز در پرتو ژرف نگرى و الهام قلبى خويش به آن آينده ى درخشان دل بسته بود.
بر اين اساس بود كه بانوى پرشرافت حجاز ، برنامه ى پيوند با پيامبر را تهيه نمود و خود با قداست و هوشمندى ويژه اش سخن را در مورد آن مطلب با پيامبر آغاز كرد و از آن حضرت تقاضا نمود كه گام به پيش نهد و از راه پدرش «خويلد» يا عمويش از او خواستگارى نمايد ،..... عموهاى پيامبر پس از شنيدن اين خبر شادى بخش كه در نوع خود بى نظير بود ، شگفت زده شدند و عمه هاى آن حضرت نيز با شنيدن خبر اين پيشنهاد از سوى بانوى حجاز ، در بهت و حيرت فرورفتند ، چرا كه براستى هم ، رخداد شگرفى بود!!
بانويى كه هزاران هزار دينار ثروت و امكانات در اختيارش بود و ده ها و صدها كارگزار و كارمند از بركت سود سرشار كاروانهاى تجارى او كه در فصل هاى گوناگون سال ، ميان «يمن» و «مكه» از يكسو و «مكه» و «دمشق» از سوى ديگر در حركت بود زندگى مى كردند ، بانويى كه دارايى و امكانات گسترده اش لحظه به لحظه در حال پيشرفت و توسعه بود ، بانويى كه بزرگان و سرشناسان و قدرتمندان روزگار از او خواستگارى نموده و به همه پاسخ منفى داده بود ، اينك چگونه دل در گرو مهر مقدس و عشق پاك و پرمعنويت جوانى نهاده است كه از ارزشهاى مادى و زرق و برق روزگار چيزى ندارد و در كنار عموى گرانقدر خويش ابوطالب زندگى مى كند؟
راستى بانوى حجاز چگونه از او تقاضاى ازدواج نموده و از آن خواسته است كه اين افتخار را به او بدهد و بپذيرد ؟ چگونه؟
آيا اين گزارش درست است و براستى حقيقت دارد؟
عمه ى پيامبر «صفيه» ، دخت بزرگوار«عبدالمطلب» برخاست و بسوى اقامتگاه «خديجه» رفت تا در اين مورد تحقيق و بررسى نمايد و آنگاه كه با بانوى حجاز ديدار كرد و با او روبرو شد و آمادگى او را با همه ى وجودش دريافت و ديد ، آرى بهترين و هوشمندترين و ثروتمندترين بانوى عرب آماده امضاء پيمان زندگى مشترك با والاترين جوان عرب مى باشد.
«صفيه» پس از ديدار با بانوى حجاز و اطمينان از درستى خبر بسوى برادرانش بازگشت و حقيقت را با آنان در ميان نهاد.
عموهاى پيامبر پس از دريافت صحت گزارش شادمان شدند ، اما شادمانى آنان با نوعى بهت و حيرت همراه بود. چرا كه «خديجه» بانوى بزرگى بود كه قدرتمندان و اشراف و اميران عرب به خواستگاريش شتافته بودند و او آنان را همشان و همتاى خويش نديده و دست رد بر سينه ى همه ى آنان زده بود اينك چه انگيزه اى او را بر آن داشته است كه دل در گرو عشق مقدس جوانمردى نهد كه از زرق و برق و ارزش و امكانات مادى و مالى ، نه زر و سيمى دارد و نه از زمين پهناور خدا يك وجب خاك را، مالك است؟!
عموهاى پيامبر برخاستند و به اقامتگاه بانوى حجاز شتافتند و او را از پدرش «خويلد» يا عمويش ، براى پيامبر خواستگارى كردند. پدرش در برخورد نخست ، پاسخ مثبت نداد اما به اشاره ى دخترش با آن پيوند موافقت كرد.
موضوع مهريه پيش آمد و اينك بايد مهريه اى درخور مقام و موقعيت بانوى بزرگ حجاز از سوى پيامبر تقديم گردد اما از كجا و چگونه؟ و چه كسى مى تواند اين مبلغ سنگين و درخور شخصيت و موقعيت «خديجه» را تقديم دارد ؟
درست در اين لحظات بود كه دگرباره بانوى حجاز به كار جالب و شگرفى دست زد و با هديه نمودن چهار هزار دينار به پيامبر ، از آن گرانمايه ى جهان هستى تقاضا كرد كه آن را به عنوان مهريه به پدرش «خويلد» بپردازد ، گرچه در يك روايت آمده است كه جناب «ابوطالب» مهريه را با سرفرازى و شادمانى از اموال خويش تقديم داشت و پيمان زندگى مشترك به امضاء رسيد.
آرى ، با اينكه بانوى خردمند حجاز به ارزشهاى والاى اخلاقى و انسانى بهاء مى دهد و در راه بدست آوردن شرافت و كرامت ، ارزشهاى مادى را فدا مى كند با اين وصف پدرش «خويلد» از اين انديشه ى بلند بى بهره است و اين اختلاف ديدگاه را تنها ميان اين پدر و دختر نمى نگريم بلكه اين ناهماهنگى در انديشه و اين دو طرز تفكر ميان پدران و فرزندان و ميان دو برادر و دو همسر و پدر و فرزند نيز ، هم در روزگاران گذشته و هم در جهان معاصر بسيار فراوان است.
به هر حال جريان به خوبى پيش رفت اما رخدادى بى سابقه و بى نظير و بهت آور بود. در ميان عرب كسى بخاطر نداشت كه زنى خود مهريه اش را به همتاى زندگى اش هديه كند. به همين جهت جاى شگفت ندارد كه حس حسادت ورزى ابوجهل فوران كند و آتش حسد در دل او زبانه كشد و فرياد زند كه :
هان اى مردم! ما ديده بوديم كه مردان مهريه زنان را مى پردازند اما نديده بوديم كه زنان مهريه ى خويش را به مردان زندگى آينده خويش هديه كنند.
و ابوطالب، فرزانه ى عرب پرخاشگرانه به او پاسخ داد كه :
«مردك كم خرد و پست چه مى گويى ؟ به جوانمردى همانند «محمد»، هم دختر مى دهند و هم مهريه اش را خود هديه مى كنند ، اما مردك كم خردى چون تو ، اگر هديه هم تقديم دارى ، پذيرفته نمى شود و پاسخ مثبت نخواهى شنيد.»
و بنا به روايتى او را اينگونه سرزنش كرد :
«اگر خواستگار همانند برادرزاده ى سرفراز من باشد ، او را به بالاترين و گرانبهاترين قيمت ها مى برند و پرشكوه ترين مهريه ها را به او هديه مى دهند. اما اگر بسان تو باشد ، با مهريه سنگين هم نمى تواند با زنى شايسته ازدواج كند.»
اين پيوند مبارك به بهترين صورت تحقق پذيرفت و پيامبر به تقاضاى «خديجه» به اقامتگاه او گام نهاد.
از آن لحظات بيادماندنى بود كه ديگر «خديجه» همواره احساس مى نمود كه نيكبختى در كامل ترين شكل ممكن به او روى آورده و خورشيد خوشبختى اش طلوع نموده است ، چرا كه او به بزرگترين آرزوى خويش يعنى ازدواج با پيامبر رسيده بود.
بانوى بزرگ حجاز در اين زندگى مشترك پسرانى بدنيا آورد كه همگى آنان در كودكى از دنيا رفتند و دخترانى به نامهاى «زينب» و «ام كلثوم» و «رقيه» و «فاطمه» به او و پيامبر ارزانى شد كه كوچكترين ، اما برترين و پرشكوه ترين آنان فاطمه عليهاالسلام بود.
دوشنبه 91/11/02
دعا پشتِ دعا برای آمدنت،
گناه پشتِ گناه برای نیامدنت،
دل درگیر ، میان این دو انتخاب؛
کدام آخر؟ آمدنت یا نیامدنت؟!
دوشنبه 91/10/25
یکشنبه 91/10/24
محرم و صفر یادآور غربت و مظلومیت و غم و آه آل رسول با همه اتفاقات دردناکی که در این دو ماه برای ائمه اطهار (ع) به وجود آمده به پایان رسید.
روات حدیث، ضمن قبولی عزاداری های همه ارادتمندان به اهل بیت (ع) توجه مخاطبان ارجمند را به اتفاقات نخستین روز از ماه ربیع الاول جلب می کند.
* دفن بدن مطهر پیامبر (صلى الله علیه و آله)
در نیمه شب اول ربیع الاول بدن مطهر خاتم الانبیاء و المرسلین (صلى الله علیه و آله ) توسط حضرت امیر المومنین على بن ابى طالب (علیه السلام ) دفن شد(۱)
مصیبت و فاجعه رحلت پیامبر (صلى الله علیه و آله ) از یک طرف و بى احترامى به آن حضرت و توجه نداشتن مردم به غسل و کفن و دفن حضرت از طرف دیگر، داغهایى بود که بر دل مبارک امیر المؤ منین (علیه السلام )(۲) سنگینى مى کرد. چنانکه با یاد تلخ آن روزها فرموده اند: (آیا بدن شریف پیامبر (صلى الله علیه و آله ) را رها مى کردم و او را دفن ننموده براى خلافت و سلطنت بعد از او نزاع مى کردم (۳) ؟
شیخ مفید نقل می کند: «اکثر مردم در دفن پیامبر (صلى الله علیه و آله ) حاضر نشدند، و نماز بر آن حضرت نخواندند، چه اینکه بین انصار و مهاجرین مشاجره در امر خلافت بود(۴).
اعمش مى گوید: پیامبرشان از دنیا رفت و مردم هم و غمى نداشتند جز آنکه عده اى بگویند: «امیر از ماست » و طایفه دیگرى بگویند: «امیر از ماست »(۵).
هنگام رحلت پیامبر (صلى الله علیه و آله ) مغیره خطاب به ابوبکر و عمر گفت : اگر بعداً با مردم کارى دارید آنها را دریابید. لذا ابوبکر و عمر هنگام دفن پیامبر (صلى الله علیه و آله ) حاضر نبودند، بلکه میان دیگران بودند که در سقیفه براى خود، امیر انتخاب مى کردند، و قبل از آنکه کنار بدن حضرت حاضر شوند، بدن مطهر دفن شد(۶).
عبد الله بن حسن مى گوید: به خدا قسم ابوبکر و عمر بر پیامبر (صلى الله علیه و آله ) نماز نخواندند، و سه روز بدن مبارک آن حضرت دفن نشد، ولى با این همه اهل سقیفه مشغول کار خود بودند(۷).
حضرت باقر (علیه السلام ) مى فرمایند: مردم روز دوشنبه و شب سه شنبه را بر بدن آن حضرت نماز مى خواندند، و عموم مردم حتى خواص و نزدیکان حضرت بر بدن مبارک نماز خواندند، اما هیچیک از اهل سقیفه بر غسل و کفن و دفن حضرت حاضر نشدند. امیر المؤ منین (علیه السلام ) بریده اسلمى را براى خبر دادن نزد آنان فرستاد، ولى اعتنایى نکردند و بعد از دفن آن حضرت بیعت آنان هم تمام شد(۸).
عایشه در این باره اقرارى دارد که جالب توجه است . او گفته است : (بخدا قسم ما از دفن پیامبر (صلى الله علیه و آله ) با خبر نشدیم تا اینکه صداى بیل و کلنگ را در شب چهارشنبه از حجره آن حضرت شنیدیم)، یعنى بعد از دفن متوجه شدیم (۹).
باید از اینان که بر سر غصب خلافت همه چیز را فراموش کرده بودند پرسید:
آیا سقیفه در حضور پیامبر (صلى الله علیه و آله ) و به سفارش حضرت بود یا غدیر؟
آیا براى تشکیل شوراى سقیفه دستورى از طرف خداوند آمده بود یا درباره غدیر؟
آیا در سقیفه از اکثر بلاد مسلمین حضور داشتند یا در غدیر؟
آیا در سقیفه همه مردم حاضر بودند یا در غدیر که حتى زنها هم بیت کردند؟
*لیلة المبیت
شب اول ماه ربیع الاول، پیامبر (صلى الله علیه و آله ) از شر کفار از مکه به مدینه هجرت کردند. در آن شب آقا و مولایمان امیر المؤ منین (علیه السلام ) جان نثارى فرموده به جاى رسول گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله ) در بستر ایشان خوابیدند(۱۰)، چه اینکه کفار قریش قصد کشتن حضرتش را داشتند. به این مناسبت آیه و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات الله …: (از مردم کسى هست که جان خویش را در راه رضایت خداوند مى فروشد و خدا بر بندگان مهربان است ) در شأن على بن ابى طالب (علیه السلام ) نازل شد(۱۱).
در شبى که امیر المؤ منین (علیه السلام ) به جاى پیامبر (صلى الله علیه و آله ) خوابید به جبرئیل و میکائیل خطاب رسید که من بین شما دو نفر برادرى قرار دادم . کدامیک از شما ایثار مى کند که عمر طولانى از آن دیگرى باشد؟ هر دو عمر طولانى را اختیار کردند.
خطاب آمد: (به زمین نگاه کنید و ببینید چگونه على (علیه السلام ) حیات خود را به برادرش پیامبر (صلى الله علیه و آله ) ایثار نموده و به جاى او خوابیده و جان خود را فداى جان او نموده است . به زمین بروید و او را از دشمنان حفظ کنید). آنان آمدند و جبرئیل بالاى سر امیر المؤ منین (علیه السلام ) و میکائیل سمت پاهاى آن حضرت نشست و نداد: «بخ بخ من مثلک یابن ابى طالب» ، خداوند در جمع ملائکه به تو مباهات فرمود). اینجا بود که آیه شریفه و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات الله … نازل شد(۱۲).
*هجرت پیامبر (صلى الله علیه و آله )
از دیگر اتفاقات رخ داده در اول ماه ربیع هجرت ÷یامبر اسلام از مکه به مدینه بود که رسول اعظم اسلام به اذن خداوند ۱۳ سال پس از بعثت به مدینه طیبه هجرت فرمود(۱۳).
*هجوم به خانه وحى
اول ربیع یادآور رویدادهای تلخ و شیرینی است، یکی از تلخ ترین حادثه های اتفاقی در این روز هجوم به خانه امیر المؤ منین (علیه السلام ) بود . هنگامى که امیر المؤ منین (علیه السلام )، متوجه غسل و کفن و دفن پیامبر شد و غاصبین خلافت در سقیفه بودند، در شب چهارشنبه که اول ربیع بود، بدن مبارک آن حضرت را دفن فرمود و طبق وصیت پیامبر (صلى الله علیه و آله ) متوجه جمع آورى قرآن شد. آن حضرت فرموده بودن : ( على جان تا سه روز از خانه خارج مشو و قرآن را جمع آورى کن …(۱۴).
در این ایام سه بار به منزل آن حضرت هجوم آورده اند: بار اول در روز اول ربیع بود که براى بیعت آمدند و آن حضرت فرمود که قسم یاد کرده ام تا جمع قرآن تمام نشود از خانه بیرون نیایم و آنان بازگشتند. پس از آن امیر المؤ منین (علیه السلام ) شبها صدیقه طاهره و حسنین (علیهم السلام ) را بر در منازل اصحاب مى بردند و طلب یارى مى نمودند(۱۵)
بار دوم هفت روز بعد از دفن پیامبر (صلى الله علیه و آله ) بود که زبیر و عده اى دیگر در منزل امیر المؤ منین (علیه السلام ) جمع شده بودند. آن روز زبیر شمشیر کشید تا عمر را بکشد(۱۶).
بار سوم به منزل حضرت هجوم آوردند، و پس از آتش زدن در منزل و ضرب و جرح صدیقه طاهره (علیها السلام ) و کشتن حضرت محسن (علیه السلام )، امیر المؤ منین (علیه السلام ) را با دست بسته بیرون بردند(۱۷).
* مسمومیت امام عسکرى (علیهم السلام )
برخی روایات حکایت از آن دارد که امام حسن عسکرى (علیه السلام ) نیز در تخستین روز ماه ربیع الاول در اثر زهر مسموم شد و بیمارى حضرت آغازم گردید(۱۸).
بنابر قولى شهادت امام حسن عسکرى (علیه السلام ) در سال ۲۶۰ ه در چنین روزى بوده است (۱۹).
و به قولى دیگر در چهارم ربیع الاول و به قولى دیگر در هشتم ربیع الاول بوده است (۲۰).
منابع:
۱- طبقات ابن سعد: ج ۲ ص ۷۸. مسند احمد: ج ۶ ص ۶۲، ۲۴۲، ۲۷۴، سنن بیهقى : ج ۳ ص ۴۰۹. السیره النبویه (ابن کثیر): ج ۴ ص ۵۳۸.
۲- خصال : ص ۳۷۲. اختصاص : ص ۱۷۱.
۳-احتجاج : ص ۷۴.
۴-ارشاد مفید: ج ۱ ص ۱۸۹.
۵-تقریب المعارف : ص ۲۵۶.
۶-المصنف : ص ۱۴، ۵۶۸. جامع الاحادیث : ج ۱۳ ص ۲۶۷.
۷-تقریب المعارف : ص ۲۵۱.
۸-مناقب ابن شهر آشوب : ج ۱ ص ۲۹۷. بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۵۲۴.
۹تاریخ الاسلام (ذهبى ): ج ۱ ص ۵۸۲. السیره النبویه (ابن کثیر): ج ۴ ص ۵۳۸. مسند احمد: ج ۶ ص ۶۲، ۲۴۲، ۲۷۴.
۱۰-قلائد النحور: ج ربیع الاول ، ص ۸. مسار الشیعه : ص ۲۷. فیض العلام : ص ۲۰۱. زاد المعاد: ص ۳۳۲. بحار الانوار: ج ۹۷ ص ۱۶۸. مصباح کفعمى : ج ۲ ص ۵۹۶.
۱۱-سوره بقره : آیه ۲۰۷.
۱۲-بحار الانوار: ج ۱۹ ص ۳۹.
۱۳-قلائد النحور: ج ربیع الاول ، ص ۸. مصباح کفعمى : ج ۲ ص ۵۹۶.
۱۴-تفسیر فرات : ص ۳۹۸. در توحید صدوق : ص ۷۳ هفت روز و در امال طوسى : ج ۱ ص ۲۶۳ نه روز است .
۱۵-کتاب سلیم : ص ۱۲۸. احتجاج : ص ۷۵ – ۱۹۰.
۱۶-توحید صدوق : ص ۷۳. احتجاج : ج ۱ ص ۹۵ – ۱۱۱. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۳۲۱.
۱۷-کتاب سلیم : ص ۸۲ – ۲۴۹. الکوکب الدرى : ج ۱ ص ۱۹۴. الجمل : ص ۱۱۷. کامل ابن اثیر: ج ۲ ص ۳۲۶. تاریخ طبرى : ج ۳ ص ۲۰۳.
۱۸-قلائد النحور: ج ربیع الاول ص ۲. مصباح کفعمى : ص ۵۲۳. مصباح المتهجد: ص ۷۳۲. فیض العلام ص ۲۰۱. ارشاد: ج ۲ ص ۳۳۶. کشف الغمه : ج ۲ ص ۴۱۵. بحار الانوار: ج ۵۰ ص ۳۳۴ – ۳۳۵.
۱۹-قلائد النحور: ج ربیع الاول ص ۲. مصباح کفعمى : ص ۵۲۳. مصباح المتهجد: ص ۷۳۲. فیض العلام : ص ۲۰۱.
۲۰-مسار الشیعه : ص ۲۸ – ۲۹. فیض العلام : ص ۲۰۵.
برگرفته شده از سایت پایگاه خبری تحلیلی حوزه دین
پنجشنبه 91/10/21
28 صفر سال 11 هجرى قمرى
آغاز خلافت ابوبكربن ابى قحافه
همان طورى كه در بخش رحلت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله گفته شد، مورخان و سيره نگاران مسلمان درباره تاريخ رحلت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ، اتفاق نظر ندارند. شيعيان به پيروى از اهل بيت عليهم السّلام ، تاريخ رحلت را، 28 صفر دانسته ولى اهل سنت ، آن را در ماه ربيع الاول ذكر كرده اند.
همين ديدگاه هاى تاريخى درباره آغاز خلافت ابوبكربن ابى قحافه ، به عنوان نخستين خليفه از خلفاى راشدين ، نيز سارى و جارى است . ولى تمامى تاريخ نگاران ، اتفاق دارند بر اين كه در همان روزى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله رحلت نمود، ابوبكر به خلافت رسيد.
خلافت ابوبكر، نخستين سنگ بناى عملى و تفرقه مسلمانان در صدر اسلام است . زيرا خلافت وى ، نه به وصايت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بود و نه به صورت انتخابات آزاد و دموكراتيك برگزار شد. بلكه نتيجه منازعه و مناظره گفتارى برخى از افراد دو گروه مهاجر و انصار بود كه در سقيفه بنى ساعده ، در تجمع چند ده نفرى مسلمانان ، بدون حضور بزرگان بنى هاشم (كه نزديكترين افراد به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بودند) و بدون اطلاع بسيارى از سران صحابه كبار، با طرفندهاى چند تن از مهاجران ، به اين مقام برگزيده شد و سپس با فضاسازى ويژه ، از سايرين نيز به رضايت و يا با اجبار بيعت گرفتند.
مخالفان خلافت ابوبكر، دو دسته از صاحب نفوذان مدينه و اصحاب رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بودند.
دسته اول : آنانى كه شخصيت ابوبكر را به دلايلى براى اين مقام مناسب نمى دانستند. معروف ترين شخصيت هاى اين دسته ، افرادى چون سعدبن عباده ، قيس بن سعد، ابوسفيان و بسيارى از طايفه هاى انصار و گروهى از مهاجران بودند.
دسته دوم : آنانى كه نه شخص ابوبكر، بلكه مخالف انتخاب خليفه بدون در نظر گرفتن وصايت بودند. اين ها، معتقدان به امامت بودند كه اعتقاد داشتند بر اين كه خليفه ، بايد از سوى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به وصايت تعيين شده باشد و به شواهد غيرقابل انكار، استناد مى كردند كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در واپسين ماه هاى زندگى خود، در بازگشت از مراسم حجة الوداع ، در سرزمين غديرخم ، حضرت على بن ابى طالب عليه السّلام را به اين مقام منصوب كرد و از حاجيان حاضر، براى آن حضرت ، بيعت گرفت .
بدين لحاظ، معتقد بودند كه خلافت ، همانند امامت ، از آن امام على بن ابى طالب عليه السّلام است و هر فردى و يا شخصيتى كه به خواهد اين مقام را غصب كند، آن را مشروع ندانسته و با او مبارزه خواهند كرد.
اين دسته از مسلمانان ، پس از آگهى از بيعت گروهى از مسلمانان با ابوبكر، اعتراض كرده و با تجمع در خانه فاطمه زهرا(س ) كه پايگاه اهل بيت عصمت و طهارت بود، خواهان بيعت با امام على عليه السّلام شدند.
بزرگانى از صحابه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ، چون سلمان ، ابوذر، مقداد، عمّار، حذيفه ، عباس ، زبير و بسيارى از مهاجران و انصار و طايفه بنى هاشم از همين دسته بودند.
ولى اعتراض آنان ، خليفه و گروه حمايت گر او را از كرده خويش باز نداشت . قدرت به دست گرفتگان ، به جاى دلجويى از دختر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و اميرمؤ منان على بن ابى طالب عليه السّلام در رحلت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و غصب خلافت ، با اين گونه اعتراضات مخالفان به شدت برخورد كرده و حتى بدون اجازه ، وارد خانه دختر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شدند و معترضان را مورد ضرب و شتم قرار داده و على عليه السّلام را به اجبار و اكراه به مسجد بردند. در اين ارتباط، فاطمه زهرا(س ) نيز مورد ضرب و شتم ستم كارانه قرار گرفت و جنين او به نام محسن كه نزديك وضع حملش بود، سِقط شد و بر اثر همان صدمات ، آن حضرت پس از هفتادوپنج ، يا نودوپنج روز از رحلت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به شهادت رسيد.
در اين جا مناسب است واقعه سقيفه بنى ساعده و انتخاب ابوبكر به خلافت را از زبان يكى از مورخان اهل سنت ، يعنى يعقوبى ، بيان كنيم .
وى در اين باره نوشت : در همان روزى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله رحلت نمود، اءنصار در سقيفه بنى ساعده گرد آمده تا درباره جانشينى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رايزنى كنند.
سعدبن عباده خزرجى كه از بزرگان انصار بود، در آن گردهمايى ، حضور فعال داشت . اين خبر به ابوبكر، عمر و مهاجران رسيد. آنان ، شتاب زده به سوى سقيفه بنى ساعده حركت كردند و در آن جا با انصار به مشاجره و مناظره پرداخته و به آنان گفتند: اى گروه انصار، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله از ما مهاجران بود، پس ما به جانشينى او سزاوارتريم .
انصار گفتند: از ما اميرى و از شما نيز اميرى جداگانه باشد.
ابوبكر گفت : امير، از ما باشد و وزيران از شما.
در اين هنگام ، ثابت بن قيس كه از سخن سرايان اءنصار بود، در وصف اءنصار سخنانى بيان كرد.
ابوبكر گفت : آن چه در وصف اءنصار گفتيد، ما منكر آن نيستيم و آن چه از فضايل آنان بگوييد، آنان سزاوارش هستند وليكن ما قريش از شما به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نزديكتريم .
وى ، عمربن خطاب و ابوعبيده جراح را كانديداى خلافت كرد و از آنان درخواست نمود كه قيام كنند تا مردم با يكى از آن دو بيعت كنند.
آن دو امتناع كرده و خود ابوبكر را براى اين مقام پيشنهاد كردند و با او بيعت نمودند. ابوعبيده جراح ، تمامى اءنصار را به بيعت با ابوبكر فراخواند و عبدالرحمن بن عوف نيز آنان را به اين عمل تشويق كرد و گفت : اى گروه انصار، شما گرچه داراى فضل و برترى هايى هستيد، اما در ميان شما افرادى چون ابوبكر، عمر و على نيستند.
در اين هنگام منذربن اءرقم برخاست و گفت : آن چه درباره فضايل مهاجران بيان كنيد، ما منكر آن ها نيستيم وليكن در ميان خود مهاجران ، مردى است كه اگر اين مقام را خواهان باشد، هيچ فردى نمى تواند با او مخالفت ورزد، و آن شخص ، على بن ابى طالب عليه السّلام است .
به هر تقدير، گروهى از مهاجر و گروهى از انصار با ابوبكر در سقيفه بنى ساعده بيعت كردند. ولى بنى هاشم با اين تصميم مخالفت ورزيدند.
على عليه السّلام از بيعت با ابوبكر امتناع ورزيد و به پيروى او گروهى از اصحاب پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ، اعم از مهاجر و انصار مانند: عباس بن عبدالمطلب ، فضل بن عباس ، زبير بن عوام ، خالد بن سعيد، مقداد بن عمرو، سلمان فارسى ، ابوذر غفارى ، عمّار بن ياسر، براء بن عازب و اُبىّبن كعب نيز از بيعت امتناع كردند و گفتند، اين مقام ، از آن على عليه السّلام است .
هنگامى كه ابوبكر با مخالفت آنان مواجه گرديد به سراغ عمربن خطاب ، ابوعبيده جراح و مغيره بن شعبه فرستاد و با حضور آنان ، جلسه اى برقرار كرد و درباره پايان مخالفت هاى اين دسته از صحابه ، به مشورت پرداخت .
آنان به ابوبكر پيشنهاد كردند كه براى عباس بن عبدالمطلب (كه مسن ترين فرد بنى هاشم و مورد احترام آنان است ) سهمى در امر خلافت و حكومت قرار دهد تا از طريق او، برادرزاده اش على عليه السّلام از مخالفت با ابوبكر بازايستد. هنگامى كه على عليه السّلام از مخالفت دست بردارد، سايرين نيز كوتاه خواهند آمد و در نتيجه ، اين جنبش به پايان مى رسد.
در پى اين تصميم ، چهارنفرى در شبى به خانه عباس بن عبدالمطلب رفته و با او در اين باره به درازا سخن گفتند و هر كدام از آنان براى به سازش كشاندن عباس تلاش نمودند.
عباس در پاسخ آنان ، سخنانى بيان كرد؛ از جمله اين كه : اگر مؤ منان ، ابوبكر را براى اين كار برگزيدند، اين حقى است براى مؤ منان . ابوبكر نمى تواند كسى را در آن شريك كند و يا به فرد ديگرى بسپارد و اگر اين منصب ، حق ما (نزديكان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ) است ، ابوبكر حق تصرف آن را نداشت و ما به آن رضايت نمى دهيم . در اين صورت ، درست نيست كه ما برخى از حق خويش را از دست بدهيم و به برخى ديگر دست يابيم . زيرا رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله از درختى است كه ما از شاخه هاى آن هستيم و شما همسايگان آن .
اين چهار تن با شنيدن سخنان عباس ، پاسخ خود را گرفته و بدون اين كه به مقصود خود رسيده باشند، از نزد او بيرون رفتند.
هم چنين ابوسفيان بن حرب نيز از بيعت با ابوبكر امتناع كرد و از على عليه السّلام درخواست كرد كه اين مقام را برعهده گيرد. در آن صورت او نخستين كسى باشد كه با على عليه السّلام بيعت كند. ولى على عليه السّلام به گفتار او اعتنايى نكرد.
به هر تقدير، گروهى از صحابه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ، اعم از مهاجر و انصار در خانه فاطمه دختر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله اجتماع كرده و خواهان بيعت با على عليه السّلام شدند و نسبت به خلافت ابوبكر اعتراض نمودند. عمربن خطاب ، گروهى از افراد خود را به خانه فاطمه (س ) فرستاد تا اجتماع معترضان را پراكنده و سران آنان را دستگير نمايند.
هنگامى كه ماءموران به در خانه فاطمه (س ) رسيدند، آن حضرت فرمود: به خدا سوگند، يا از خانه من بيرون مى رويد، يا اين كه موهاى خويش را پريشان كرده و با صداى بلند به پيشگاه خداى سبحان ، إ نابه كرده و شما را رسوا خواهم ساخت .
ماءموران خلافت به ناچار از خانه فاطمه (س ) بيرون آمدند.
معترضان نيز يكى پس از ديگرى در روزهاى بعد، با ابوبكر بيعت كردند و تنها على عليه السّلام باقى ماند و او نيز پس از شش ماه و به گفته برخى ، پس از چهل روز با ابوبكر بيعت كرد.
آغاز بيعت با ابوبكر، همان روزى بود كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله وفات يافته بود. بنا به گفته بسيارى از علما (اهل سنت ) آن روز، مصادف بود با دوشنبه دوّم ماه ربيع الاوّل سال 11 قمرى .(162)
اءبوجعفرمحمدبن جريرطبرى كه از دانشمندان و تاريخ نگاران اهل سنت است ، درباره بيعت مردم با ابوبكر و مخالفت گروهى از صحابه با آن ، گفت :فقالت الا نصار، او بعض الا نصار: لا نبايع إ لّا عليّا؛ طايفه انصار، يا برخى از انصار (در بيعت با ابوبكر مخالفت ورزيده و) گفتند: ما جز با على ، با كس ديگرى بيعت نمى كنيم .(163)
هم چنين وى ، از زيادبن كليب روايت كرده است : عمربن خطاب به خانه على عليه السّلام رفت . در آن خانه ، طلحه ، زبير و گروهى از مهاجران اجتماع كرده بودند. عمر به آنان گفت : به خدا سوگند، يا اين خانه را بر سر شما به آتش خواهم كشانيد و يا اين كه از آن بيرون رفته و با ابوبكر بيعت كنيد.(164)
وى در جاى ديگر درباره مخالفت زبيربن عوام ، روايت كرده است : على و زبير از بيعت با ابوبكر مخالفت ورزيدند. زبير، شمشيرش را برهنه كرد و گفت : شمشيرم را در غلاف نخواهم كرد، تا اين كه با على عليه السّلام بيعت شود.
اين خبر به ابوبكر و عمر رسيد. عمر فرمان داد تا شمشيرش را بگيرند و بر سنگ به كوبند و از آن دو، به اجبار يا به اختيار بيعت گيرند.(165)
همان طورى كه از گفتار اين دو مورخ اهل سنت و بسيارى ديگر از مورخان واقع نگار به دست مى آيد، خلافت ابوبكر با اجبار و اكراه ، پايه گرفت و براى ايجاد فضاى مطلوب ، از سلاح رعب و وحشت استفاده كرده و با رفتار خشونت آميز، حتى با نزديكترين افراد به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و يا نزديكترين صحابه به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ، وصايت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را ناديده گرفتند و در نخستين روز رحلت آن حضرت ، بر خلاف سفارش او اقدام كردند. از آن جا مسير اسلام ناب را منحرف و موجب دودستگى مسلمانان شدند.
28 صفر سال 50 هجرى قمرى
شهادت امام حسن مجتبى عليه السّلام در مدينه منوّره
امام حسن عليه السّلام نخستين فرزند امام على عليه السّلام و فاطمه زهرا(س ) است كه در نيمه ماه مبارك رمضان سال سوم هجرى قمرى در مدينه منوره ديده به جهان گشود و با تولد خويش ، در جدش پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و ساير اهل بيت عليهم السّلام شادى و نشاط ويژه اى پديد آورد.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در گوش راست حسن ، اذان و در گوش چپ او اقامه خواند و او را در دامن مهرانگيز خويش قرار داد و دستور داد كه در روز هفتم تولدش ، گوسفندى را ذبح كرده و براى وى عقيقه كنند و موى سرش را تراشيده و به وزن او، نقره صدقه كردند.(166)
امام حسن عليه السّلام بنا به روايت شيعه و اهل سنت ، شبيه ترين انسان ها به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بود و در اين باره گفته شده است : و كان الحسن اشبه النّاس برسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله خلقا و هَديا وَ سؤ ددا؛ حسن از جهت سيما، روش و رهبرى از همه بيشتر به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شباهت داشت .(167)
امام حسن عليه السّلام به همراه برادرش امام حسين عليه السّلام عزيزترين انسان ها در نزد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بودند و از آن حضرت ، مهربانى هاى فراوانى ديدند و در مكتب توحيدى وى ، رشد و تربيت يافتند.
لطف بى كران الهى در عالم وجود نصيب اين دو بزرگوار گرديد و آن دو را از تربيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و دخترش فاطمه زهرا(س ) و اميرمؤ منان عليه السّلام برخوردار گردانيد و از آن دو به عنوان دو انسان كامل و اسوه به جامعه بشريت ارزانى داشت و در روز قيامت ، آن دو را دو سيّد جوانان اهل بهشت قرار داد.
امام حسن عليه السّلام پس از شهادت پدرش اميرمؤ منان على بن اءبى طالب عليه السّلام در كوفه ، با درخواست و بيعت ياران آن حضرت و اهالى كوفه ، خلافت را پذيرفت و راه و روش عدالت پرور پدرش را تداوم بخشيد.(168)
وليكن با فتنه انگيزى هاى معاوية بن ابى سفيان و شرارت هاى سران سفاك سپاه او از يك سو و نفاق و خيانت برخى از سران سپاه امام عليه السّلام و ايجاد چند دستگى در ميان مردم و خستگى آنان از جنگ و خون ريزى ، از سوى ديگر، آن حضرت را واداشت كه براى حفظ اصل اسلام و در نظر گرفتن مصلحت مسلمانان ، با معاويه صلح كند و حكومت را به طور موقت و مشروط به وى سپارد.
از آن پس ، امام عليه السّلام از كوفه به وطنش مدينه بازگشت و بقيه عمر شريف خود را در مدينه گذرانيد. آن حضرت گرچه از حكومت كناره گيرى كرده بود ولى با رفتار و كردار خود، امت اسلام را به جنايت هاى معاويه و عاملان او در سراسر مناطق اسلامى آگاه مى كرد و روحيه رزم و جهاد را در نهاد آنان دوباره زنده مى كرد.
وجود آن حضرت براى معاويه و عامل او در مدينه ، بسيار گران مى آمد و مانع ترك تازى آنان مى گرديد و دستگاه غاصب خلافت را با مشكلاتى مواجه مى كرد. از جمله اين كه معاويه تصميم گرفته بود كه فرزند خود يزيد را جانشين خويش گرداند و در اين راه تلاش زيادى به عمل آورد وليكن در آغاز توفيق چندانى به دست نياورد. چون اين فكر شيطانى مخالف با صلحنامه امام حسن عليه السّلام بود و از سوى ديگر وجود شخصيت امام حسن عليه السّلام مانع تحقق هدفهاى معاويه بود. بدين جهت در صدد از ميان برداشتن اين اسوه بزرگ عالم اسلام برآمد و در اين راه از منافقان و كسانى كه به خاطر وابستگى فاميلى با آن حضرت رابطه داشتند، سود جست .
معاويه از طريق اشعث بن قيس ، دخترش جعده را كه همسر امام حسن عليه السّلام بود وسوسه كرد و او را به شهادت آن حضرت ترغيب و تطميع نمود. وى به جعده گفت كه اگر حسن را به قتل آورى ، علاوه بر اين كه يكصدهزار درهم پول نقد دريافت مى كنى ، وى را به عقد فرزندش يزيد درمى آورد و او را ملكه عالم اسلام قرار مى دهد.
جعده كه نفاق و دوچهرگى را از پدرش به ارث برده بود، هر چه بيشتر خود را به آن حضرت نزديك گردانيد و پس از جلب توجه امام عليه السّلام ، ناجوانمردانه به آن حضرت ، خيانت كرد و به وى زهر خورانيد.
امام حسن عليه السّلام به خاطر نوشيدن زهر، مسموم شد و به مدت چهل روز در بسترى بيمارى افتاد و روز به روز، حالش وخيم تر گرديد، تا اين كه در 28 صفر سال پنجاه هجرى قمرى ، مصادف با سى ودومين سال رحلت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در مدينه به شهادت رسيد و محبان اهل بيت عليهم السّلام را در سوگ بزرگى فرو برد. امام حسين عليه السّلام به تجهيز بدن مطهر برادرش پرداخت و سپس جهت تدفين آن در كنار مرقد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ، اقدام به تشييع جنازه نمود. عده زيادى از اهالى مدينه ، اهل بيت عليهم السّلام و تمامى بنى هاشم در تشييع جنازه امام شهيد خود همراهى كردند و با عزت و احترام ، بدن مطهرش را به سوى مرقد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله حركت دادند. ولى بنى اميه و مخالفان اهل بيت عليهم السّلام با تحريك عائشه بنت ابى بكر مانع تدفين بدن آن حضرت در جوار مرقد پيامبراكرم صلّى اللّه عليه و آله شدند و در اين راه بسيار پافشارى كردند و آماده هرگونه فتنه و فساد گرديدند. جوانان بنى هاشم و پيروان ولايت آماده دفاع از حريم امامت و ولايت شدند. امام حسين عليه السّلام كه در شهادت برادرش امام حسن عليه السّلام ، از همه سوگوارتر و غمگين تر بود، در برابر حرمت شكنى هاى بنى اميه و مخالفان اهل بيت عليهم السّلام فرمود: واللّه لولا عهد الحسن عليه السّلام إ لىّ بحقن الدّماء، و اءن لااُهريق فى اءمره مِحجمة دم ، لعلمتم كيف تاءخذ سيوف اللّه منكم مآخذها، و قدنقضتم العهد بيننا و بينكم ، و اءبطلتم ما اشترطنا عليكم لا نفسنا؛(169) سوگند به خدا اگر برادرم با من پيمان نبسته بود كه در پاى جنازه او به اندازه حجامت خونى ريخته نشود، مى ديديد كه چگونه شمشيرهاى الهى از نيام بيرون مى آمدند و دمار از روزگار شما برمى آوردند. شما همان بيچارگان روسياه ايد كه عهد ميان ما و خود را شكستيد و شرائط فيمابين را باطل ساختيد.
امام حسين عليه السّلام و ساير بنى هاشم كه به خاطر سفارش امام حسن عليه السّلام ، كظم غيض كرده و بردبارى و جوان مردى را پيشه خود داشتند، به ناچار بدن امام حسن عليه السّلام را به سوى قبرستان بقيع حمل نموده و در جوار جده اش فاطمه بنت اسد(رض ) تدفين نمودند.(170)
هم اكنون مزار امام حسن مجتبى عليه السّلام به همراه سه تن از امامان معصوم (يعنى امام زين العابدين ، امام محمدباقر و امام جعفرصادق عليهم السّلام ) بدون هيچ گونه گنبد و بارگاهى در اين قبرستان قرار دارد و محل بسيارى از شيعيان و دوستداران اهل بيت عليهم السّلام مى باشد.
در تاريخ شهادت امام حسن مجتبى عليه السّلام ، علما و مورخان شيعه اتفاق نظر دارند كه آن حضرت در 28 صفر سال 50 قمرى در سن 47 سالگى به علت مسموميت از سوى همسرش جعده بنت اشعث به لقاءاللّه پيوست .(171) وليكن علماى اهل سنت به اختلاف پرداختند. برخى از آنان ، ربيع الاول سال 49 قمرى ،(172) برخى ربيع الاول سال 50 قمرى و برخى آخر ماه صفر سال 50 قمرى را ذكر كرده اند. هم چنين در مقدار عمر آن حضرت به اختلاف پرداختند.(173) ولى اكثر آنان اتفاق نظر دارند كه همسرش وى را مسموم كرد و پس از تشييع جنازه ، سعيدبن عاص (عامل معاويه در مدينه ) بر بدن او نماز گذاشت .(174)
28 صفر سال 264 هجرى قمرى
درگذشت موسى بن بغا، در عصر خلافت معتمدعباسى
موسى بن بغاى كبير، يكى از فرماندهان نظامى و ترك نژاد متوكل (دهمين خليفه عباسى ) بود و از سوى او، جهت سركوبى قيام ها و شورش هاى مردمى به مناطق مختلف اسلامى اعزام گرديد و با شدت و خشونت ، اعتراضات مردمى را سركوب كرد.
از جمله كردارهاى نارواى او، هجوم به حمص ، در منطقه شام بود. در اين شهر مردم بر ضد خليفه وقت عباسى قيام كرده بودند. وى به اين شهر حمله كرد. براى تسلط بر شهر، تيرهاى آتشين بر آن پرتاب كرد و بيشترين بخش هاى اين شهر مهم و تاريخى را به آتش كشيد و تعداد زيادى از اهالى اين شهر را به قتل آورد.
پس از ماجراى حمص ، به سوى قزوين هجوم آورد. وى در اين شهر با هواداران حسن بن احمدبن اسماعيل كوكبى كه اين منطقه را از قلمرو خليفه عباسى خارج كرده بود، به نبرد پرداخت و آنان را شكست داد و تعداد زيادى را به قتل آورد و شهرهاى قزوين ، زنجان و ابهر را دوباره در تسلط سپاهيان خليفه درآورد.
موسى بن بغا، در عصر خلافت معتزعباسى (سيزدهمين خليفه عباسى )، ماءموريت يافت براى از ميان بردن نخستين حكومت شيعى در شمال ايران ، با داعى كبير (حسن بن زيدعلوى ) حاكم طبرستان ، به نبرد پردازد.
وى در آغاز باجستان بن وهسودان ، عامل داعى كبير در قزوين ، برخورد كرد و با وى جنگ سختى نمود و بر سپاهيان علوى پيروز شد و شهرهاى قزوين ، زنجان و ابهر را بار ديگر از دست مخالفان خليفه بيرون آورد و در سيطره سپاهيان خليفه درآورد.
وى ، آن گاه به ( رى ) رفت و پس از تصرف آن ، در آن جا اقامت گزيد و سپاهيان خود را به فرماندهى ( مفلح ) به جنگ داعى كبير در طبرستان فرستاد.(175)
مفلح ، در آغاز به سمنان لشكر كشيد و آن را از تسلط علويان خارج ساخت . در همين هنگام ، احمدبن محمدسكنى كه از سوى طاهريان ، حاكم منطقه بود، به سپاه خليفه پيوست و به همراه مفلح به طبرستان هجوم آوردند.
آنان ، پس از سمنان و مناطق جنوبى سلسله جبال البرز، به گرگان هجوم آوردند و آن را تصرف كردند. سپس به شهرهاى سارى ، آمل ، چالوس و سراسر مازندران هجوم آوردند و آن ها را از دست داعى كبير بيرون آوردند. داعى كبير، به ناچار، در اطراف كلاردشت ، در غرب مازندران پناه گرفت و از ديلميان استمداد جست . ولى ديلميان ، وى را يارى نكردند. تا اين كه در سال 255 قمرى ، پس از خلع معتزعباسى از خلافت و مردن او، سپاهيان خليفه ، طبرستان و مناطق ديگر ايران را ترك كرده و به سوى بغداد روان شدند. پس از خروج سربازان مفلح و موسى بن بغا از طبرستان ، داعى كبير، دوباره اين مناطق سرسبز را به تصرف خود درآورد.(176)
موسى بن بغا، در عصر خلافت مهتدى (چهاردهمين خليفه عباسى ) به يكى از قدرتمندترين فرماندهان نظامى و سياسى تبديل شد. وى ، خليفه را وادار به پذيرش شرايط خود كرد و با دسيسه هايى چند، صالح بن وصيف را كه از نزديكان و فرماندهان عالى رتبه مهتدى بود، كشت و از اين طريق ، رقيب خود را از ميان برداشت .(177)
وى در عصر معتمدعباسى (پانزدهمين خليفه عباسى ) نيز از اقتدار كافى برخوردار بود.
موسى بن بغا در سال 259 قمرى ، از سوى معتمدعباسى ماءموريت يافت كه با جنبش زنگيان در جنوب عراق مبارزه كند. ولى تلاش وى ، سودى در بر نداشت .
وى در سال 260 قمرى ، از سوى معتمدعباسى ، ماءمور لشكركشى به ( رى ) شد و در اين شهر با هواداران حسن بن زيدطالبى كه بر اين شهر تسلط يافته بود، مبارزه كرد و آنان را شكست داد و شهر را به تصرف خود درآورد. هم چنين در سال 261 قمرى ، حكومت مناطق جنوبى ايران و عراق ، همانند اهواز، بصره ، بحرين و يمامه را از معتمدعباسى دريافت كرد و پس از مدتى ، از منصب خود بركنار گرديد.(178)
سرانجام ، پس از سال ها خدمت به خلفاى عباسى و خيانت به مردم ، و جنايت هاى بيشمار به مسلمانان ، در 28 صفر سال 264 قمرى ، در عصر معتمدعباسى ، به هلاكت رسيد. جنازه اش به سامرا منتقل شد و در آن جا به خاك سپرده شد.(179)
آخرين روز ماه صفر سالاول هجرى قمرى
توطئه سران قريش براى كشتن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله
پيامبراكرم صلّى اللّه عليه و آله ، سه سال به طور پنهان و ده سال به طور آشكار در مكه معظمه ، مردم را به دين اسلام دعوت كرد و در اين مدت ، تعدادى از اهالى مكه (اعم از آزادگان و بردگان ) به او ايمان آورده و دين اسلام را پذيرا شدند. وليكن دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مسلمان شدن مردم ، بر سران مكه و بزرگان طوايف قريش و ساير سران قبايل اين منطقه از عربستان ، گران و سنگين آمد و با ادامه آن ، منافع دنيوى و ستم كارانه خويش را بر باد فنا ديدند. بدين جهت از آغاز ظهور پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با او مخالفت و دشمنى ورزيدند.
آنان از هر راه ممكن بر آن حضرت سخت گرفته و براى او مانع تراشى كردند. به ويژه نسبت به مردمى كه مسلمانى اختيار كردند، با شدت تمام رفتار نمودند.
در اين مدت ، به دستور پيامبر صلّى اللّه عليه و آله گروهى از مسلمانان در دو نوبت به كشور حبشه ، واقع در شاخ آفريقا (كه امروز، كشورهاى اتيوپى ، اريتره ، جيبوتى و سومالى در جاى آن قرار دارند) مهاجرت كردند و خود پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به همراه ساير بنى هاشم در شعب ابوطالب به مدت سه سال در انزواى كامل قرار گرفتند و زندگى سخت و مرارت آورى را در اين مكان تجربه كردند.
آن حضرت ، پس از رهايى از تبعيدگاه شعب ، دو پشتيبان و دو يار فداكار خويش را از دست داد. آن دو عبارت بودند از عمويش ابوطالب كه بيش از چهل سال از او و عقايدش حمايت كرده بود و ديگرى همسرش خديجه بنت خويلد كه به مدت 25 سال با مال و جان خويش ، در راه تحقق هدف هاى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فداكارى كرده بود.
با درگذشت ابوطالب ، مشركان قريش جراءت بيشترى پيدا كرده و بر فشارهاى خويش نسبت به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله افزودند.
سرانجام در واپسين روزهاى ماه صفر سال سيزدهم بعثت ، چهل نفر از سران قريش در ( دارالنّدوه ) كه محل اجلاس اعيان و اشراف قريش بود، جلسه اى تشكيل داده و تصميم گرفتند كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را به طور ناجوانمردانه به قتل آورند.
آنان كه از افكار شيطانى و انديشه هاى ابليسى برخوردار بودند، قرار گذاشتند كه از هر طايفه ، يك نفر به صورت گروهى در تاريكى شب به خانه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله هجوم آورده و با شمشيرها و يا ابزارهاى ديگر خويش آن حضرت را در رختخوابش به قتل آورند. تا از اين راه ، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را از ميان برداشته باشند و بنى هاشم را توان مقابله و تقاص با تمام قبايل توطئه گر نباشد.
آنان در اين تصميم خود، ابولهب ، عموى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را كه با آن حضرت از آغاز دشمنى مى كرد، با خود همراه كردند تا نماينده اى از بنى هاشم نيز در جمع خود داشته باشند.
جوانان فريب خورده قريش با هماهنگى كامل ، در شب اول ربيع الاول به خانه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله هجوم آورده و آن را از آغاز، در محاصره كامل خويش گرفتند.
آنان قصد داشتند كه در ابتداى شب ، مقصود خويش را عملى كنند، ولى ابولهب ، آنان را مانع گرديد و گفت : تا طلوع فجر صادق اجازه نمى دهم ، داخل خانه محمّد صلّى اللّه عليه و آله گرديد.
همگى تا طلوع فجر، لحظه شمارى مى كردند و از روزنه هاى اتاق ، بستر آن حضرت را زير نظر داشتند.
از سوى ديگر جبرئيل امين ، اين خبر را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسانيد و او را از سوى خداوند متعال ، ماءمور كرد كه به سوى يثرب (مدينه ) هجرت كند.
اما بيرون رفتن آن حضرت از خانه و خالى گذاشتن رختخواب ، دشمن را حساس مى كرد و در اءمر هجرت ، مشكلى به وجود مى آورد. پيامبراكرم صلّى اللّه عليه و آله براى اجراى فرمان الهى ، به پسرعمويش على بن ابى طالب عليه السّلام كه از ياران نزديك و فداكار آن حضرت بود، پيشنهاد كرد كه در جاى او بخوابد و با فريب مشركان ، مسئله سرنوشت ساز هجرت را مهيا سازد.
على عليه السّلام كه خطر مرگ را در جلوى چشمان خويش مجسم مى كرد، به آن حضرت عرض كرد: اى رسول خدا، اگر من در جاى تو بخوابم ، تو از دست مشركان رهايى خواهى يافت ؟
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: بلى ، من رهايى مى يابم .
على عليه السّلام در اين هنگام خوشنود شد و اعلام آمادگى كرد و به رختخواب پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رفت و در آن جا به راحتى آرميد.
پذيرش پيشنهاد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از سوى على بن ابى طالب عليه السّلام ، نشاط تازه اى در رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به وجود آورد و او را در پى گيرى هدف هايش مصمم تر نمود.
خداوند متعال در فضيلت امام على بن ابى طالب عليه السّلام ، اين آيه را نازل فرمود: وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَشْرى نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرضاةِاللّهِ، وَاللّهُ رَئُوفٌ بِالْعِبادِ(180)
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از ميان مهاجمان و محاصره كنندگان قريش ، بدون متوجه شدن كسى از آنان ، از خانه خويش خارج گرديد.
آن حضرت به سوى كوه هاى اطراف مكه رفت و در ( غارثور ) پناه گرفت و در بين راه به ابوبكربن ابى قحافه رسيد و وى را نيز به همراه خود به غار برد.
مهاجمان در هنگام بامداد، به طور گروهى داخل اتاق رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شده و به سوى رختخوابش هجوم آوردند.
ناگهان امام على عليه السّلام از ميان رختخواب برخاست و بر آنان بانگ زد: واى بر شما، چه كار مى كنيد؟
مهاجمان كه ناباورانه ، على عليه السّلام را در رختخواب پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى ديدند، از او پرسيدند: پس محمد صلّى اللّه عليه و آله كجا است ؟
على عليه السّلام پاسخ داد: او را به من نسپرده بوديد تا از من بخواهيد.
ميان آنان و على عليه السّلام سخنانى ردوبدل شد و چون چيزى دستگيرشان نگرديد، با خشم تمام از خانه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بيرون رفته و در پى آن حضرت به راه افتادند.(181)
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله سه روز در غار ثور پنهان بود و در روز چهارم به سوى مدينه هجرت كرد و در روز دوشنبه ، دوازدهم ربيع الاول وارد مدينه شد و مورد استقبال باشكوه اهالى اين شهر قرار گرفت .(182)
وقوع ليلة المبيت و آغاز هجرت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را برخى از مورخان ، در شب آخر ماه صفر دانسته ،(183) و برخى ديگر در شب اول ماه ربيع الاول ذكر كرده اند.
ولى به نظر مى آيد كه تشكيل جلسه دارالندوه در واپسين روزهاى ماه صفر، و ليلة المبيت در نخستين شب ماه ربيع الاول سال سيزدهم بعثت واقع شده باشد.
در اين جا مناسب است اين واقعه تاريخى و سرنوشت ساز را از زبان يك مورخ و سيره نگار اهل سنت ، بشنويم تا با ديدگاه آنان نيز آشنا گرديم .
يعقوبى ، تاريخ نگار و كاتب عصر عباسيان درباره ( ليلة المبيت ) گفت : قريش براى كشتن رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله هم دست شدند و گفتند: اكنون كه ابوطالب وفات يافته است ، كسى نيست كه محمد صلّى اللّه عليه و آله را يارى دهد. بدين جهت تصميم گرفتند كه از هر قبيله اى ، جوانى مجهز گردد و به اتفاق هم بر او يورش برند و با شمشيرهاى خود او را از ميان بردارند، تا براى بنى هاشم توان مبارزه با تمام قبايل قريش نباشد.
چون اين خبر (از طريق وحى ) به آن حضرت رسيد، در آغاز شب از خانه خود خارج گرديد و ابوبكر با او بود.
خداوند سبحان در آن شب به جبرئيل و ميكائيل (دو تن از فرشتگان و مقربان الهى ) فرمود: همانا براى يكى از شما، مرگ را تقدير كردم ، كدامتان حاضريد پيش قدم گرديد و جانتان را نثار ديگرى كنيد؟
جبرئيل و ميكائيل ، هر دو، زندگى و باقى ماندن در دنيا را اختيار كردند!
خداوند سبحان به آنان فرمود: شما كجا و على بن ابى طالب كجا! در حالى كه ميان على و محمد، برادرى برقرار كردم و عمر يكى از آن دو را از ديگرى بيشتر قرار دادم ، در عين حال (در آن جايى كه لازم بود يكى از آن دو، از بين برود) على عليه السّلام مرگ را برگزيد و در خوابگاه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله قرار گرفت تا جان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را حفظ كند.
شما اى فرشتگان من ، به زمين هبوط كنيد و على را از دشمنانش محافظت كنيد.
جبرئيل و ميكائيل به زمين فرود آمدند و در خانه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ، يكى در بالاى سر و ديگرى در پايين پاى على عليه السّلام قرار گرفتند و او را از شر دشمنانش محافظت مى كردند و سنگ هايى كه به سوى او پرتاب مى شد، از او دور مى كردند. در آن هنگام جبرئيل به على گفت : خوشا به حال تو اى پسر ابوطالب ، كيست مانند تو كه خداوند متعال در ميان فرشتگان هفت آسمان ، به او مباهات كند!
به هر تقدير، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ، على عليه السّلام را در رختخواب خود خوابانيد، تا امانت هاى او را به صاحبان آنها برگرداند و خود آن حضرت به سوى غار رهسپار گرديد و در آن جا پنهان شد.
سرانجام قريش بر رختخواب پيامبر صلّى اللّه عليه و آله هجوم آوردند تا او را از دم تيغ و شمشير بگذرانند، ولى به هنگام ورود به خانه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در كمال ناباورى ، على عليه السّلام را در رختخواب او يافتند. از او پرسيدند: پسرعمويت كجاست ؟ على عليه السّلام به آنان فرمود: اين شما بوديد كه به او مى گفتيد كه از ما خارج شو، او هم شما را ترك كرد و از ميان شما رفت .
قريش در پى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به راه افتادند، ولى بر او دست نيافتند. خداوند متعال چشمان آنان را براى پيدا كردن مكان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نابينا كرد. آنان حتى به غارى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در آن پناه گرفته بود، نيز رسيدند ولى چون ديدند كه كبوترى بر ورودى آن لانه كرده است ، از آن جا منصرف شدند و با خود گفتند: در غار كسى نيست . پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از آن پس به سوى مدينه هجرت نمود...(184)
آخرين روز ماه صفر سال 203 هجرى قمرى
شهادت امام رضا عليه السّلام در خراسان
امام على بن موسى عليه السّلام معروف به امام رضا عليه السّلام در يازدهم ذى قعده سال 148 قمرى (185) (و به روايتى در يازدهم ذى حجه سال 153)(186) در مدينه منوره ديده به جهان گشود.
پدرش ارجمندش امام موسى كاظم عليه السّلام ، امام هفتم شيعيان و مادرش نجمه (تكتم ) معروف به ام البنين (س ) بودند.
امام رضا عليه السّلام پس از شهادت جدش امام جعفرصادق عليه السّلام به فاصله شانزده روز و به روايتى به فاصله پنج سال ديده به جهان گشود و امام جعفرصادق عليه السّلام به دنيا آمدن او را به فرزند خود موسى كاظم عليه السّلام از پيش بشارت داده بود.
امام موسى كاظم عليه السّلام فرمود: از پدرم بارها شنيدم كه به من مى فرمود: عالم آل محمد صلّى اللّه عليه و آله در صلب تواست ؛ اى كاش من او را مى ديدم . او همنام اميرالمؤ منين على بن ابى طالب عليه السّلام است .(187)
امام رضا عليه السّلام در ميان ائمه اطهار عليهم السّلام ، سومين شخصيتى است كه نام مبارك او، على است . چهار تن از امامان معصوم عليهم السّلام نام مباركشان ، على بود (امام اول ، امام چهارم ، امام هشتم و امام دهم ). هم چنين امام رضا عليه السّلام سومين شخصيتى است كه كنيه مبارك او، ابوالحسن عليه السّلام است . چهار تن از امامان معصوم عليهم السّلام ، كنيه مباركشان ، ابوالحسن است (امام اول ، امام هفتم ، امام هشتم و امام دهم ). به اميرمؤ منان عليه السّلام ، ابوالحسن گفته مى شد، ولى به امام موسى كاظم عليه السّلام ، ابوالحسن اول و به امام رضا عليه السّلام ابوالحسن ثانى (دوم ) مى گفتند.
امام رضا عليه السّلام در 35 سالگى پس از شهادت پدرش امام موسى كاظم عليه السّلام در زندان بغداد، در رجب سال 183 قمرى به امات رسيد و مدت امامت آن حضرت ، بيست سال بود.
امام رضا عليه السّلام از آغاز تولد تا زمان شهادت خويش با شش تن از خلفاى عباسى به نام هاى : منصوردوانقى ، مهدى ، هادى ، هارون الرشيد، امين و ماءمون عباسى معاصر بود و ايام امامت آن حضرت ، مصادف بود با خلافت هارون ، امين و ماءمون .
شيخ مفيد (متوفاى 413 قمرى ) درباره شخصيت و مقام امام رضا عليه السّلام گفت : پس از شهادت امام موسى كاظم عليه السّلام ، جانشين وى و امام شيعيان ، فرزند بزرگوارش ابوالحسن على بن موسى الرضا عليه السّلام است . زيرا آن جناب از تمامى برادران و خاندان خود، برتر است و دانش ، بردبارى و پرهيزكارى اش در همه جا و براى همگان مانند خورشيد درخشانى جلوه گرى مى كرد. خاصه و عامه به اين امر اقرار داشته و به اتفاق وى را به اين اوصاف و مناقب مى شناختند و پدر بزرگوارش به پيشوايى و امامت وى تصريح كرد و او را از ميان برادرانش به مقام امامت منصوب نمود.(188)
سفر به خراسان
يكى از حساسترين مقطع زندگى امام رضا عليه السّلام و حتى مهمترين مقطع امامت شيعيان ، مسافرت اجبارى آن حضرت به خراسان و پذيرش ولايت عهدى ماءمون عباسى است ، كه سرانجام ، شهادت آن حضرت در همين مسافرت به وقوع پيوست .
آن طورى كه از ماءمون (هفتمين خليفه عباسيان ) نقل شده است ، وى در نبرد با برادرش امين ، نذر كرده بود كه در صورت پيروزى بر سپاهيان امين و به چنگ آوردن خلافت اسلامى ، قدرت را به شخصى كه افضل آل ابى طالب عليه السّلام باشد بسپارد.
هنگامى كه سپاهيان ماءمون عباسى پس از تصرف شهرهاى ايران ، وارد عراق شده و با كشتن امين ، بغداد و ساير بلاد اسلامى را به تصرف خويش درآوردند، ماءمون در نشستى با حضور فضل و حسن از فرزندان سهل ، مقصود خويش را آشكار ساخت و از آن دو (كه يكى مقام وزارت و امور سياسى كشور و ديگرى سردارى سپاه و امور نظامى وى را بر عهده داشت ) خواست كه مقدمات حضور امام على بن موسى الرضا عليه السّلام به عنوان برترين و والاترين شخصيت آل ابى طالب عليه السّلام در خراسان را فراهم كنند.
ماءمون گفت : ما اءعلم احدا افضل من هذا الرّجل على وجه الا رض ؛ من در كره زمين ، شخصيتى بالاتر و والاتر از اين شخص (امام رضا عليه السّلام ) براى پذيرش خلافت اسلامى سراغ ندارم .(189)
ماءمون در اجراى نيت خود، بسيار جدى بود و از مخالفت مخالفان و دشمنان اهل بيت عليهم السّلام واهمه اى نداشت . وى ، به يكى از سرداران سپاه خويش به نام جلودى ماءموريت داد كه از خراسان به مدينه رفته و امام رضا عليه السّلام و بسيارى از علويان بزرگوار را با خود به خراسان آورد.
جلودى به مدينه رفت و دعوت ماءمون عباسى را به امام رضا عليه السّلام ابلاغ كرد. با اين كه علويان و نوادگان امامان معصوم عليهم السّلام از اين دعوت بسيار خرسند شده و خود را آماده مسافرت كرده بودند، ولى امام رضا عليه السّلام اطمينانى به اظهارات ماءمون نداشت و خواسته هايش را واقعى نمى ديد. به همين جهت ، حاضر به مسافرت نگرديد. ولى جلودى اصرار كرد و امام رضا عليه السّلام را با اكراه و اجبار به اين سفر بزرگ وادار نمود.
امام رضا عليه السّلام ، فرزند خردسالش محمدتقى عليه السّلام را در مدينه جانشين خويش قرار داد و به همراه برخى از علويان و ياران خويش عازم خراسان شد. آن حضرت پس از عبور از بصره ، وارد ايران شد و در مسير راه با استقبال شايان ايرانيان مشتاق اهل بيت عليهم السّلام روبرو گرديد. براى امام رضا عليه السّلام در شهرها و بين راه هاى ايران ، از جمله قم و نيشابور، داستان و كرامت هاى زيادى به ظهور رسيده كه در كتب تاريخ و سيره امامان معصوم عليهم السّلام بيان شده است .
امام رضا عليه السّلام پس از آن كه به ( مرو )(190) مركز حكومت ماءمون عباسى در خراسان رسيد، با استقبال ماءمون و درباريان و قاطبه مردم روبرو شد. ماءمون براى امام رضا عليه السّلام احترام ويژه اى قائل شد و وى را بر همگان ، از جمله علويان و عباسيان برترى داد و در تكريم و تعظيم او، هيچ گونه كوتاهى نكرد.
وى به امام رضا عليه السّلام عرض كرد: من مى خواهم خود را از خلافت اسلامى خلع كرده و آن را به شما واگذار كنم . نظر شما در اين باره چيست ؟
امام رضا عليه السّلام از پذيرش آن امتناع كرد. چون مى دانست كه ماءمون در گفتارش صداقت ندارد و مى خواهد او را از اين راه بيازمايد و يا اگر حكومت را به وى واگذار كند، آن حضرت را پس از مدتى از ميان برداشته و خود دوباره حكومت را به دست گيرد و از اين راه ، مشروعيت حكومت غاصبانه خويش را به اثبات رساند.
ماءمون كه با قيام هاى گوناگون علويان و غيرعلويان در جهان اسلام روبرو شده بود، مى خواست از اين راه ، آنان را به احترام امام رضا عليه السّلام وادار به سكوت و پذيرش خلافت عباسيان نمايد.
امام رضا عليه السّلام كه به نيت او آگاه بود، از پذيرش خلافت امتناع كرد و به هيچ صورتى حاضر به پذيرش آن نگرديد.
ماءمون كه از پذيرش خلافت اسلامى از سوى امام رضا عليه السّلام نااميد شده بود، به آن حضرت پيشنهاد كرد كه ولايت عهدى وى را بپذيرد.
امام رضا عليه السّلام كه اصل خلافت را نپذيرفته بود، ولايت عهدى را كه فرع خلافت است نيز رد كرد و درخواست ماءمون را بى پاسخ گذاشت .
ماءمون در اين باره اصرار كرد و حتى به گونه اى امام رضا عليه السّلام را تهديد كرد. وى به امام رضا عليه السّلام گفت : عمربن خطاب در هنگام مرگش ، شورايى متشكل از شش نفر براى انتخاب جانشين خود برگزيد، كه يكى از آنان ، جدّت على بن ابى طالب عليه السّلام بود. وى با آنان شرط كرد كه هر كسى مخالفت ورزد، گردنش را با شمشير بزنند.
امروز، من از تو مى خواهم كه ولايت عهدى مرا بپذيرى و چاره اى جز پذيرفتن آن ندارى !
امام رضا عليه السّلام كه در مقابل تهديد جدى ماءمون روبرو شده بود، چاره اى جز رضا و تسليم نديد. آن حضرت ، ولايت عهدى ماءمون را با شرايطى پذيرفت .
امام رضا عليه السّلام فرمود: در صورتى ولايت عهدى تو را مى پذيرم كه مسئوليت امرونهى در حكومت تو با من نباشد، در چيزى فتوا ندهم و در دعوايى داورى نكنم و كسى را عزل و يا نصب ننمايم و آيينى را كه هم اكنون در خلافت تو رايج است ، تغيير ندهم .
ماءمون ، تمام خواسته هاى امام رضا عليه السّلام پذيرفت .
امام رضا عليه السّلام مى خواست با اين شرايط به او و همگان تفهيم كند كه آن حضرت ، از عناصر خلافت نيست و نقشى در حكومت ندارد و هيچ گونه مسئوليتى از جانب حكومت متوجه او نيست و از اين كه ولى عهد خليفه است ، يك امر اجبارى و به عبارتى تشريفاتى ، بيش نيست .(191)
ولايت عهدى
ماءمون ، پس از آن كه توانست امام رضا عليه السّلام را به پذيرش ولايت عهدى حاضر نمايد و از آن حضرت ، پاسخ مثبت بگيرد، بسيار شادمان شد و در آغاز، نشستى خصوصى با سران كشورى و لشكرى و خانوادگى برقرار كرد و ولايت عهدى امام رضا عليه السّلام را به اطلاع آنان رسانيد و هفته بعد، در نشستى عمومى ، تمامى سران كشورى ، لشكرى ، درباريان ، نظاميان ، قاضيان ، فرهنگيان و اقشار مختلف مردم را بار عام داده تا با امام رضا عليه السّلام بيعت نمايند.
ماءمون ، نخست به فرزند خود عباس و سپس به سايرين دستور داد كه با آن حضرت بيعت كنند.
از آن هنگام ، لباس سياه عباسيان به رنگ سبز كه لباس علويان بود، تغيير پيدا كرد و همگان سبزپوش شدند. هم چنين بيرق ها و پرچم هاى عباسيان كه به رنگ سياه بود، تبديل به سبز گرديد.
ماءمون در آن ايّام به شكرانه پذيرش ولايت عهدى از سوى امام رضا عليه السّلام ، دستور داد مواجب و حقوق يك ساله كارمندان و سپاهيان را يكجا پرداخت نمايند.
سخن سرايان و شاعران دوستدار اهل بيت عليهم السّلام كه قريب به دو قرن نمى توانستند از ترس خلفاى اموى و عباسى و عاملان آن ها، نامى از اهل بيت عليهم السّلام ببرند، يك باره ، زبان به تمجيد و توصيف اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام ، از جمله امام رضا عليه السّلام گشودند و در اين باره سخن ها و شعرهاى فراوان در مجلس ماءمون و در خارج مجلس سرودند.
ماءمون نيز فرمان داد كه به نام نامى امام رضا عليه السّلام ، سكه زنند و پول رايج و رسمى آن زمان را به نام آن حضرت ، منقّش گردانند.
هم چنين به تمام سخن گويان و خطيبان جمعه دستور داده شد كه در هنگام سخنرانى ، نام امام رضا عليه السّلام را با توصيف و تعظيم بيان كنند.
در آن سال ، ماءمون ، اميرى حج را به اسحاق بن موسى ، برادر امام رضا عليه السّلام سپرد و او را به همراه حاجيان خراسان ، روانه مكه نمود و به وى دستور داد در تمامى شهرهاى بين راه ، مردم را از ولايت عهدى امام رضا عليه السّلام باخبر گرداند.
بدين طريق آوازه ولايت عهدى امام رضا عليه السّلام در تمامى شهرها طنين افكن شد.
در مدينه منوره ،عبدالحميدبن سعيد، خطيب وقت ، به هنگام خطبه در فراز منبر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله چنين گفت : ولىّعهد المسلمين على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على عليه السّلام (192)
شيعيان و دوستداران اهل بيت عليهم السّلام ، فرصت و موقعيت بسيار مناسبى پيدا كرده تا پس از سال ها اختناق و فشار، بار ديگر راه و رسم خويش را آشكار و حقانيت مذهب خود را اثبات كنند. علويان ، به ويژه نوادگان امام جعفرصادق عليه السّلام و فرزندان امام موسى كاظم عليه السّلام به خاطر وجود مبارك امام رضا عليه السّلام ، موقعيت هاى ممتازى در حكومت ماءمون پيدا كرده و در ايران ، عراق ، حجاز و يمن به منصب هايى رسيدند.
در خراسان نيز به خاطر گفتمان ها و رفتار دلنشين و زيباى امام رضا عليه السّلام ، هر روز محبوبيت آن حضرت و گرايش مردم به سوى اهل بيت عليهم السّلام زيادتر مى شد.
روند چنين پروسه اى ، خوشايند ماءمون نبود. زيرا وى مى خواست از ولايت عهدى امام رضا عليه السّلام براى مشروعيت و مقبوليت عمومى حكومت غاصبانه خويش ، استفاده ابزارى كند، ولى امام رضا عليه السّلام با درايت خويش ، نتيجه را به عكس خواسته هاى ماءمون كرد و به همگان تفهيم نمود كه خلافت عباسيان ، مشروعيت ندارد و بايد به خاندان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كه شايسته ترين افراد اُمتند برگردد.
ماءمون با زيركى و فطانت خويش به اين اءمر پى برد و خود را بازنده ميدان ديد. بدين جهت ، درصدد معارضه پنهانى با امام رضا عليه السّلام برآمد.
از سوى ديگر، در عراق و به ويژه در بغداد، شورش هايى برضد ماءمون پديد آمد و عباسيان در غياب ماءمون ، وى را از خلافت خلع كردند و ابراهيم بن مهدى عباسى را به تخت خلافت نشانده و با او بيعت كردند. حسن بن سهل كه از سوى ماءمون ، فرماندهى كل سپاه و حكومت عراق و بخش هاى عربى را بر عهده داشت ، با مخالفان ماءمون به نبرد پرداخت ولى اين گونه رويدادها را از ماءمون ، پنهان نگه مى داشت و تلاش مى كرد كه اخبار عراق به وى نرسد.(193)
امام رضا عليه السّلام كه از اين گونه خبرها اطلاع داشت ، آن ها را به ماءمون گوش زد مى كرد. اين اءمر، سبب شد كه فضل بن سهل ، از موقعيت خويش و برادرش حسن بن سهل در نزد ماءمون احساس خطر كرده و از جانب ماءمون ، متهم به پنهان كارى گردند. بدين لحاظ تلاش مى كرد كه امام رضا عليه السّلام را از چشم ماءمون بيندازد و وى را نسبت به آن حضرت بدگمان كند.
امام رضا عليه السّلام در برابر رفتار و كردار غيرانسانى و غيراخلاقى سرداران و زمامداران عباسى ، اظهار ناخوشايندى مى كرد و ماءمون را در قبال آن ها مسئول مى دانست . آن حضرت ، در برابر كردار و رفتارهاى ناپسند خود ماءمون نيز ساكت نمى شد و وى را نسبت به آن ها، هشدار داده و درستى و راستى راه را به وى نشان مى داد.
ماءمون در ظاهر از نقدها و پيشنهادهاى امام رضا عليه السّلام استقبال و اظهار خوشنودى مى كرد ولى در باطن ، بسيار رنج مى برد و به تدريج وجود امام رضا عليه السّلام را بر خود سنگين مى ديد.(194)
وى در صدد برآمد تا به طريقى ، اين امام همام را از سر راه خويش برداشته و به حكومت دلخواه خود، بدون مراقبت و مزاحمت كسى ادامه دهد.
پنجشنبه 91/10/21
فردا!
فردا فرستاده الهی!
دیگر از میان آسمانها به امتش مینگرد!
از سوزِ تب توانی به پیکر نداشتی
فکری به غیر فاطمه در سر نداشتی
یادِ خدیجه می کنی و آه می کشی
یعنی که تاب دوریِ همسر نداشتی
بعد از غدیر و توطئه هایِ منافقین
دلشوره جز غریبی حیدر نداشتی
میخواستی سفارش حقِ علی کنی
امّا چه فایده که تو یاور نداشتی
عمری برای اینکه هدایت شوند خلق
در سینه غیر یک دلِ مضطر نداشتی
وقتی صدایِ فاطمه آمد که سوختم
در عرش میشنیدی و باور نداشتی
رفتی از این دیار وَ اِلّا به یک نفس
تابِ صدایِ نالۀ دختر نداشتی
مسمار داغ بود و لب از سینه برنداشت
آنجا مگر بهشت مُعطّر نداشتی
پنجاه سالِ بعد مشخص شود چرا
از روی سینه جسمِ حسین بر نداشتی
وقتی عدو محاسن او را گرفته بود
از ره رسیدی عمّامه بر سر نداشتی
زینب نیابتاً ز تو بوسید آن گلو
زیرا که تابِ بوسۀ حنجر نداشتی