موضوع: "خاطرات دوران نوجوانی شهدا"

شهیدان خندان

ﺷﻮﺥ ﻃبعی بی‌نظیر ﻳﮏ شهید ﺍﻳﺮﺍنی ﺗﺎ ﻟﺤﻈﻪ ﺁﺧﺮ…
ﻣﺼﺎﺣﺒﻪﮔﺮ:
ﺗﺮﮐﺶ ﺧﻤﭙﺎﺭﻩ سینه‌اش ﺭُﻭ ﭼﺎﮎ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ
ﺭﻭی ﺯﻣﻴﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺯﻣﺰﻣﻪ می‌کرﺩ.
ﺩﻭﺭﺑﻴﻦ ﺭُﻭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺭﻓﺘﻢ ﺑﺎﻻی ﺳﺮﺵ
ﺩﺍﺷﺖ آﺧﺮﻳﻦ ﻧﻔﺴﺎﺷﻮ می‌زﺩ.
ﺍﺯﺵ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ ﺍﻳﻦ ﻟﺤﻈﺎﺕ آﺧﺮ ﭼﻪ ﺣﺮفی ﺑﺮﺍی ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺍﺭی
ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﮐﺸﻮﺭﻡ ﻣﻴ‌‌ﺨﻮﺍﻡ ﻭﻗتی ﺑﺮﺍی ﺧﻂ مقدم ﮐُﻤﭙُﻮﺕ می‌فرستن، ﻋﮑﺲ ﺭُﻭی ﮐﻤﭙﻮﺕﻫﺎ ﺭﻭ ﻧَﮑﻨﻦ!
ﮔﻔﺘﻢ ﺩﺍﺭﻩ ﺿﺒﻂ ﻣﻴﺸﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭ، ﻳﻪ ﺣﺮﻑِ ﺑﻬﺘﺮی ﺑﮕﻮ
ﺑﺎ ﻫﻤﻮﻥ ﻃﻨﺎﺯی ﮔﻔﺖ: آﺧﻪ ﻧﻤﻴﺪﻭنی، ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﺑﻬﻢ، ﺭُﺏ ﮔﻮﺟﻪ ﺍﻓتاده…!
و لحظاتی بعد چشمانش را بست، لبخندی زد و شهید شد…………"
شهید رضا قنبری، معروف به "شهید خندان"
شادی روح همه شهدای این خاک وبوم که فارغ از هر عقیده و اندیشه, هر نژادو مسلکی گوشت تنشونو سپر وطنشونو ناموسشون کردن تاما یک وجب از خاکمونو به اجنبی ندیم صلوات.

مسافر کربلا

بسم الله الرحمن الرحیم

چهارساله بود . مریضی سختی گرفت .

پزشکان جوابش کردند. گفتند این بچه زنده نمی ماند.

مادرش او را نذر آقا ابوالفضل (علیه السلام) کرد. روز بعد به طرز معجزه آسایی شفا یافت! هر چه بزرگتر می شد ارادت قلبی او به قمر بنی هاشم (علیه السلام) بیشتر می شد.

در جبهه مسئول گروهان حضرت ابوالضل (ع) از لشکرامام حسین (علیه السلام) بود. خوشحال بود که به عاشقان اربابش خدمت می کند شهید علیرضا کریمی آخرین بار که به جبهه رفت گفت: راه کربلا که باز شد بر می گردم ! ۱۷سال بعد پیکرش بازگشت . همان روزی که اولین کاروان به طور رسمی به سوی کربلا می رفت!!

آمده بود به خواب مسئول تفحص گفته بود: زمانش رسیده که من برگردم !! محل حضور پیکرش را هم گفته بود!!

عجیب بود پیکرش به شهری دیگری منتقل شد. مدتی بعد او را آوردند روزی که تشیع شد روز تاسوعا بود روز حضرت ابو الفضل (علیه السلام)

گلزار شهدای تخت فولاداصفهان ، قطعه شهید علیرضا کریمی را همه می شناسند و آنهایی که به دیدار علیرضا می آیند عاشقان کربلا بخصوص عاشقان ابوالفضل (علیه السلام) اند...

و خیلی از همین عاشقان به واسطه شهید کریمی مسافر کربلا شدند..هرکسی دلش برای حرم با صفای قمربنی هاشم (علیه السلام) و آقامون امام حسین (علیه السلام)تنگ میشه شهید علیرضا کریمی را واسطه قرار میده..

برای اطلاعات از زندگی شهید علیرضا کریمی کتاب مسافر کربلا را مطالعه بفرمایید.

نوجوانی شهید عباس بابایی

نوجوانی شهید عباس بابایی...

یه روز با عباس سوار موتور سیکلت بودیم ، تا مقصد، چند کیلومتری مانده بود. یکدفعه عباس گفت :« دایی نگه دار!» متوجه پیرمردی شدم که با پای پیاده ، تو مسیر می رفت. عباس پیاده شد ، از پیرمرد خواست که پشت سر من سوار موتور شود . بعد از سوار شدن پیرمرد، به من گفت: دایی جان، شما ایشان رابرسون؛ من خودم پیاده بقیه راه رو میام . پیرمرد را گذاشتم جایی که می خواست بره. هنوز چند متری دور نشده بودم که دیدم عباس دوان دوان رسید ؛ نگو برای اینکه من به زحمت نیفتم ، همه مسیر را دویده بود.(علمدار آسمان ص۲۷)

پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) فرمودند: « محبوب ترین بندگان نزد خداوند، کسانی هستند که برای بندگان خدا سود مند باشند.(راهنمای انسانیت ، ترجمه نهج الفصاحه، ص ۵۸۴، ح ۸۶)

کارگاه آموزشی نحله های انحرافی

برگزاری کارگاه  آشنایی با نحله های انحرافی به همت مدیر محترم مدرسه فاطمیه(س) و سازمان تبلیغات اسلامی با حضور چشمگیر طلاب در سالن فاطمیه برگزار شد.
حجه الاسلام حاتمی نیا در این جمع ضمن تشکراز حضور طلاب به بررسی عقاید فرقه بهاییت پرداخت و گفت: آشنایی با چالش های فرا روی مکتب شیعه بسیار حائز اهمیت بوده و آشنایی با آنها از ضروریات می باشد و پیوند عمیق بین نظام اسلامی و نظام شیعه وجود دارد به طوری که بزرگترین شخصیت جهان اسلامی و همچنین جهان تشیه مقام معظم رهبری می باشد.
وی در ادامه بحث خود به این نکته اشاره کرد که چالش های فرا روی جهان تشیه چالش های برون مذهبی و درون مذهبی میباشد، که تکفیر و اتهام به شرک شیعیان از چالش های برون مذهبی و خرافات و موهومات در ساحت دین از چالش های درون مذهبی می باشند.
حجه الاسلام حاتمی نیا گفت : خرافات و موهومات در دین را می توان شامل روایات چعلی و دروغین درمنابع شیعه دانست مانند کتاب انوار النعمانیه و برخی تألیفات و کتاب های شیعه مانند فصل الخطاب نوروزی و دیگر برخی سخنان در مورد مصحف فاطمه (س) و کتاب قرآن امام علی (ع) و عدم تبیین درست و صحیح آن دانست.
وی در ادامه طبق آیه 33 سوره شوری به وجوب محبت اهل بیت پرداخت و گفت در مسیر پر خطر دنیا شیاطین مرتب در اطراف ما هستند و همراهی اهل بیت در این مسیر بسیار مهم است که ما را به سلامت به مقصد برساند.
درپایان این همایش حجه الاسلام حاتمی نیا به پخش کلیپ هایی در انحرافات و خرافات وارد شده در دین پرداخت.

 

محفل انس با امام و شهداء

به همت معاون فرهنگی در دهه پر فروغ فجر محفل انس با شهدا در روز دوشنبه 92/11/21 در حوزه علمیه فاطمیه برگزار شد.

حسینی صدر نماینده سپاه استان و امام جمعه موقت شهر یاسوج در این محفل ضمن ارزشمند شماردن جایگاه روحانیون در جمع رزمندگان، گردانها و شبهای عملیات گفت: روحانیون در جنگ فقط حضور تبلیغی نداشتند بلکه جایگاهش مانند فرمانده بود و در موقعیت های مختلف بهترین عمل را انجام می دانند، حال اینک در این زمان روحانی یک جامعه باید مسائل روز را بفهمد و درک کرده و به جامعه نیز آگاخی و بصیرت بدهد.

وی ادامه داد: باید با استعمار جدید کشورهای غربی مبارزه شودو درگیر شویم و سر سازش با آنها نداشته باشیم که این سازش همان شکست خواهد بود، و این وظیفه طلاب و روحانیون ات که مطالب را بگیرد و به جامعه بدهد.

حسینی صدر با تکیه بر سخنان مقام معظم رهبری گفت: باید در دفاع از ارزش ها به طور شفاف وارد شده و صراحت لهجه داشته باشیم و باور داشته باشیم جایگاه رهبری و ولایت فقیه در کشور بسیار مهم و ارزشمند است و این ولایت فقیه است که کشور را در سخت ترین تنگناها و پیچ ها نجات داده است.

در ادامه این محفل روحانی، سرهنگ ثابتی از رزمندگان دفاع مقدس به روایتگری خاطرات و حوادث ایام سال 57 پرداخت.

 

 

زیارت گلزار شهدا

در روز 21 بهمن طلاب حوزه علمیه فاطمیه (سلام الله علیها) با حضور در گلزارشهدا با قرائت فاتحه با شهیدان تجدید میثاق کردند.

برگزاری جلسه دفاعیه

برگزاری جلسه دفاعیه
به همت معاون پژوهش مدرسه علمیه فاطمیه (س) در دی ماه سال 92 جلسه دفاعیه دو نفر از فارغ التحصیلان حوزه علمیه فاطمیه برگزار شد.
سرکار خانم فاطمه حسینی صدر با موضوع رابطه ابتلا و آزمایش با عدل الهی با راهنمایی سرکار خانم رومینا
و سرکار خانم فتانه خسروانی با موضوع تربیت دینی جوانان با راهنمایی سرکار خانم کرمی
که داوری این تحقیقات پایانی را حجه الاسلام و المسلمین ثابت مسئول نهاد رهبری در دانشگاه یاسوج برعهده داشتند.
حجه الاسلام ثابت در این جلسه به نکات مهم و ظریفی در رابطه با تدوین تحقیق اشاره کردند.

نرم افزار پانوراما

PanoramaStudio Pro 2.5.0.164 PanoramaStudio Pro نرم افزاری قدیمی
و حرفه ای برای ساخت تصاویر پانوراما می باشد. تصاویر پانوراما ، به تصاویری گفته می شود که
به صورت ۳۶۰ درجه ای هستند یا به بیانی دیگر
عکس پانوراما به عکسی گفته میشود که ۳۶۰ درجه
دور خودش چرخیده و بیننده احساس میکند که در
محل [...]
شما می توانید متن کامل این مطلب را در لینک
زیر مشاهده کنید .

این نرم افزار توسط گروه مبلغان سایبری حوزه های علمیه یاسوج در سایت چهارده خورشید انتشار ژیدا کرده است.
http://14khorshid.ir/1392/10/15/%d9%86%d8%b1%d9%85-%d8%a7%d9%81%d8%b2%d8%a7%d8%b1%db%8c-%d8%ad%d8%b1%d9%81%d9%87-%d8%a7%db%8c-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%b3%d8%a7%d8%ae%d8%aa-%d8%aa%d8%b5%d8%a7%d9%88%db%8c%d8%b1-%d9%be%d8%a7%d9%86/

راه و رسم بندگی

راه و رسم بندگی :
در زمان قدیم ؛ روزی یک شخص مومن و ثروتمند ؛ برده یا بنده و یاغلامی را خرید و به منزل آورد و در منزل از او پرسید :
نام توچیست ؟
غلام گفت : هرچه صدایم کنی !
پرسید : چه کار بلدی ؟
غلام گفت : هر کاری بگوئی ؛ انجام میدهم !
پرسید : چه غذائی میخوری ؟
غلام گفت : هر چه بدهید ؛ میخورم !
پرسید : کجا می خوابی ؟
غلام گفت : هر کجا شما بگوئی ؛ می خوابم !
آن مرد با ناراحتی گفت : تو مرا مسخره کرده ای ؟ این چه جوابهائی است که می دهی ؟
غلام گفت : مگر نه این است که من بنده شما هستم ؟
آن مرد گفت : بله !
غلام گفت : کدام بنده ای به صاحب خود میگوید : به من فلان غذا را بده و مرا فلان اسم صدا کن و فلان کار را به من بده و فلان محل را برای خواب من آماده کن و....... صاحب من شما هستید و هر کاری که خواستی با من میتوانی بکنی و کار من فقط اطاعت است .
آن مرد باخود فکر کرد و پیش خود گفت : اگر راه ورسم بندگی این است که غلام می گوید ؛ پس چطور من بندگی خدا را میکنم ؛ که هی میگویم چرا این را به من ندادی و فلان چیز را به من بده و من را اینکاره کن .... هی دستور می دهیم .....و چرا وچرا ؟....

 

میلادت مبارک

مژده‏ ی میلاد تو، نفحه ی باد صباست
رایحه ‏ی یاد تو با دل ما آشناست
آمدی و باب هر حاجت دلها شدی
باب حوائج تویی، نام تو ذکر خداست
عرش الهی اگر، جلوه گه حق بود
بار گه ات کاظمین، خود حرم کبریاست
قبله ی قدوسیان، کوی مصفای تو
نام دل آرای تو، کعبه ی حاجات ماست
یوسف زهرایی و گوشه ‏ی زندان و چاه
کنج سیه چال تو، به غصه ات مبتلاست
شادی میلاد تو، توأم اشک است و آه
چونکه غمین هر دل از کوفه و شام بلاست
محفل مولودی‏ ات، کرببلایی شده
گوشه‏ ی لبخند ما، همره اشک عزاست

یک سعادت
داد این بشارت تابیده هفتم مهر ولایت
آمد این مژده از حى تبارک
میلاد موسى بن جعفر مبارک


حضرت موسی بن جعفر علیه‏السلام رهبر راه ولاست
باطن نورانی‏اش آیینه ایزدنماست
میلاد با سعادت هفتمن اختر تابناک آسمان ولایت مبارک باد

 

احادیث گهربار امام موسی کاظم (ع)

لاتَمْنِحُوا الْجُهّالَ الْحِکْمَةَ فَتَظْلِمُوها، وَ لا تَمْنَعُوها أهْلَها فَتَظْلِمُوهُمْ.
حکمت را به افراد نادان نیاموزید؛ زیرا به آن ستم می کنید و از اهلش دریغ ندارید که به آن ستم روا داشته اید.

عَلَیْکَ بِالرِّفْقِ، فَأِنَّ یُمْنٌ وَ الرِّفْقَ شَوْمٌ اِنَّ الرِّفْقَ وَ الْبَّرَ و حُسْنَ الْخَلْقَ یَعمُرُ الدِّیارَ وَ یَزِیدُ فِی الرِّزْق.
نرم خو و ملایم باش؛ زیرا نرمش، نیکو و کج خلقى، شوم و مذموم است، به درستی که نرمش و نیکوکاری و خوش اخلاقى، خانه را آباد می کند و بر روزی می افزاید.

فضلُ یُتَقَرَّبُ به العبدُ الی اللهِ بعدَ المعرفة بِه الصلاةٌ و برُّ الوالدینِ و ترکُ الحسِد و العجبِ و الفخر.
برترین چیزی که بنده به وسیله آن به خداوند نزدیک می شود، پس از شناخت خدا نماز و نیکی به پدر و مادر و ترک حسد و خودپسندی و تکبر است.

من لَمْ یَکنْ لهُ من نفسِهِ واعظٌ تَمَکَن منهُ عَدّوهُ.
هرکس در وجودش پنددهنده ای نداشته باشد، دشمنش بر او مسلط می شود.

اذا وَعَدتُمُ الصبیانَ فَفوا لهم، فاِنّهم یَرَونُ اَنَکم الذین ترزقونهم، انّ الله عزوجلَ لیس یغضِبُ یشیءِ کغضبه النّساء و الصبیان.
وقتی به کودکان وعده ای دادید، وفا کنید؛ زیرا می پندارند شما روزی دهنده آنها هستید. خداوند برای هیچ چیز به اندازه تجاوز به حقوق زنان و کودکان خشمگین نمی شود.

ایاک و الضجر و الْکَسَلَ، فاِنهما یَمَنعانِ خطَّک من الدنیا و الاخرة.
از سستی و بی حوصلگی بپرهیز؛ زیرا این دو خصلت، تو را از بهره وری از نعمت های دنیا و آخرت باز می دارد.

انَّ العاقل لایکذبُ و ان کان فیه هواهُ.
انسان خردمند دروغ نمی گوید؛ اگرچه دروغ وسیله برآمدن خواهش های نفسانی او باشد.
لاتَمْنِحُوا الْجُهّالَ الْحِکْمَةَ فَتَظْلِمُوها، وَ لا تَمْنَعُوها أهْلَها فَتَظْلِمُوهُمْ.
حکمت را به افراد نادان نیاموزید؛ زیرا به آن ستم می کنید و از اهلش دریغ ندارید که به آن ستم روا داشته اید.

عَلَیْکَ بِالرِّفْقِ، فَأِنَّ یُمْنٌ وَ الرِّفْقَ شَوْمٌ اِنَّ الرِّفْقَ وَ الْبَّرَ و حُسْنَ الْخَلْقَ یَعمُرُ الدِّیارَ وَ یَزِیدُ فِی الرِّزْق.
نرم خو و ملایم باش؛ زیرا نرمش، نیکو و کج خلقى، شوم و مذموم است، به درستی که نرمش و نیکوکاری و خوش اخلاقى، خانه را آباد می کند و بر روزی می افزاید.

فضلُ یُتَقَرَّبُ به العبدُ الی اللهِ بعدَ المعرفة بِه الصلاةٌ و برُّ الوالدینِ و ترکُ الحسِد و العجبِ و الفخر.
برترین چیزی که بنده به وسیله آن به خداوند نزدیک می شود، پس از شناخت خدا نماز و نیکی به پدر و مادر و ترک حسد و خودپسندی و تکبر است.

من لَمْ یَکنْ لهُ من نفسِهِ واعظٌ تَمَکَن منهُ عَدّوهُ.
هرکس در وجودش پنددهنده ای نداشته باشد، دشمنش بر او مسلط می شود.

اذا وَعَدتُمُ الصبیانَ فَفوا لهم، فاِنّهم یَرَونُ اَنَکم الذین ترزقونهم، انّ الله عزوجلَ لیس یغضِبُ یشیءِ کغضبه النّساء و الصبیان.
وقتی به کودکان وعده ای دادید، وفا کنید؛ زیرا می پندارند شما روزی دهنده آنها هستید. خداوند برای هیچ چیز به اندازه تجاوز به حقوق زنان و کودکان خشمگین نمی شود.

ایاک و الضجر و الْکَسَلَ، فاِنهما یَمَنعانِ خطَّک من الدنیا و الاخرة.
از سستی و بی حوصلگی بپرهیز؛ زیرا این دو خصلت، تو را از بهره وری از نعمت های دنیا و آخرت باز می دارد.

انَّ العاقل لایکذبُ و ان کان فیه هواهُ.
انسان خردمند دروغ نمی گوید؛ اگرچه دروغ وسیله برآمدن خواهش های نفسانی او باشد.

چگونه اعتماد به نفس را در خود تقویت کنیم؟

چگونه اعتماد به نفس را در خود تقویت کنیم ؟

اغلب مردم معنای واقعی کلمه ی "اعتماد به نفس"را به خوبی درک نمی کنند . به همین دلیل ان نوع از اعتماد به نفس وخود باوری را که مطلوب ومورد نظرشان است در زند گی تجربه نمی کنند چون فکر می کنند اعتماد به نفس یعنی این که ایمان واعتماد به موفقیتها یی که در کارها به دست می اورند. در صورتی که اعتماد به نفس واقعی وحقیقی ان است که قبل از این که در کاری موفق شویم نوعی اعتماد به توانایی خود برای انجام ان کار داشته باشیم .

۱- گذشته را بپذیرید و آینده را دگرگون کنید.

شما باید بدانید که گذشته را نمی توان تغییرداد اما آینده هنوز آفریده نشده است . آینده چیزی نیست جز اندیشه های شما و کوشش برای آفریدن آنها . منظور ما این است که در بند گذ شته نباشید نه اینکه از تجربیات ، خطاها وشکستهای گذشته درس نگیرید .پس باید عاقلانه به گذشته نگاه کرد و اندیشه و وقت خود را صرف چیزی کنیم که توان آفریدن و دگرگون ساختن آن را داریم .

۲- درباره اهدافتان با خود گفتگو کنید .

اهداف را به صورت جملاتی مشخص در آورید وبه خود بگویید آن هم به صورت جملات مثبت . اهداف باید واقعی و معقول باشند نه بلند پروازانه که دسترسی به آنها ممکن نباشد ونه پیش پا افتاده که ارزش کوشیدن را نداشته باشند . اهداف معقولی برای هرساعت ، روز ، هفته و ماه وضع کنید . موفقییت در اهداف کوتاه شما را برای دست یافتن به اهداف بلند مدت تشویق می کند و انگیزه تلاش را در شما بیدار می سازد . همواره اهداف را یادآور شوید تا بخشی از ضمیر ناخودآگاه شما گردد.

۳- تصمیم گرفتن را تمرین کنید .

روانشناسان نشان داده اند که کودکانی که در سالهای اولیه زندگی خود تشویق شده اند تا برای خود تصمیم بگیرند از دیگر کودکانی که این موقعییت را نداشته اند در اعتماد به نفس رتبه بالاتری کسب کرده اند .

تمرین تصمیم گیری به شما کمک می کند تا نسبت به قدرت قضاوت خود اطمینان بیشتری به دست اورید ودرنتیجه اعتماد به نفس کامل تری کسب نمایید .

مهم تصمیم گیری است . یادتان باشد که قضاوت درست نتیجه تجربه است وتجربه خود نتیجه چندین قضاوت نادرست . بنابراین از هرفرصتی برای تصمیم گیری استفاده کنید واین نیرو را در خود پرورش دهید .

تصمیم گیری مستلزم خطر پذیری واحساس مسئولیت است.

مادر

مادر

مادر من فقط یک چشم داشت . من از اون متنفر بودم ... اون همیشه مایه خجالت من بود.اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت.
یک روز اومده بود دم در مدرسه که به من سلام کنه و منو با خود به خونه ببره خیلی خجالت کشیدم . آخه اون چطور تونست این کار رو بامن بکنه ؟

به روی خودم نیاوردم ، فقط با تنفر بهش یه نگاه کردم وفورا از اونجا دور شدم
روز بعد یکی از همکلاسی ها منو مسخره کرد و گفت هووو .. مامان تو فقط یک چشم داره فقط دلم میخواست یک جوری خودم رو گم و گور کنم . کاش زمین دهن وا میکرد و منو ..
کاش مادرم یه جوری گم و گور میشد...

"روز بعد بهش گفتم اگه واقعا میخوای منو شاد و خوشحال کنی چرا نمی میری ؟
اون هیچ جوابی نداد....
یک لحظه هم راجع به حرفی که زدم فکر نکردم ، چون خیلی عصبانی بودم
احساسات اون برای من هیچ اهمیتی نداشت دلم میخواست از اون خونه برم و دیگه هیچ کاری با اون نداشته باشم سخت درس خوندم و موفق شدم برای ادامه تحصیل به سنگاپور برم همان جا ازدواج کردم ، واسه خودم خونه خریدم ، زن و بچه و زندگی...

از زندگی ، بچه ها و آسایشی که داشتم خوشحال بودم تا اینکه یه روز مادرم اومد به دیدن من اون سالها منو ندیده بود و همینطور نوه ها شو وقتی ایستاده بود دم در بچه ها به اون خندیدند و من سرش داد کشیدم که چرا خودش رو دعوت کرده که بیاد اینجا ، اونم بی خبر؟

سرش داد زدم ": چطور جرأت کردی بیای به خونه من و بجه ها رو بترسونی؟!"
گم شو از اینجا! همین حالا اون به آرامی جواب داد : " خیلی معذرت میخوام مثل اینکه آدرس رو عوضی اومدم " و بعد فورا رفت واز نظر ناپدید شد

یک روز یک دعوت نامه اومد در خونه من درسنگاپور برای شرکت درجشن تجدید دیدار دانش آموزان مدرسه ولی من به همسرم به دروغ گفتم که به یک سفر کاری میرم بعد از مراسم ، رفتم به اون کلبه قدیمی خودمون ؛ البته فقط از روی کنجکاوی همسایه ها گفتن که اون مرده ولی من حتی یک قطره اشک هم نریختم. اونا یک نامه به من دادند که اون ازشون خواسته بود که به من بدن:

ای عزیزترین پسر من ، من همیشه به فکر تو بوده ام ، منو ببخش که به خونت تو سنگاپور اومدم و بچه ها تو ترسوندم ، خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم داری میآی اینجا ولی من ممکنه که نتونم از جام بلند شم که بیام تورو ببینم وقتی داشتی بزرگ میشدی از اینکه دائم باعث خجالت تو شدم خیلی متاسفم آخه میدونی ...
وقتی تو خیلی کوچیک بودی تو یه تصادف یک چشمت رو از دست دادی به عنوان یک مادر نمی تونستم تحمل کنم و ببینم که تو داری بزرگ میشی با یک چشم بنابراین چشم خودم رو دادم به تو برای من اقتخار بود که پسرم میتونست با اون چشم به جای من دنیای جدید رو بطور کامل ببینه با همه عشق و علاقه من به تومادرت.

تنها بر فراز 1

بسم ربّ المهدی...
ولادت و زندگی مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه از رخدادهای مهمی است که در باور دینی مسلمانان ریشه دارد. اعتقاد به تولد، حیات طولانی، ظهور و امامت آن حضرت، مسائلی است اساسی که نقش سرنوشت ساز و جهت بخشی را به زندگی ورفتار دین باوران به ویژه شیعیان داده است. وجود احادیث فراوان از پیامبر عظیم الشّأن صلی الله علیه وآله و امامان معصوم علیهم السلام در کتب روایی عامه و شیعیان، بیانگر ویژگی های شخصی امام زمان عجل الله فرجه است و اهمّ آنها این است که او از خاندان رسالت و از فرزندان فاطمه علیها السلام و نهمین فرزند امام حسین علیه السلام و دوازدهمین پیشوای شیعیان می باشد.
گزارشگران تاریخ نیزـ چه آنان که پیش از ولادت ایشان می زیسته اند و چه آنان که در زمان ولادت و پس از آن بوده اند ـ از این ولادت پر خیر و برکت خبر داده اند و برخی از آنان که توفیق دیدار و مشاهده ی مهدی عجل الله فرجه را داشته اند، از شمایل و اوصاف آن امام سخن گفته اند.
وقایع قبل از ولایت
حضرت مهدی عجل الله فرجه، ولادتی استثنائی داشته و این برای بسیاری از افراد، سؤال برانگیز بوده و هست. از این روی، ترسیم، تصویر و شرح مقدمات ولادت و برخورد مخالفان و دشمنان اهل بیت علیهم السلام در برابر این پدیده اهمیت دارد.
جریان امامت پیشوایان معصوم علیهم السلام پس از رسول خدا صلی الله علیه و اله، فراز و فرودهای گوناگونی پیدا کرد. امامان علیهم السلام با حفظ استراتژی کلی و خطوط اساسی امامت، در رابطه با حفظ مکتب و ارزش های آن، تاکتیک ها و روش های گوناگونی را در برابر ستم پیشگان در پیش گرفتند.
این فراز و نشیب ها تا زمان امامت علی بن موسی الرضا علیه السلام استمرار داشت. اهل بیت علیهم السلام هر یک به تناسب مکان و زمان و ارزیابی شرایط و اوضاع سیاسی و اجتماعی، موضعی خاص انتخاب می کردند.
پس از امام رضا علیه السلام، جریان امامت شکل دیگری یافت. امام جواد، امام هادی و امام حسن عسکری علیهم السلام در برابر دستگاه حاکم و خلفای عباسی، موضعی یگانه برگزیدند. از آنجا که این بزرگواران، زیر نظر مستقیم و مراقبت شدید خلیفه ی وقت، در حصر و حبس به سر می بردند، حرکت ها، هدایت ها و رهبری های آنان محدود شد و فرصت هرگونه حرکت سیاسی از آنان سلب گردید.
این محاصره ی امامان سه گانه و سختگیری نسبت به ایشان، از تزویج دختر خلیفه به امام جواد علیه السلام، آغاز، و به فراخوانی امام هادی و فرزند ایشان امام حسن عسکری علیهما السلام به مرکز خلافت یعنی «سامرّاء» و سکونت دادن آنان در محله ی «عسکر» ادامه یافت.
گزارش جاسوسان از مدینه به خلیفه رسید و حاکی از آن بود که :" امام هادی، محور و ملجأ شیعیان و دوستداران اهل بیت گردیده است، اگر این مرز و بوم را می خواهی، اقدام کن..."
متوکل عباسی پیامی برای والی مدینه نوشت و افرادی را برای آوردن امام به سامراء گسیل داشت. وی به این اقدام هم بسنده نکرد و پس از اقامت امام هادی علیه السلام در سامراء، گاه و بی گاه مأموران خود را به خانه ی ایشان می فرستاد. بارها و بارها آن حضرت را به نزد خلیفه بردند و مورد آزار و اذیت قرار دادند.
روز به روز حلقه ی محاصره تنگ تر می شد و ملاقات شیعیان با امام، دشوارتر می گردید. البته علت اصلی این سختگیری ها از ناحیه ی حکومت، به خاطر بیم از انقلاب و شورش مردم علیه آنان و جلوگیری از رسیدن وجوه شرعی و اموال به امام هادی علیه السلام و مسائلی از این دست بود.
پس از امام هادی علیه السلام و در زمان امامت امام حسن عسکری علیه السلام، این فشارها به اوج رسید. دشمن با تمام توان و تلاش، در برابر آن حضرت موضع گرفت و ارتباط شیعیان با امام علیه السلام را به پایین ترین حد رساند. آزار، شکنجه و زندان های مکرر امام یازدهم، گویای این حقیقت است. تشدید فشارهای خلیفه در حالی بود که حکومت جور احساس کرده بود آنچه را که از آن نگران است در شرف تکوین و وقوع قرار گرفته است. از این روی می کوشید تا واقعه را پیش از وقوع آن، علاج کند.
خبر تولد مهدی موعود عجل الله فرجه به عنوان دوازدهمین پیشوای شیعیان، با نشانه هایی چون «نهمین فرزند امام حسین علیه السلام، چهارمین فرزند امام رضا علیه السلام و ...» مشهور شده بود و مسلمانان، حتی حکام، این خبر را بارها از زبان راویان و محدّثان شنیده بودند و می دانستند که تولد این نوزاد با این ویژگی ها از این خاندان، به ویژه خانواده ی امام حسن عسکری علیه السلام بیرون نیست و روزی فرزندی از آن خانواده به دنیا خواهد آمد که حکومت عدل و داد را بر پا خوهد کرد و ضمن فرمانروایی بر شرق و غرب، بنیاد ظلم را برخواهد چید.
بر این اساس، بر فشارها و سختگیری های خود نسبت به امام یازدهم می افزودند تا بتوانند با نابودی ایشان، از تولد مهدی و تداوم امامت ایشان جلوگیری کنند. اما برخلاف برنامه ریزی ها و پیشگیری های دقیق و پی در پی آن ها، مقدمات ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه آماده شد و توطئه ی دشمنان، راه به جایی نبرد...
ادامه دارد...

عوامل موثر در تربیت دینی کودک

آموزش مفاهیم دینی نیاز به شناسایی و به کارگیری اصول و روش های صحیح، کارآمد و مؤثر دارد. بنابراین همان گونه که شناخت، خصوصیات و توانایی های کودکان در بهینه سازی آموزش دینی امری مسلم است، شناخت اصول و روش های مربوط به آموزش مفاهیم دینی کودکان نیز ضرورت دارد. بدین ترتیب، اگر آموزش مفاهیم دینی کودکان بدون توجه به اصول و روش های صحیح آموزشی انجام نپذیرد؛ مصداق آن، سخن امام صادق علیه السلام، خواهد بود که؛
«العامِلُ عَلی غَیرِ بَصِیرَهً کَالسَّائِرِ غَیرِ الطَّرِیقِ لا یَزیدُهُ سُرعَهُ السَیرِ اَلَّا بُعدا»؛« کسی که بدون بصیرت، دست به انجام کاری می زند، مانند رونده در بیراهه ای است که هر چه سرعتش بیشتر باشد از مقصدش دورتر خواهد شد».
عوامل مؤثر در تربیت دینی در ذیل بیان می شوند:
الف- وراثت
منظور از وراثت، ارث بردن فرزند، از صفات و ویژگی های پدر و مادر و اجداد است، که از راه فلسفه انتقال می یابد. سجایا یا بدی های اخلاقی پدران و مادران، در فرزندان، زمینه هایی را ایجاد می کند و فرزندان وارث آن ویژگی های پسندیده یا ناپسند می شوند. به هر حال، بخشی از اخلاق موروثی است، اگر چه ممکن است از محیط هم تأثیر بگیرد و افزون بر ارثی بودن، کی هم باشد، بنابراین وراثت، تنها عامل رشد و تکوین فرد نیست، بلکه با مشارکت محیط، در رشد انسان مؤثر است.
آغاز کار تربیت اخلاقی، پیش از تولد کودک و حتی پیش از ازدواج است. به این معنا که چون ویژگی های اخلاقی، به فرزندان به ارث می رسد، باید سال های پیش از ازدواج، ویژگی های ناپسند از صفحه ی جان پدر و مادر زدوده شود، تا فرزندان تنها وارث ویژگی های خوب پدر و مادر باشند.
به سبب نقش بزرگ وراثت، آیین اسلام تأکید می کند که جوانان با خانواده های نجیب و اصیل و با همسرانی دین دار و با اخلاق ازدواج کنند. بنابراین شرط نخست سازندگی و تربیت اخلاقی آن است که، پدر و مادر برای پذیرش مسئولیت تربیت کودک، شایستگی لازم را داشته باشند و از نظر اخلاقی انسان های وارسته ای باشند. همه ی تأثیرهایی که وراثت در شکل دهی شخصیت آدم دارد، بر اثر تربیت و پرورش انسان تغییر پذیر است. بدین ترتیب می توان، از راه تربیت درست، از افرادی که وراثتی نادرست دارند، انسان هایی شایسته و نیک پرورش داد.
ب- عوامل محیط
غرض از محیط، مجموعه ی عوامل و شرایطی است که فرد در آن رشد و نمو پیدا کرده و زندگی می کند، بسیاری از کسانی که در بزرگسالی، انسان هایی متدین، متعهد و کارآمد بوده اند در محیط هایی دینی رشد یافته اند. به ویژه آن محیط هایی که دین را با چاشنی شادابی به فرد آموخته اند.
در واقع محیط به همه ی عوامل خارجی گفته می شود که از آغاز رشد، یعنی از آن لحظه ای که انسان به شکل نطفه در رحم می گیرد، بر او اثر می گذارد. بنابراین، جنین نیز نیز محیطی دارد که آن را در بر می گیرد و هر چه انسان رشد می کند، دایره ی محیط او گسترش می یابد.
برخی از عوامل محیطی عبارت اند از:
۱- محیط خانه و خانواده
محیط خانه، نخستین و با دوام ترین عاملی است که در رشد شخصیت اخلاقی کودکان، مؤثر است. کودک بسیاری از ویژگی ها را از والدین خود به ارث می برد و از این راه، پدر و مادر زمینه ی رشد و پیشرفت کودکان، یا گمراهی انان را فراهم می آورند. کودکان از شیوه ی کردار و رفتار والدین نیز، بسیار می اموزند و این یادگیری، از راه دیداری و شنیداری و به شکل تقلیدی است، در حالی که والدین متوجه نیستند. والدین با به کار گیری تشویق و تنبیه و با الگو قرار دادن خود یا شرح دادن روش خودشان، به رفتار فرزندان شکل می دهند.
۲- دوستان و هم نشینان
کودک، یک موجود اجتماعی است و احتیاج به انس و الفت دارد و نیازمند بازی با دوستان است. یکی از نیاز های طبیعی کودک، مؤانست و مجالست با هم سن و سال های خود است و پدران و مادران نیز ، هرگز نمی توانند نقش هم بازی را، برای فرزند خود ایفا کنند. کودکان بر اساس علاقه ای که به یکدیگر دارند، رفتار و کردارشان در همدیگر مؤثر است. و از آن جا که کودک از هم سالان خود تقلید می کند، می کوشد خود را همانند آن ها کند. بنابراین والدین و مربیان باید دوستان کودک را، هوشیارانه بشناسند تا از پیآمدهای ، هم نشینی های زیان بار، جلوگیری کنند.

شرمنده ام

شرمنده ام
عمه ے ســـادات . . .
شرمنده ام که بهای (حُــســیــنــ ) شــدن من
بــ ( حُ س ی ن ) شدن تو بود
و شــرمــنــده تــر آنــکــه
تــو بــ ( حُ س ی ن ) شـدی . . . امــا مــن ( حُــســیــنــ )نشدم
( حُــســیــنــ ) شــدن به سینه زدن و (( آب )) چشم نیست

پندهای لقمان حکیم به فرزندش

پندهایي  از لقمان حكيم به فرزندش:

ادامه »

ورود کاروان اسيران کربلا به کوفه ۶١ ق

 در   روز   دوازدم   محرم سال ۶١ قمری، کاروان اسيران کربلا که شامل زنان و کودکان شهيدان قيام کربلا بود،

وارد شهرکوفه شد. سرپرستی این کاروان را امام سجاد )ع) فرزند امام حسين )ع(و حضرت زینب )س(خواهر آن امام، بر عهده داشتند.

این دو بزرگوار، با وجود سختیها و ناملایمات فراوان که از سپاهيان یزید دیده بودند، در کوفه باشجاعت وصراحت، ستمها و جنایات حکومت اموی را افشاء و مردم این شهر را به خاطر یاری نکردن امام حسين(ع( ومقابله با ایشان سرزنش کردند. امام سجاد )ع) و حضرت زینب در مدت اقامت در کوفه، وظيفه و رسالت خود

را مبنی بر ابلاغ و نشر پيام امام حسين )ع(در جامعه، به شایستگی انجام دادند.

خاکسپاری اجساد مطهر شهدای کربلا در شب دوازدهم  ۶١ قدر روز ١٢ محرم سال ۶١ قمری، ھنگامی که نيروهای یزید، کربلا را ترک کردند، مردم قبيله بنیاسد از

روستای غاضریه که نزدیک کربلا بودند اجساد شهداء را دفن کردند. پيکرهای مطهر یاران وفادار امام حسين

(در کنار بدن پاک آن سرور به خاک سپرده شدند.

پاسخ به سؤال متداول در مورد عاشورا وقیام حسینی علیه السلام

۱٫چرا امام حسین علیه السلام در زمان معاویه اقدام به قیام نکرد؟

امام حسین (ع)در دوران ۱۱ساله امامت خود همزمان با حکومت معاویه با وی تنشهایی داشت مثلا طی نامه ای گوشه هایی از جنایات معاویه را مثل کشتار شیعیان را متذکر می شود وحکومت معاویه بر مسلمانان را از بزرگترین فتنه ها میشمارد.ومشروعیت حکومت او را زیر سوال می برد.

اما عدم قیام ایشان بخاطر:

۱٫وجود یک صلح نامه که امام در نامه ای در جواب معاویه خود را پایبند به صلح امام حسن(ع) با معاویه معرفی کرده و اتهام نقض آن را از خود به دور میداند.

۲٫موقعیت معاویه. شخصیت معویهدر ان زمان در میا ن شامیان به گونه ای مثبت تلقی میشد که همین امر قیام علیه او را مشکل می ساخت.معویه به ظاهر به دستورات اسلام پایبند بود و او را به عنوان صحابی پیامب (ص)کاتب وحی وبرادر همسر پیامبر(ع)میشناختند.

تجربه حکومت داری و سن او هم از امام حسین(ع)بیشتر بود و طبیعتا می توانیت بر  این دو ویژگی مانور بیشتری بدهد.

۳٫سیاست مداری معاویه.  پس از انعقاد صلخ با امام حسن (ع)گرچه معاویه از هرفرصتی برای ضربه زدن به بنی هشم استفاده میکرد وحتی تا یه شهادت رساندن امام حسن(ع۹پیش رفت امادر ظاهر چنین وانمود می کرد که به بهترین وجه ممکن با این خاندان رفتار میکند و حرمت آنان را پاس میدارد.مثلا هداییای فراوانی ماهانه و سالانه برای حسنین (ع)می فرستاد.

جواب امام حسین (ع) به معاویه دربرابر هدایا:  به خدا سوگند که نه قبل از تو و نه بعد ازتوهیچ کس نمی تواند چنین بخششی را به مردی داشته باشد که باشرافتر و با فضیلت تر از ما دو برادر باشد.

۴٫شرایط زمانه  هرچند عده ای ازکوفیان بلافاصله پس از شهادت امام حسن (ع)به امام حسین (ع)نامه نوشتند وضمن تسلیتخود را منتظر فرمان امام معرفی کردند اما آن حضرت می دانست که با توجه به عواملی همچون ثبات و استحکام قدرت مرکزی در شام ،تسلط کامل باند اموی بر شهر کوفه ،سابقه ی عملکرد سوء کوفیان در برخورد با امام علی علیه السلام و امام حسن علیه السلام چهره ی به ظاهر وجیه معاویه در بیشتر نقاط مملکت اسلامی و.. در صورت قیام  احتمال موفقیت در حد صفرخواهد بود و جنین قیامی بجز هدر دادن نیرو ها ی اندک  معرفی شدن به عنوان یاغی و خروج کننده بر حکومت به ظاهراسلامی و شکست  و کشته شدن خود نتیجه ای در بر نخواهد داشت.

۲٫چه ضرورتی داشت امام حسین علیه السلام در میان سپاه دشمن در روز عاشورا نماز ظهر بخواند تا عده ای از یارانش به این خاطر شهید شوند؟

نماز عمود خیمه دین و استوار ترین رشته پیوند میان بنده و مولا است.مومن با نماز شناخته می شود و بانردبان آن تا عرش خدا بالا می رود.و قدم بربساط قرب می گذارد.

نماز بازدارنده از آلودگی ها و زشتی هاست و حتی بی روح ترین و نلقص ترین نماز هم سد یاست میا انسان و گناهان.

ماعویه بن وهب از امام صادق علیه السلام می پرسد:برترین چیزی که بندگان را به خدا نزدیک می کند و محبوب ترین کار نزد خداوند چیست؟

حضرت می فرماید :بعد از شناخت خداوند چیزی را بافضیلت تر ار نماز نمی دانم.

اگر نهضت جاوید حسین بن علی (ع)برای اقامه حق و زنده کردن دین خدا ورهاساختن آن از چنگال خرافات و هواپرستان ستمگر است وعمود دین خداست چرا نباید نگهبان دین و شریعت محمدی (ص) عمود دین را در عرصه خونین کربلا ودر برابر هجوم بی امان  و ناجوانمردانه دشمن باخواندن نماز عشق ،محکم واستوار سازد؟که در محبت مولایش حسین (ع)سراز پا نمی شناخت.

۳٫چرا امام حسین (ع)حج خود را نیمه تمام گذاشت واز مکه خارج شدند؟

از دید گاه فقهی این سخن که امام حج را نا تمام گذاشت صحیح نیست چون امام در روزهشتم ذی الحجه ازمکه خارج شدند در حالی که اعمال حج تمتع ازشب نهم ذی الحجه آغاز می شود پس امام وارد اعمال حج نشده بودند که آن را ناتمام بگذارند.وایشان عمره مفرده بجاآوردند.    اینکه چرا با وجود فرصت تبلیغ دین در مکه در ایام حج وجود داشت حضرت از مکه خارج شدند به دلایلی است از جمله:

احتمال خطر جانی چون بیشتر ماندن حضرت در مکه مساوی با بروز خطر جانی برای ایشان بود چنانکه در جواب ابن عباس می فرماید:کشته شدن در مکانی دیگر برای من دوست داشتنی تر از کشته شدن در مکه است.

دوم.شکسته نشدن حرمت حرم .امام حسین (ع۹تذکر می دهد که نمی خواهد حرمت حرم امن الهی با ریخته شدن خون او شکسته شود.گرچه در این میان گناه بزرگ از آن قاتلان و جنایتکاران اموی باشد.

ایشان در جواب ابن زبیر می فرماید:پدرم (علی علیه السلام) برای من نقل کرد که درمکه قوچی است که به وسیله آن حرمت شهر شکسته میشود و من دوست ندارم که مصراق ان قوچ باشم.

 

روابط دختر و پسر

على رغم این که افراد ناآشنا به مبانى دینى ، اسلام را بدان متهم مى کنند که مخالف حضور دختران در اجتماع است ، احادیث صریحى داریم که طالب علم و دانش و فراگیرى آن ، چه دختر و چه پسر، محبوب خدایند و براى کسب دانش و کارهاى مفید اجتماعى ، دختران و پسران مى توانند با حفظ پوشش و عفاف ، به راحتى در جامعه ظاهر شوند و به انجام وظیفه بپردازند.
حضور دختر و پسر در اجتماع ، با اختلاط دختر و پسر، یکى نیست . روابط اجتماعى به سبکى که دنیاى غرب آن را پذیرفته است و رواج مى دهد، اختلاط دختر و پسر است و پیامدهاى زیانبار آن را نیز مى بیند و به روى خود نمى آورد.
اسلام با اختلاط دختر و پسر مخالف است ، نه با شرکت دختر و پسر در مجامع عمومى و علمى با حفظ حریم . آنچه در جامعه اسلامى مذموم است ، روابط ناصحیح دختر و پسر در جامعه است ، نه حضور فعال آن ها در اجتماع .
از زمان رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) در جامعه مسلمین ، غالبا سنت جارى بر این بوده که حضور دختران و پسران و زنان و مردان در جامعه ، با صیانت از قلمروهاى شخصى و توام با پاک دامنى و بزرگ منشى باشد. دختران و پسران و زنان و مردان ، هیچ گاه از مجالس و محافل عمومى و مساجد منع نمى شده اند؛ ولى همیشه حفظ ((حریم )) و ((کرامت )) و ((عفاف )) به عنوان یک اصل در جامعه حکومت کرده و رعایت شده است . رفت و آمد دختران و پسران در مجامع و محافل عمومى و مساجد و حتى کوچه و خیابان و بازار و… به طور مختلط و دوش ‍ به دوش نبوده است . روشى که همچنان فرهنگ غالب بر جوامع اسلامى است و به وضوح ، با فرهنگ غربى متفاوت است .
آزادى دختر و پسر
اسلام به اهمیت و ارزش فوق العاده پاکى و سلامت شخصیت دختر و پسر و لزوم رعایت حقوق فرد و جامعه در ارتباطها، نگاه ها، شنیدن ها و مکالمات مستمر تاکید دارد و به هیچ عنوان راضى نمى شود که حریم قدسى دختر، خدشه بردارد یا پسر از دایره عفت و پاکى خارج شود. اما دنیاى امروز، تحت تاثیر فرهنگ غربى ، به نام آزادى (و صریح تر بگویم : ((آزادى روابط)))، روح پاک جوانان دختر و پسر را سرگردان و گرفتار هیجانات بیهوده مى کند. آزادى مورد نظر هم به جاى این که به شکفتن استعدادها و خلاقیت ها کمک کند، موجب هدر رفتن نیروها و استعدادهاى و خلاقیت ها کمک کند، موجب هدر رفتن نیروها و استعدادهاى شاداب جوانى شده و جوانان را از دایره زندگى صحیح و اندیشه متعادل ، خارج ساخته است .
دخترى که از آغوش خانواده بیرون مى آید، به کجا روى بیاورد که به دام سودجویانى که عواطف پاک و دل ساده و آرزوهاى انسانى او را به بازى مى گیرند، نیفتد و سرنوشت و شخصیت و سلامتى اش به خطر نیفتد؟
برخى از سنت ها و آداب اجتماعى ما که جوانان را از اجتماعى شدن ، ارتقاى شخصیت علمى و انتخاب دوست همفکر و همسر مناسب باز داشته اند، نه دینى و نه منطقى اند؛ اما در عین حال ، کنار گذاشتن تمامى سنت ها و پذیرش بى قید و شرط فرهنگ حاکم بر جهان غرب نیز رفتار عاقلانه اى به نظر نمى رسد.
فرهنگ غربى ، خواسته یا ناخواسته ، به نام آزادى و در راه رسیدن به آن ، فضاى جامعه را ناامن و کانون خانواده را متزلزل نموده است . در چنین فضایى ، هیجانات کاذب و عطش کامجویى ها، فرصت اندیشیدن و خلوت معنوى و لذت رفتارهاى جوانمردانه و خویشتندارى عفیفانه را از انسان گرفته است .
در جهان به اصطلاح ((آزاد))، علاقه واقعى جوانان به علم و دانش ، هر روز، کم تر مى شود و جوانان به کار و حرفه ، رغبت نشان نمى دهند و از رعایت قوانین و مقررات اجتماعى و انسانى فرارى شده اند.
در این جوامع ، بر اثر بى بند و بارى ها و تلاش هاى دائمى شهروندان براى رسیدن به منافع و رفاه بیش تر و نادیده انگاشتن حریم هاى انسانى و پیام هاى انبیا، هر روز، جنایات تازه اى در شرف تکوین است ، که عشق هاى دروغین خیابانى و دوستى ها و ارتباطهاى کوچه و بازارى ، تنها نقطه هاى آغاز آن شمرده مى شوند.
در جوامع اروپایى و امریکایى و مقلد آنان ، نسل جوان ، هدف بیشترین تبلیغات رسانه اى براى مصرف بیش تر محصولات تجارى اند (لباس هاى مد روز و ماه و سال ، لوازم آرایش و خود آرایى ، خوردنى هاى جدید، نوشیدنى هاى تازه ، فیلم هاى و آوازهاى سبک غیر اخلاقى ، مواد انرژى زا و توهم را و…) بدون آن که فرصت انتخاب داشته باشند و یا بتوانند آگاهانه از حلقه و گردونه اى که درونش قرار گرفته اند، خارج شوند.
در جامعه که به هیچ اصل اخلاقى یا آرمان غیر مادى پایبند نیست ، همگان قربانى اند، مگر آن که به شکارچى تبدیل شوند.
بدین ترتیب ، روشن است که روابط آزاد، لازمه اقتصاد آزاد است . براى این که همیشه در جهان ، حرف اول را در تولید بزنند، باید جهانیان را به مصرف کنندگان دائمى محصولات مصرفى و گاهى بى ارزش خود تبدیل کنند و شکسته شدن حریم ها (حریم خانه ، حریم خانواده ، حریم شخصى ، حریم سنت هاى اخلاقى و ملى و…)گام نخست در ترویج محصولات و تربیت نسل تخدیر شده و مصرف کننده است . نسلى که در گام بعدى ، چه نظامى باشد و چه نباشد، به عنوان سرباز غرب و فرهنگ غربى ،(۲۲) در برابر تمام آنها که استقلال و عزت خود را پاس مى دارند، خواهد جنگید!
اکنون بنگرید که در جوامع غربى و کشورهاى تحت نفوذ آنان ، الگوهاى دخترها و پسرها، چه کسانى هستند؟ آیا فرد عالم و دانشمند و متفکر و هنرمند واقعى اند یا هنر پیشه هاى جلف و فاقد ابتکار و بى اندیشه اى که تنها ظاهرى جذاب دارند؟ آیا این روند، سقوط اخلاقى و دلیل انحطاط و موجب سرگردانى و بدبختى نسل جوان دختر و پسر یک جامعه نیست ؟ آیا متفکران و مربیان بزرگ غرب در دهه هاى و سده هاى گذشته ، با آن همه مبارزات پیگیر و تحمل آن همه رنج ، چنین فضاى فرهنگ سوز و مادیت زده اى را آرزو کرده بودند؟ و آیا شایسته است که ما به جاى تصحیح و ارتقاى فرهنگ خویش ، خود را به چنین فضاى و هم آلودى بسپریم ؟
حریم
جامعه دینى ، در روابط اجتماعى خود، توجهى ویژه به حصار عفاف و حریم شخصى دختر و پسر دارد. روش اسلام ، این است که انسان ، معتدل و متعادل زندگى کند و از هر افراط یا تفریطى به دور باشد. خداوند نیز مسلمانان را ((امت متعادل )) مى نامد(۲۳) و افراط اجتماع را به روش صحیح زندگى فرا مى خواند و در مقررات خود، همه جنبه هاى نیاز دختر و پسر را در نظر مى گیرد. از جمله ، دختران را تا حدودى که منجر به زیان دیدن و انحراف آنها نشود، از شرکت در اجتماع ، نهى نمى کند.
رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) به برخى از زنان اجازه مى دادند که حتى در جنگ ها براى امداد و کمک به مجروحان و سربازان ، شرکت کنند و در تاریخ اسلام ، نمونه هاى بسیارى براى مشارکت زنان و دختران در فعالیت هاى اجتماعى ذکر شده است . روشن است که رعایت حریم ها از سوى زنان و مردان ، تضمین لازم براى دوام چنین مشارکتى است و حضور زنان و دختران در فضاهاى عمومى یک جامعه ، مشروط به صلاحیت اخلاقى و متانت مردان و پسران آن جامعه است .
روابط آزاد
اسلام به خطرات ناشى از روابط و اصطلاح ((آزاد)) دختر و پسر کاملا آگاه است و نهایت مراقبت را در روابط و برخوردهاى دختران و پسران دارد، تا حدى که منجر به انحراف و فساد نشود و طرفدار مشارکت دختران و پسران در جامعه به شکل معقول و با حفظ حریم است .
اسلام ، در عین این که اجازه شرکت در محافل ، مدارس ، دانشگاه ها، مساجد و… را به جوانان دختر و پسر مى دهد، دستور مى دهد که به صورت مختلط نباشد و محل نشست و برخاست ها از یکدیگر جدا باشد.
پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) در زمان زندگى خویش دستور دادند که در ورودى زنان به مسجد از در ورودى مردان ، جدا باشد. و نیز نقل شده است که پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) آن زمان که مسجدشان یک در داشت ، فرمودند که شب هنگام که نماز تمام مى شود نخست خانم ها از مسجد خارج شوند و بعد، مردها. پس مى بینیم که در روزگار پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) نیز زنان در کنار مردان ، در صحنه هاى اجتماعى از جمله مساجد، و حتى ساعتى از شب گذشته ، حضور دارند؛ اما عمدا از زمینه هاى پیدایش کشش هایى جنسى، تا نهایت ممکن ، کاسته مى شود.
راهنمایى هایى که در احادیث و آیات براى حریم گرفتن دختر از پسر و زن از مرد در ارتباطات و روابط اجتماعى بیان شده است ، بیانگر این حقیقت است که از نظر روانى – تربیتى ، رها کردن دختر و پسر در فضاى جذابیت و کشش متقابل در مناسبات و روابط، سخت زیانبار است و بلکه پل یا گردنه اى است که پهلوان ها نیز در آن مى لغزند. با این مبنا، دعوت به روابط آزادتر و کسب تجربه از خلال آنها، خدمتى به جوانان محسوب نمى شود؛ بلکه آنها را از رسیدن به آرامش و ثبات از طریق تشکیل خانواده و وفادارى به آن ، دورتر مى سازد.
آنچه که اسلام به صورت یک توصیه اخلاقى در مورد جامعه مدنى ابراز مى دارد، این است که اجتماع مدنى ، تا حد ممکن ، غیر مختلط باشد. در مدینه النبى شرایطى فراهم گردید که روح آدم ها بال و پر گرفت و جوانان در جوى سرشار از آگاهى و مسئولیت ، با داشتن فرصت انتخاب و حق ارضاى طبیعى و کنترل غرایز، رشد کردند و خویشتندارى و عفاف ، زمینه ساز ظهور چهره هاى علمى و معنوى برجسته اى در میان آنان گردید.
در شرایط مساعد علمى – معنوى که حریم دختر و پسر رعایت شود و جوان ، مجال اندیشیدن و انگیزه و امکان به کمال رسیدن داشته باشد، گل هاى زیبایى که در ۸ سال دفاع مقدس جلوه گر شدند مى رویند؛ اما در جوامع به اصطلاح ((آزاد))، به خاطر همه جایى شدن کشش ها و انگیزش هاى جنسى و خروج روابط جنسى از حریم خانواده (یعنى نظام اخلاقى ارضاى این غریزه )، ما کم تر شاهد ظهور چهره هاى خویشتندار و پاکدامن هستیم .
چه لزومى دارد که در جامعه و محافل آموزشى و دانشگاهى و اجتماعات عمومى و در جریان فعالیت ها و تلاش هاى فردى و اجتماعى ، دختران و پسران ، به اصطلاح : ((دوش به دوش )) (یعنى عملا با تداخل حریم هاى شخصى )، فعالیت هاى خود را انجام دهند؟ آیا اگر همین تلاش ها با حفظ حداقلى از فاصله انجام پذیرد، نقصى در کار و افتى در فعالیت حاصل مى شود؟
این یک واقعیت است که در جریان فعالیت هاى اجتماعى ، تداخل قلمروهاى شخصى دو جنس ، آنها را از کار و تولید و فعالیت ، باز مى دارد. و این ، در مورد جوانان ، بیش تر صادق است ؛ چرا که در میان آنها به خاطر قوى تر بودن غریزه و سرعت هیجان ، خیلى زود، پاى جنسیت به عرصه کار و تولید و تلاش فکرى ، باز مى شود؛ چیزى که در جمع زنان و مردان داراى خانواده و پایبند به آن ، کم تر و دیرتر اتفاق مى افتد.
نگاهى گذرا به پژوهش هاى روان شناسى – تربیتى و بولتن هاى ((روان شناسى کار)) و آنچه هم اکنون در کارخانجات و مدارس و متروهاى اروپا و ژاپن و… در حال فراگیر شدن است (یعنى فاصله گذارى مناسب میان دو جنس ، بر اساس خواست خود آنها و حتى به مقدار پیشنهادى خودشان )، تاییدى بر مدعاى ماست

ارزش هاى اخلاقى براى معاشرت

ارزش هاى اخلاقى براى معاشرت
الف ) در نگاه
رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) به حضرت على (علیه السلام ) فرمود: ((اى على ! نگاه اول ، براى توست (چرا که ابزار شناخت است )؛ اما نگاه دوم به زیان توست حقیقت این است که در مناسبات و روابط اجتماعى دختر و پسر، پیشنهاد دین و اصل اخلاقى ، ترک نگاه هاى شهوانى دختر و پسر به یکدیگر و پرهیز از لذتجویى هاى بى ضابطه و بازى کردن با عواطف یکدیگر است .
جوانى که چشمش به جنس مخالف مى افتد و احیانا از وى خوشش ‍ مى آید، مى خواهد که براى بار دوم نیز به وى نگاه کند و لذت ببرد. نوبت اول ، چون نگاه و تلذذ غیر عمدى است ، مانعى ندارد؛ ولى نوبت دوم ، چون به قصد لذت بردن از دیگرى و بهره جویى از سرمایه دیگرى است ، جایز نیست .
امام صادق (علیه السلام ) فرمود: ((نگاه کردن به نامحرم ، تیرى زهر آگین است که از ناحیه شیطان پرتاب مى شود.و ((چه بسیارند نگاه هاى کوتاه و لذت هاى زودگذر که بعدها حسرت ها و تاسف هاى طولانى در پى خواهند داشت با همه این مرزبندها و سفارش هاى خیر خواهانه ، در اسلام ، نگاه کردن دختر و پسر به یکدیگر و گفتگوى آن ها، چنانچه به قصد خواستگارى و ازدواج (یعنى رفتن به سمت تشکیل کانون خانواده و رسیدن به ثبات و آرامش ) باشد، مانعى ندارد.
ب ) در پوشش
پوششى که اسلام براى دخترها مقرر کرده است ، بدین منظور نیست که جلوى فعالیت هاى اجتماعى آنان را بگیرد و از خانه بیرون نروند. پوشش ‍ دخترها در اسلام ، این است که دختر در معاشرت خود با پسران ، بدن خود را (بجز صورت و دست ها) بپوشاند و به جلوه گرى و خودنمایى نپردازد.

حقیقت ، این است که در مسئله پوشش که در روابط دختران و پسران در جامعه به عنوان یک عامل موثر مطرح است ، یک پرسش جدى پیش روى ماست : آیا براى خود دختر، بهتر است که پوشیده (به معناى واقعى آن ) در اجتماع ظاهر شود، یا نیمه عریان ؟ آیا با توجه به احساسات و کششى که دختر و پسر به یکدیگر دارند و با آسیب پذیرى جدى عاطفى و محدود بودن قدرت طبیعى دخترها در دفاع از خویش و حریم خویش ، باید هر پسرى حق داشته باشد که از هر دخترى در هر محفلى حداکثر تمتعات را ببرد یا نه ؟ چرا مردان باید آزاد باشند تا همچون کالا به زن بنگرند؟ آیا همین نگرش نیست که نظام خانواده را در غرب ، متزلزل کرده است ؟
راه حل چیست ؟
اسلام با وضع نمودن نوعى مقررات براى پوشش ، حفظ سلامت جسم و جان فرد و روح جامعه را تضمین کرده است . به این ترتیب ، حجاب زن ، حقیقتا مصونیت بخش و پاسدار حریم اوست . مگر نه این که : ((هر آنچه دیده بیند، دل کند یاد))؟
در آیین اسلام ، پسران فقط در موقعى که تشکیل خانواده دادند و آگاهانه انتخاب کردند و مسئولیت پذیرفتند، در کانون گرم و صمیمى خانواده است که مى توانند با دختر (به عنوان همسر قانونى خود)، پیوند کامیابى بر قرار کنند. قبل از آن ، نباید فکر و ذهن هیچ دختر یا پسر جوانى به این موضوع ، مشغول باشد زیرا مانع فکر و تحصیل و کارهاى زندگى او و دیگران مى شود.
در جامعه اسلامى ، هر نوع کامجویى بدون قبول مسئولیت یا کامیابى هیجانى و بدون تعقل و انتخاب ، اساسا ناپسند شمرده مى شود؛ اصلى که اتفاقا در روان شناسى جدید غرب نیز به صورت جدى مطرح شده و مورد توجه قرار گرفته است .
پس مى توان گفت که اسلام ، نه تنها به دختران و پسران جوان به چشم موجوداتى خطرناک که باید محدود شوند، نمى نگرد، بلکه حتى غریزه جنسى را نیز در راه تشکیل خانواده و استمرار نسل و آرامش و شادابى (یعنى بهداشت روانى فرد جامعه ) به کار مى گیرد.
جوان سرشار از استعدادهاست و غرایز مختلف او (حقیقت جویى ، علم خواهى ، زیبایى طلبى ، آفرینشگرى ، و…) همگى نیرومندند. کدام انسان خردمندى مى پذیرد که تمامى این غرایز، در پاى غریزه جنسى قربانى شوند؟ اگر بپذیریم که آزادى روابط دختر و پسر، بهداشت روانى آنها و کل جامعه را مختل مى سازد، ناگزیر باید به سطحى از محدودسازى روابط، تن در دهیم ؛ محدودیت هایى که براى افراد سالم جامعه ، یک انتخاب عاقلانه اند و براى بیماران هوس باز، یک اجبار، تا بتوانند آزادانه از دیگران بهره کشى کنند و روح و جسم دیگران را بیازارند.
اولین فایده هاى این روش ، امنیت فضاى خانواده و اجتماع ، ارتقاى موقعیت زنان و دختران ، شکوفایى استعدادهاى مختلف جوانان ، و… اند که مهم ترین نشانه هاى ((بهداشت روانى )) یک جامعه محسوب مى شوند که زمینه لازم براى تولیدات فکرى و صنعتى و توسعه ابعاد مادى و معنوى جامعه است .
ج ) در اندیشه و قلب
نبودن حریم بین دختر و پسر، و آزادى در معاشرت ها، هیجانات و التهاب هاى جنسى را افزایش مى دهد و با خارج کردن میل جنسى از تعادل و مسیر طبیعى اش آن را به صورت یک عطش روحى و یک خواست سیرى ناپذیر و اشباع نشدنى در شکل و تنوع فراوان در مى آورد.
غریزه جنسى ، غریزه اى نیرومند، عمیق و پردامنه است که هرچه انسان به آن آن میدان بیشترى بدهد، آتش آن ، شعله ورتر مى گردد، نه خاموش تر. مثل افراد آزمندى که هرچه پول بیشترى به دست بیاورند، حریص تر مى شوند.
تاریخ از آزمندى جنسى ، بسیار یاد مى کند. پادشاهان ، از نظر حس تصرف و تملک زیبارویان ، در هیچ نقطه اى متوقف یا سیراب نشده اند. صاحبان حرمسراها، هر روز در پى شکار کردن شکار دیگرى براى خود بوده اند.
اسلام به قدرت شگرف این غریزه ، توجه کامل کرده و هشدارهاى زیادى درباره خطرناک بودن نگاه جنسى بى ضابطه و خلوت کردن پسر و دختر با هم و معاشرت هاى کنترل نشده آنان مى دهد و از طرفى تدابیرى براى تعدیل و رام کردن این غریزه اندیشیده است و براى هر یک از دو جنس ، وظایف و مقرراتى معین نموده است .
به عنوان نمونه ، قرآن کریم مى فرماید: ((به مردان بگو چشم ها از نگاه ناروا بپوشند و اندام خود را پوشیده دارند و به زنان نیز بگو تا چشم ها از نگاه ناروا باز دارند و اندام خود را بپوشند.)) (نورت آ یه ۳۱)
آیین ما از ما مى خواهد که اندیشه مان را هوس آلود نکنیم ، خیال گناه را در ذهن خود نپروریم ، به نامحرمان خیره نشویم و دزدانه نگاه نکنیم ، به قصد لذت هاى جنسى به نامحرمى ننگریم و قلبمان را آلوده و گرفتار نسازیم و با چنین قصدى به معاشرت هاى اجتماعى قدم نگذاریم .
د) در گفتار
شنیدن صداى دختر براى پسر، در صورتى که قصد لذت بردن و خوش ‍ آمدن در کار نباشد، اشکالى ندارد. در عین حال ، بر اساس همان اصل ((روابط حداقل )) که گفتیم ، مادام که ضرورتى در کار نباشد، ترک آن ، عاقلانه تر است .
براى دختر، شایسته نیست که در سخن گفتن با پسرى ، صداى خود را نازک کند و به نحوى با عشوه و اطوار، سخن بگوید.
خداى متعال در قرآن ، به زنان مى فرماید: ((در حرف زدن ، صدا را نازک و مهیج نکنید که موجب طمع بیمار دلان گردد و امام على (علیه السلام ) مى فرمود: ((به دختران جوان ، سلام نمى کنم که مبادا پاسخ آنها دلم را به لغزش افکنده‍) در رفتار
احتیاطها و توصیه هاى دین مبین اسلام ، مبنى بر دور نگه داشتن و فاصله داشتن دختران و پسران نامحرم از یکدیگر، صرفا به خاطر حفظ سلامت روحى اجتماع و پاکى خانواده و عزت و شرف و تعالى آحاد شهروندان است تا حتى براى لحظه اى ، فکر آلوده به ذهن پسر و دختر عفیف ، راه نیابد و افکار آنها مشغول به مسائلى که وقت آن نرسیده است ، نشود.
روح جوان ، فوق العاده تحریک پذیر است . اشتباه است که گمان کنیم تحریک پذیرى روح انسان از رسیدن به جاه و مقام و ثروت سیر نمى شود، در میل جنسى (سکس ) نیز چنین است .در محیطهاى آزاد و بى بند و بار، هیچ پسرى از تصاحب زیبارویان و هیچ دخترى از متوجه کردن پسران به خود و تصاحب قلب آنان سیر نمى شود. از طرفى ، هوس ، در هیچ نقطه اى توقف نمى کند و تقاضاى نامحدود انسان ، خواه ناخواه ، انجام ناشدنى است و امکان برآوردن همه خواسته ها هیچ گاه براى بشر، میسر نیست .
دست نیافتن به آرزوها و هوس ها، در جاى خود، منجر به اختلالات روحى و بیمارى هاى روانى مى گردد. به محیطهایى که بى بند و بارى در آن ها زیاد است ، بنگرید. خواهید دید که در آن محیطها، آمار بیمارى هاى روانى و مشکلات روحى ، متلاشى شدن خانواده بالاست . شاید مهم ترین علت ، همین آزادى جنسى و تحریکات فراوان روانى است که به وسیله عکس ها، مجلات ، فیلم ها و سى دى ها و محافل مختلط تفریحى و حتى در کوچه و خیابان و تبلیغات کالاها و مدها و… دامن زده مى شود و غالبا بى پاسخ مى ماند؛ چرا که تخلیه جسم و روان از این هیجانات فزاینده ، عملا ممکن نیست و بدین ترتیب ، پیرى زودرس و روان پریشى و اختلالات روحى دیگر، پیامدهاى طبیعى اینگونه محیط هاست.

احادیث گهربار امام هادی (ع)

1- قالَ عليه السلام : مَنْ اءنِسَ بِاللّهِ اسْتَوحَشَ مِنَ النّاسِ، وَعَلامَةُ الاُْنْسِ بِاللّهِ الْوَحْشَةُ مِنَ النّاسِ.
ترجمه :

2- فرمود: كسى كه با خداوند متعال مونس باشد و او را اءنيس خود بداند، از مردم احساس وحشت مى كند.
و علامت و نشانه اءنس با خداوند وحشت از مردم است يعنى از غير خدا نهراسيدن و از مردم احتياط و دورى كردن .

2- قالَ عليه السلام :السَّهَرَ اءُلَذُّ الْمَنامِ، وَالْجُوعُ يَزيدُ فى طيبِ الطَّعامِ.

ترجمه :

فرمود: شب زنده دارى ، خواب بعد از آن را لذيذ مى گرداند؛ و گرسنگى در خوشمزگى طعام مى افزايد يعنى هر چه انسان كمتر بخوابد بيشتر از خواب لذت مى برد و هر چه كم خوراك باشد مزّه غذا گواراتر خواهد بود .
3- قالَ عليه السلام : لا تَطْلُبِ الصَّفا مِمَّنْ كَدِرْتَ عَلَيْهِ، وَلاَ النُّصْحَ مِمَّنْ صَرَفْتَ سُوءَ ظَنِّكَ إ لَيْهِ، فَإ نَّما قَلْبُ غَيْرِكَ كَقَلْبِكَ لَهُ.

ترجمه :

فرمود: از كسى كه نسبت به او كدورت و كينه دارى ، صميّميت و محبّت مجوى .
همچنين از كسى كه نسبت به او بدگمان هستى ، نصيحت و موعظه طلب نكن ، چون كه ديدگاه و افكار ديگران نسبت به تو همانند قلب خودت نسبت به آن ها مى باشد.

امام هادی(ع) ، هادی امت

«خدا را پیوسته برای هدایت مردم، حجت‌هاست. امام هادى(ع)، هادى امت و هدایت‌یافته غیب بود.

فروغی که از خورشید وجودش می‌تابید، روشن‌گر افکار و راهنمای مردم بیدار بود. ظلمت حاکم، آن حق مظلوم را به زندان افکند و در حصر نهاد، ولی آن نور زندانى، پیوسته روشنایی می‌بخشید و بر دل‌های محبان حکومت داشت؛ نه با سلاح، که با فلاح؛ نه با قدرت نظامى، که با فضیلت اخلاقى.

سخن‌چینان از جاذبه معنوی و برتری علمی‌اش در آتش حسد می‌‌سوختند و حاکمان، او را رقیب حکومت می‌دانستند. او را از مدینه به سامرا بردند تا مدینه بی‌خورشید بماند و پروانه‌ها، سرگردان و شیعه، پریشان، ولی خلفای کوردل عباسى، کورتر از آن بودند که فروغ جهان‌تاب او را درک کنند.

آنچه او را محبوب دل‌ها ساخته بود، پیوند با خدا، تکیه بر خالق، غنای از مخلوق، وارستگی از دنیا، وابستگی به ابدیت و دلدادگی به عبادت بود.

سلام بر جان روشن و ضمیر فروزانش که با نیایش و نجوا با خدا مأنوس بود و سجاده و سحر، گواه یک عمر تهجد و شب‌زنده‌داری‌اش بود».

سید محمدصادق میرقیصرى

علم و حکمت امام علی علیه السلام

علم و حکمت علي

در مورد علم امام و پيغمبر عقايد مردم مختلف است گروهي معتقدند که علم آنان محدود بوده و در اطراف مسائل شرعيه دور ميزند و جز خدا کسي از امور غيبي آگاه نمي باشد زيرا آياتي در قرآن وجود دارد که مؤيد اين مطلب است من جمله خداوند فرمايد:

«و عنده مفاتح الغيب لا يعلمها الا هو»

کليدهاي خزائن غيب نزد خدا است و جز او کسي بدانها آگاه نيست) و همچنين فرمايد: (و ما کان الله ليطلعکم علي الغيب)  و خداوند شما را بر غيب آگاه نسازد) در برابر اين گروه جمعي نيز آنها را بر همه امور اعم از تکويني و تشريعي آگاه دانند و عده‏اي هم که مانند اهل سنت بعصمت امام قائل نمي‏باشند امام را مانند ديگر پيشوايان دانسته و گويند ممکن است او چيزي را نداند در حاليکه اشخاص ديگر از آن آگاه باشند همچنانکه عمر در پاسخ زني که او را مجاب کرده بود گفت. (کلکم افقه من عمر حتي المخدرات في الحجال) همه شما از عمر دانشمندتريد حتي زنهاي پشت پرده).

بحث در اين موضوع از نظر فلسفي مربوط است بشناسائي ذهن و دانستن ارزش معرفت آدمي و اينکه علم از چه مقوله‏اي ميباشد و خلاصه آنکه علم انکشاف‏واقع است و بدو قسم ذاتي و کسبي تقسيم ميشود  علم ذاتي مختص خداوند تعالي است و ما را بتصور حقيقت و کيفيت آن هيچگونه راهي نيست، و علم کسبي مربوط به افراد بشر است که هر کسي مي تواند در اثر تعلم و فرا گرفتن از ديگري دانشي تحصيل نمايد. و شق سوم علم لدني و الهامي است که مخصوص انبياء و اوصياء آنها مي باشد و اين قسم علم مانند علم افراد بشر کسبي و تحصيلي نيست و باز مانند علم خدا ذاتي هم نيست بلکه علمي است عرضي که از جانب خدا بدون کسب و تحصيل به پيغمبران و اوصياء آنها افاضه ميشود و آنان با اذن و اراده خدا ميتوانند از حوادث گذشته و آينده خبر دهند و در برابر هر نوع پرسش ديگران پاسخ مقتضي گويند چنان که خداوند درباره حضرت خضر فرمايد: (و علمناه من لدنا علما) و ما او را از جانب خود علم لدني و غيبي تعليم داديم و همچنين حضرت عيسي عليه السلام که از جانب خدا علم لدني داشت بقوم خود گويد:

 (و انبئکم بما تأکلون و ما تدخرون في بيوتکم)

 (شما را خبر مي دهم بدانچه مي خوريد و آنچه در خانه‏هايتان ذخيره مي کنيد. )

بنابر اين آياتي که در قرآن علم غيب را از غير خدا نفي ميکند منظور علم ذاتي است که مختص ذات احديت است و در جائيکه آنرا براي ديگران اثبات ميکند علم لدني است که بوسيله وحي و الهام از جانب پروردگار به آنها افاضه مي شود و آنان نيز با اراده خدا از امور غيبي آگاه مي گردند چنانکه فرمايد:

 (عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه احدا الا من ارتضي من رسول... )

(خداوند داناي غيب است و ظاهر نسازد بر غيب خود احدي را مگر کسي را که براي پيغمبري پسنديده باشد. )

با توجه بمفاد آيات گذشته، رسول اکرم صلي الله عليه و آله که سر حلقه سلسله عالم امکان و بساحت قرب حق از همه نزديکتر است مسلما علم بيشتري از جانب خداوند باو افاضه شده و برابر نص صريح قرآن کريم که فرمايد «علمه شديد القوي» آنحضرت برمز وجود و اسرار کائنات بيش از هر کسي آگاه بوده است و علم علي عليه السلام هم که مورد بحث ما است مقتبس از علوم و حکم آنجناب است زيرا علي عليه السلام دروازه شهرستان علم پيغمبر بود، و برابر نقل مورخين و اهل سير از عامه و خاصه نبي اکرم فرموده است:

«انا مدينة العلم و علي بابها فمن اراد العلم فليأت الباب»

همچنين نقل کرده‏اند که فرمود:

«انا دار الحکمة و علي بابها»

خود حضرت امير عليه السلام فرمود:

«لقد علمني رسول الله صلي الله عليه و آله الف باب کل باب يفتح الف باب»

يعني رسول خدا مرا هزار باب از علم ياد داد که هر بابي هزار باب ديگر باز ميکند.

شيخ سليمان بلخي در کتاب ينابيع المودة مينويسد که علي عليه السلام فرمود.

«سلوني عن اسرار الغيوب فاني وارث علوم الانبياء و المرسلين»

 (درباره اسرار غيب‏ها از من بپرسيد که من وارث علوم انبياء و مرسلين هستم) و باز نوشته‏اند که پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود علم و حکمت بده جزء تقسيم شده نه جزء آن بعلي اعطاء گرديده و يک جزء به بقيه مردم و علي در آن يک جزء هم اعلم مردم است

و از ابن عباس روايت شده است که پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود: «علي بن ابي طالب اعلم امتي، و اقضاهم فيما اختلفوا فيه من بعدي» «يعني علي بن ابيطالب دانشمندترين امت من است و در مورد آنچه پس از من اختلاف کنند داناترين آنها در داوري کردن است.»

ابن ابي الحديد که از دانشمندان بزرگ اهل سنت بوده و نهج البلاغه را شرح کرده است گويد که کليه علوم اسلامي از علي عليه السلام تراوش نموده است و آنحضرت معارف اسلام را در سخنرانيهاي خود با بليغ‏ترين وجهي ايراد نموده است.

علي عليه السلام صريحا فرمود: سلوني قبل ان تفقدوني. بپرسيد از من پيش از آنکه از ميان شما بروم! و از اين جمله کوتاه ميزان علم آنجناب روشن ميشود زيرا موضوع علم را قيد نکرده و دائره سؤالات را محدود ننموده است بلکه مردم را در سؤال از هر نوع مشکلات علمي آزاد گذشته است و اين سخن دليل احاطه آنحضرت برموز آفرينش و اسرار خلقت است و چنين ادعائي بغير از وي از کسي ديده و شنيده نشده است چنانکه ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه گويد همه مردم اجماع کردند بر اينکه احدي از صحابه و علماء نگفته سلوني قبل ان تفقدوني مگر علي بن ابيطالب.

علماء و مورخين (از عامه و خاصه) نوشته‏اند که علي عليه السلام فرمود سلوني قبل ان تفقدوني ـ از من بپرسيد پيش از آنکه مرا نيابيد بخدا سوگند اگر بر مسند فتوي بنشينم در ميان اهل تورات باحکام تورات فتوي دهم در ميان اهل انجيل بانجيل و در ميان اهل زبور به زبور و در ميان اهل قرآن بقرآن بطوريکه اگرخداوند آن کتابها را بسخن در آورد گويند علي راست گفت و شما را بآنچه در ما نازل شده فتوي داد و باز فرمود بپرسيد از من پيش از آنکه مرا نيابيد سوگند بآنکه دانه را (در زير خاک) بشکافت و انسان را آفريد اگر از يک يک آيه‏هاي قرآن از من بپرسيد شما را از زمان نزول آن و همچنين در مورد شأن نزولش و از ناسخ و منسوخ و از خاص و عام و محکم و متشابهش و اينکه در مکه يا در مدينه نازل شده است خبر ميدهم.

علي عليه السلام هميشه آرزومند بود که صاحب کمالي پيدا کند تا از مشکلات علوم و اسرار آفرينش با او بازگو کند و اشاره بسينه خود کرده و ميفرمود: ان ههنا لعلما جما ـ در سينه من درياي خروشان علم در تموج است ولي افسوس که کسي استعداد فهم آنرا ندارد.

قوانين کلي طبيعي و اصول مسلمه‏اي که مورد تحقيق دانشمندان اروپا قرار گرفته است در سخنان و خطبه‏هاي علي عليه السلام کاملا هويدا است و خطبه‏هاي آنحضرت مشحون از حقائق فلسفي و معارف اسلامي است که دانشمندان و فلاسفه بزرگ مانند صدر المتألهين و غيره استفاده‏هاي شاياني از آنها نموده‏اند.

خلفاي ثلاثه که مدت 25 سال مسند خلافت را اشغال کرده بودند چنانکه سابقا اشاره شد در رفع مشکلات علمي و قضائي از آنجناب استمداد ميکردند.

در زمان خلافت آنحضرت دو فيلسوف يوناني و يهودي بخدمت وي مشرف شدند و پس از اندکي گفتگو از خدمتش مرخص گرديدند، فيلسوف يوناني گفت: فلسفه را از سقراط و ارسطو بهتر ميداند، حکيم يهودي گفت: بتمام جهات فلسفه‏احاطه دارد.

شريف ترين علوم علم مبدأ و معاد است که در کلام علي عليه السلام به بهترين وجهي بيان شده است بطوري که اسرار و رموز آنرا کسي جز آن حضرت نتوانسته است شرح و توضيح دهد.

حديث نفس و حديث حقيقت که در برابر سؤال کميل بن زياد بيان فرموده مورد تفسير علماي حکمت و عرفان قرار گرفته و در شرح آنها کتابها نوشته‏اند. هنوز براي عالم بشريت زود است که بتوانند سخنان آن بزرگوار را چنانکه بايد و شايد ادراک کنند. علي عليه السلام در حدود يازده هزار کلمات قصار (غرر و درر آمدي و متفرقات جوامع حديث) در فنون مختلفه عقلي و ديني و اجتماعي و اخلاقي بيان فرموده و اول کسي است که در اسلام درباره فلسفه الهي غور کرده و بسبک استدلال آزاد و برهان منطقي سخن گفته است و مسائلي را که تا آنروز در ميان فلاسفه جهان مورد توجه قرار نگرفته بود طرح کرده است و گروهي از رجال ديني و دانشمندان اسلامي را تربيت نموده که در ميان آنان جمعي از زهاد و اهل معرفت مانند اويس قرني و کميل بن زياد و ميثم تمار و رشيد هجري وجود داشتند که در ميان عرفاء اسلامي مصادر عرفان شناخته شده‏اند.

علي عليه السلام در ادبيات عرب کمال تبحر و مهارت را داشت و قواعد علوم عربيه را او دستور تنظيم داد و علم نحو را بوجود آورد، در مسائل غامضه و مشکله جواب فوري ميداد و معاني بزرگ و عاليه حکمت را در قالب کلمات کوتاه بيان مينمود، هر گونه سؤالي را درباره علوم مختلفه اعم از رياضي و طبيعي و ديگر علوم بدون تأمل و انديشه پاسخ ميگفت و هرگز راه خطاء نمي‏پيمود، کسي از حضرتش کوچکترين مضرب مشترک اعداد را از يک تا ده سؤال کرد فورا فرمود: اضرب ايام اسبوعک في ايام سنتک.

يعني شماره روزهاي هفته (7) را در روزهاي سال (360) ضرب کن که عدد منظور (2520) بدست خواهد آمد که از يک تا ده بدون کسر به آنها قابل تقسيم است.

سرعت ادراک و انتقال، و تيز هوشي آنجناب بقدري بود که همه را متحير و متعجب ميساخت چنانکه عمر گفت: يا علي تعجب من از اينکه تو بر تمام مسائل علمي و قضائي و فقهي احاطه داري نيست بلکه تعجب من از اينست که تو هرگونه سؤال مشکلي را در هر موردي که باشد بلافاصله و فوري و بدون انديشه و تأمل جواب ميدهي! حضرت فرمود اي عمر اين دست من چند انگشت دارد؟ عرض کرد پنج انگشت. فرمود پس چرا تو در پاسخ اين سؤال انديشه نکردي؟ عرض کرد اين واضح و معلوم است احتياجي بانديشه ندارد، علي عليه السلام فرمود کليه مسائل در نظر من مانند پنج انگشت دست در نظر تست!

علي عليه السلام در اسرار هستي و نظام طبيعت حکيمانه نظر ميکرد و سخناني در توحيد و الهيات و کيفيت عالم نامرئي بيادگار گذاشته است که در نهج البلاغه و ساير آثار او مندرج است.

عدالت امام علی علیه السلام

عبادت امام

حقيقت عبادت تعظيم و طاعت خدا و چشم پوشي از غير اوست، بزرگترين فضيلت نفس ستايش مقام الوهيت و تقرب جستن بساحت قدس ربوبي است، عبادت اگر با شرايط خاص خود انجام شود مقام بسيار بزرگ و افتخار آميزي است چنانکه از پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله بوسيله کلمه عبد تجليل شده و قبل از عنوان رسالت عبوديت او قيد گرديده است:

«اشهد ان محمدا عبده و رسوله.»

براي سير مراتب کمال بهترين وسيله پيشرفت، تهذيب و تزکيه نفس است که راه عملي آن با عبادت حقيقي صورت ميگيرد. انجام عبادت تنها براي رفع تکليف نيست بلکه وسيله نمو عقل، و موجب تعديل و تنظيم قواي وجودي است که نفس را از آلودگيهاي مادي باز ميدارد، بهترين وجه عبادت انجام امري است که بدون ريا و سمعه بوده و صرفا براي خدا باشد و در اين شرايط است که صفت تقوي ظهور ميکند و بدون آن انجام عبادات مقبول نيفتد.

تقوي و ورع انحراف از جهان مادي و فاني بوده و توجه بعالم روحانيت و بقاء است و ايمانيکه بزيور تقوي آراسته شود ايمان حقيقي است و در اثر اخلاص در عبادات، شخص را بمرحله يقين ميرساند.

با توجه به این نکات، علي عليه السلام در ايمان و تقوي و زهد و عبادت و يقين منحصر بفرد بود در اين مورد پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله فرمود:

«لو ان السموات و الارض وضعتا في کفة و وضع ايمان علي في کفة لرجح ايمان علي»

«اگر آسمانها و زمين در يک کفه ترازو و ايمان علي در کفه ديگر گذاشته شوند بطور حتم ايمان علي بر آنها فزوني ميکند.»

علي عليه السلام با عشق و حب قلبي خدا را عبادت ميکرد زيرا عبادت او براي رفع تکليف نبود بلکه او محب حقيقي بود و جز جمال دلرباي حقيقت چيزي در نظرش جلوه‏گر نميشد.

علي عليه السلام در تقواي ديني و عبادت چنان کوشا بود که پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله در پاسخ کساني که از تندي علي عليه السلام در نزد وي گله ميکردند فرمود: علي را ملامت نکنيد زيرا او شيفته خدا است.

علي عليه السلام هنگاميکه مناجات ميکرد و مشغول نماز ميشد گوشش نمي‏شنيد و چشمش نميديد و زمين و آسمان، دنيا و مافيها از خاطرش فراموش ميشد و با تمام وجود توجه خود را بمبدأ حقيقت معطوف ميداشت چنانکه مشهور است در يکي از جنگها پيکان تيري بپايش فرو رفته و بقدري دردناک بود که نميتوانستند آنرا بيرون بياورند وقتيکه بنماز ايستاد بيرون کشيدند و او متوجه نشد!

علي عليه السلام هنگام وضو گرفتن سراپا ميلرزيد و لرزش خفيفي وجود مبارکش را فرا ميگرفت و چون در محراب عبادت ميايستاد رعشه بر اندامش ميافتاد و از خوف عظمت الهي اشگ چشمانش بر محاسن شريفش جاري ميشد، سجده‏هاي او طولاني بود و سجده‏گاهش هميشه از اشگ چشم مرطوب.

   ابو درداء که يکي از اصحاب پيغمبر صلي الله عليه و آله است گويد در شب تاريکي‏از نخلستاني عبور ميکردم آواز کسي را شنيدم که با خدا مناجات ميکرد چون نزديک شدم ديدم علي عليه السلام است و من خود را در پشت درخت مخفي کردم و ديدم که او با خوف و خشيت تمام با آهنگ حزين مناجات ميکرد و از ترس آتش سوزان جهنم گريه مينمود و بخدا پناه برده و طلب عفو و بخشش مينمود و آنقدر گريه کرد که بي حس و حرکت افتاد! گفتم شايد خوابش برده است نزديکش رفتم چون چوب خشگي افتاده بود او را تکان دادم حرکت نکرد گفتم حتما از دنيا رفته است شتابان بمنزلش رفتم و خبر مرگ او را بحضرت زهرا عليها السلام رسانيدم فرمود مگر او را چگونه ديدي؟ من شرح ما وقع گفتم، فاطمه عليها السلام گفت او نمرده بلکه از خوف خدا غش نموده است.

علي عليه السلام علاوه از نمازهاي واجبي نوافل را نيز انجام ميداد و هيچوقت نماز شب آنحضرت ترک نميشد حتي در موقع جنگ نيز از آن غفلت نمي‏نمود، در ليلة الهرير نزديکي‏هاي صبح بافق مينگريست ابن عباس پرسيد مگر از آنسو نگراني داراي آيا گروهي از دشمنان در آنجا کمين کرده‏اند؟ فرمود نه ميخواهم ببينم وقت نماز رسيده است يا نه!

حضرت علي بن الحسين عليهما السلام که از کثرت عبادت و سجده‏هاي طولاني بکلمه سجاد و زين العابدين ملقب شده بود در برابر سؤال ديگران که چرا اينقدر مشقت و رنج بر خود روا ميداري فرمود:

«و من يقدر علي عبادة جدي علي بن ابي طالب؟

کيست که بتواند مثل جدم علي عليه السلام عبادت کند؟

ابن ابي الحديد بنحو ديگري اين مطلب را بيان کرده و مينويسد بعلي بن الحسين عليهما السلام که در مراسم عبادت بنهايت رسيده بود عرض کردند که عبادت تو نسبت بعبادت جدت بچه ميزان است؟ فرمود عبادت من نسبت بعبادت جدم مانند عبادت جدم نسبت بعبادت رسول خدا صلي الله عليه و آله است. »

«از ام سعيد کنيز آن حضرت پرسيدند که علي عليه السلام در ماه رمضان بيشتر عبادت ميکند يا در ساير ماه‏ها؟

کنيز گفت علي عليه السلام هر شب با خداي خود به راز و نياز مشغول است و براي او رمضان و ديگر اوقات يکسان است.»

وقتي که آنحضرت را پس از ضربت خوردن از مسجد بخانه مي‏بردند نگاهي بمحل طليعه فجر افکند و فرمود اي صبح تو شاهد باش که علي را فقط اکنون (بحکم اجبار) دراز کشيده مي‏بيني!

ابن ابي الحديد گويد: «عبادت علي عليه السلام بيشتر از عبادت همه کس بود زيرا او اغلب روزها روزه دار بود و تمام شبها مشغول نماز حتي هنگام جنگ نيز نمازش ترک نميشد، او عالمي بود با عمل که نوافل و ادعيه و تهجد را بمردم آموخت.»

علي عليه السلام موقع نماز در برابر مبدأء وجود با دل پاک و توجه تام ميايستاد و براز و نياز مشغول ميشد عبادت و پرستش او مانند اشخاص ديگر نبود زيرا هر کسي بنا بهدف خاصي که دارد خدا را عبادت ميکند چنانکه خود آنحضرت فرمايد:

«ان قوما عبدوا الله رغبة فتلک عبادة التجار، و ان قوما عبدوا الله رهبة فتلک عبادة العبيد، و ان قوما عبدوا الله شکرا فتلک عبادة الاحرار»

«گروهي از مردم خدا را از روي ميل و رغبت (باميد نعمتهاي بهشت) بندگي کردند پس اين نوع عبادت عبادت تاجران است، عده اي هم از ترس (آتش دوزخ) خدا را عبادت کردند اين هم عبادت بندگان است و گروهي ديگر خدا را براي سپاسگزاري عبادت کردند و اين عبادت آزادگان است.»

و خود آن حضرت به پيشگاه خداي تعالي عرض ميکند:

«الهي ما عبدتک طمعا للجنة و لا خوفا من النار بل وجدتک مستحقا للعبادة.»

«خدايا من ترا بطمع بهشت و يا از ترس جهنم عبادت نميکنم بلکه ترا مستحق‏و سزاوار پرستش يافتم.»

هر فردي حتي هر ذي روحي بنا بغريزه حب ذات هميشه در صدد دفع ضرر و جلب منفعت است و تنها علي عليه السلام بود که عبادت را بدون جلب نفع (بهشت) و دفع ضرر (دوزخ) صرفا براي خداوند بجا ميآورد! و اينگونه خلوص در عبادت از يقين او سرچشمه ميگرفت يقيني که بالاتر از آنرا نميتوان پيدا نمود زيرا آن جناب بمرحله نهائي يقين رسيده بود چنانکه خود فرمايد:

 «لو کشف الغطاء ما ازددت» يقينا! اگر پرده برداشته شود من چيزي بيقين خود نمي افزايم!

علي عليه السلام خود را مانند موجي در اقيانوس حقيقت مستغرق ساخته بود و تمام فکر و ذکر و حرکات و سکنات او همه از حقيقت خواهي وي حکايت ميکرد.

علي عليه السلام در تزکيه و تهذيب نفس، و سير مراتب کماليه وجود يگانه و بي‏نظير و لوح ضميرش چون جام جهان نما بود، او به هر چه نگاه ميکرد خدا را ميديد چنانکه فرمود:

«ما رايت شيئا الا رايت الله قبله و معه و بعده.»

چيزي را نديدم جز اينکه خدا را پيش از آن و با آن و پس از آن مشاهده کردم.

علي عليه السلام مي فرمود: «لم اعبد ربا لم اره». عبادت نکردم بخدائي که او را نديدم! پرسيدند چگونه خدا را ديدي؟ فرمود با چشم دل و بصيرت، نه باغ ديده ظاهري.

علي عليه السلام در مقابل عظمت خدا و مبدء هستي خود را ملزم بخضوع و خشوع ميديد و دعاها و مناجاتهاي او روشنگر اين مطلب است.

دعاي کميل که بيکي از اصحاب خود (کميل بن زياد) تعليم فرموده است يکي از شاهکارهاي روح بلند و ايمان قوي و يقين ثابت آنحضرت است که در فقرات آن معاني عالي و بديع در قالب الفاظي شيوا و عباراتي کاملا رسا ريخته شده است، گاهي در برابر رحمت واسعه حق سر تا پا اميد گشته و زماني قدرت و جبروت خدا چنان بيم و هراسي در دل او افکنده است که بي اختيار بحال تضرع و خشوع افتاده‏است. همچنين دعاي صباح و نيايشهاي ديگر وي که هر يک حاوي مراتب سوز و گداز بيم و اميد، توجه و خلوص او ميباشد.

وقتي ضرار بن ضمره بر معاويه وارد شد معاويه گفت علي را برايم وصف کن! ضرار پس از آنکه شمه‏اي از خصوصيات اخلاقي آنحضرت را براي معاويه بيان نمود گفت شبها بيداري او بيشتر و خوابش کم بود در اوقات شب و روز تلاوت قرآن ميکرد و جانش را در راه خدا ميداد و در پيشگاه کبريائي او اشک ميريخت و خود را از ما مستور نميداشت و کيسه‏هاي طلا از ما ذخيره نمي‏نمود، براي نزديکانش ملاطفت و بر جفا کاران تند خوئي نميکرد، موقعيکه شب پرده ظلمت و تاريکي ميافکند و ستارگان رو بافول مينهادند او را ميديدي که در محراب عبادت دست بريش خود گرفته و چون شخص مار گزيده بخود مي‏پيچيد و مانند فرد اندوهگيني (از خوف خدا) گريه ميکرد و ميگفت اي دنيا! آيا خود را بمن جلوه داده و مرا مشتاق خود ميسازي؟ هيهات مرا بتو نيازي نيست و ترا سه طلاق داده‏ام که ديگر مرا بر تو رجوعي نيست! سپس مي فرمود آه از کمي توشه و دوري سفر و سختي راه! معاويه گريه کرد و گفت اي ضرار بس است بخدا سوگند که علي چنين بود خدا رحمت کند ابو الحسن را!

عبادت علي عليه السلام منحصر بنماز و روزه و انجام ساير فرايض مذهبي نبود بلکه تمام حرکات و سکنات او عبادت بود زيرا در حديث آمده است که (انما الاعمال بالنيات) و چون نيت آنجناب در تمام حرکات و سکناتش ابتغاء مرضات الله بود لذا تمام اعمال و اقوال او در همه حال عبادت خدا محسوب ميشود و اين خود يکي از موجبات تفوق و فضيلت وي بر همگان ميباشد.

 

رفع شبهه‏ای که خصوصیات موجوده در مقام ولایت را منافی با قدرت خداوند می‏پندارد)

از مقامات امیرالمؤمنین، آنکه آن حضرت قسمت کننده بهشت و دوزخ است، و پروانه عبور دهنده از صراط، و ساقی کوثر، و نیز مقام شفاعت، و میزان عمل.

باید دانست که انتساب حضرت به این صفات منافات با قدرت خدا ندارد، بلکه عین صفاتی است که در خداست، و بواسطه اعطاء بامیرالمؤمنین علیه‏السلام از خدا منسلخ و جدا نشده، و خدا بیکاره نگشته، بلکه عین صفات خداست که از آن حضرت که دارای ولایت کبری است ظهور می‏کند، بلکه نفس ولایت عین تجلیات و ظهورات حضرت حق است.

پس آنچه هست راجع به خداست و بس، و در مقام ولایت صرفا نیاز و احتیاج بذات مقدس اوست، همینطوریکه در این عالم ماده که موجودات مقدر و محدودند، علم و قدرت در بین آنها قسمت شده و هر موجودی بفراخور حال و وسعت خود بهره‏ای گرفته است، و این تقسیم منافات با وجود منبع علم، و قدرت و حیات در خدا نیست و قسمت کننده اینها جز خدا نیست، و ظهورات تقسیم در هر مرحله عین ظهورات خداست و بس، همانطور در عالم ملکوت و عقل قسمت کننده خداست، و بهره و تقسیم از صفات و اسمای او خارج نیست، و مقام ولایت که تقسیم علوم و معارف و حیات را بر دلها می‏نماید همان عمل خداست و بس.

و ما تشاون الا ان یشاء الله [۱] .

بنابراین در قیامت که عالم ظهور و بروز است هیچکس جز مشاهده قدرت و عظمت و حیات خدا مشاهده دیگر ندارد، و تمام موجودات در مقابل آن ذات مقدس‏

صفر و فقیرند.

یوم هم بارزون لا یخفی علی الله منهم شیئی [۲] .

روز قیامت روزی است که همه مردم ظهور و بروز دارند و چیزی از آنها بر خدا مخفی نخواهد بود.

و برزوا لله الواحد القهار [۳] .

و بروز و ظهور پیدا کردند برای خداوند واحد قهار.

و لو یری الذین ظلموا اذ یرون العذاب ان القوة لله جمیعا [۴] .

و اگر میدیدند افرادیکه ستم روا داشته‏اند، در آن وقتیکه عذاب را مشاهده می‏کردند، که تمام مراتب قوت و قدرت اختصاص بخدا دارد.

و بالجمله تمام صفات و اسماء خدا که در قرآن مجید حصر شده است مانند

ان الله هو الرزاق ذو القوة المتین [۵] .

بدرستیکه حقا خداوند تنها روزی دهنده است و او دارای قوت استوار است‏

و لله الحمد [۶] .

تمام مراتب و درجات ستایش و تمجید (از هر موجودی بهر موجودی) اختصاص بذات خدا دارد.

و الله لا اله الا هو [۷] .

خداست که هیچ معبودی و مقصودی جز او نیست‏

و هو الحی القیوم [۸] .

اوست تنها موجود زنده و قوام همه کائنات

و انه هو السمیع البصیر [۹] .

بدرستیکه اوست که تنها و فقط شنوا و بیناست‏

و انه هو السمیع العلیم [۱۰]

 در آن عالم ظهور نموده و انحصار آنها بذات آنها بذات مقدس حق مشهود است‏

مقام ولایت، نفس آن صفات و اسماء است نه غیر از آن، و بنابراین ظهور آن صفات و اسماء بولایت نامیده می‏شود و بس .

و الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.

—————————————————————–

[۱] سوره دهر: ۷۶ آیه ۳۰٫

[۲] سوره غافر: ۴۰ آیه ۱۶٫

[۳] سوره ابراهیم: ۱۴ آیه ۴۸٫

[۴] سوره بقره: ۲ آیه ۱۶۵٫

[۵] سوره ذاریات: ۵۱ آیه ۵۹٫

[۶] سوره جائیه: ۴۵ آیه ۳۶٫

[۷] سوره بقره: ۲ آیه ۲۵۵٫

[۸] سوره بقره: ۲ آیه ۲۵۵٫

[۹] سوره اسراء: ۱۷ آیه ۱٫

[۱۰] سوره دخان: ۴۴ آیه ۶٫

یارب زگناه زشت خود منفعلم

یا رب ز گناه زشت خود منفعلم / وز قول بد و فعل بد خود خجلم

فیضی به دلم ز عالم قدس رسان / تا محو شود خیال باطل ز دلم

روز عرفه/ روزی که در جمعی ولی تنهائی عرفات است….روزی که مثل روز حشر است عرفات است……در روز حشر در جمعیم ولی تنها هستیم….هرکس در حشر عرفات سر فراز باشت….در حشر اخرت هم سبک بار است

اعمال روز عرفه و عید قربان

عرفة و عرفات در اصل نام کوهى است در صحراى عرفات ولى معمولا بر تمام آن صحرا و هم چنین لفظ عرفة بر روز نهم ذى حجه اطلاق مى‌شود و فاصلۀ آن از مکه چهار فرسخ و در سمت شمال مکه پس از مشعر واقع است. در این که کلمۀ مشعر نام کوه یا مسجد و یا نام تمام وادى مزدلفه مى‌باشد اختلاف است ولى معمولا بر همۀ آن دره اطلاق مى‌شود. و قبل از رسیدن به مشعر، در حدود یک فرسخى مکه، منى قرار گرفته است. و آن، صحراى وسیعى است که حجاج سه شب و چهار روز (روز عید قربان و سه روز پس از آن) در آن توقف مى‌نمایند.

اعمال و مناسک منى در روز عید قربان، سه امر است:

اول، رمى جمرۀ عظمى  با هفت ریگ، سپس قربانى کردن، و آن‌گاه سر تراشیدن.

ذبح، بر سه قسم است:

۱- قربانى حج تمتع.

۲- قربانى عید قربان

۳- آن چه از بابت کفاره یا نذر به انسان تعلق گیرد.

و اما قربانى عید قربان، واجب نیست بلکه مستحب و سنت است، و شرائط و آداب آن عین شرائط و مستحبات قربانى حج است. مدت این قربانى در منى چهار روز است: روز عید و سه روز پس از آن، و در سایر بلاد، سه روز: روز عید و دو‌ دفن کنند. براى زنها سر تراشى مقرر نگردیده و همان تقصیر براى آنان کافى است. و مرد هنگام تراشیدن سر، از جلو سر ابتدا مى‌کند و تا بیخ گوشها را مى‌تراشد و چون محرم، از این عمل فارغ گردد اگر در حج تمتع باشد همان روز عید قربان یا فرداى آن روز، به مکه رود و خانۀ کعبه را زیارت و طواف کند و در غیر حج تمتع تأخیر آن، از این وقت هم جائز است. و هنگام ورود به مسجد الحرام و در حال طواف عینا همان اعمال و مراسمى که در ابتداى ورود به مکه انجام داده به جا مى‌آورد: هفت دور طواف مى‌کند و دو رکعت نماز در مقام ابراهیم علیه السلام مى‌خواند، آن‌گاه از مسجد، بطرف صفا و مروه خارج مى‌شود و هفت بار بهمان کیفیت نخستین بین آن دو کوه، سعى مى‌کند. و چون این اعمال را به پایان برساند کلیۀ چیزهائى که به واسطۀ احرام بر وى حرام گردیده حلال گردد مگر آمیزش با زن.

در منى پس از پانزده نماز که آغاز آن نماز ظهر روز عید قربان و در سایر بلاد در پى ده نماز که ابتداى آن نیز نماز ظهر روز عید مى‌باشد تکبیر گفتن واجب است  .در نتیجه بهتر آنست که جملۀ «وَ ارْکَعُوا» در آیۀ مبارکه به نماز جماعت، حمل شود. بنابراین نماز جماعت برترى و رجحان دارد. برترى آن یا به عنوان «وجوب» است؛ چنان‌که در نماز جمعه و هر دو نماز عید قربان و عید فطر، جماعت واجب است و یا به عنوان «استحباب» است؛ چنان‌چه در نمازهاى واجب (نمازهاى یومیّه جماعت مستحبّ مى‌باشد. قول اکثر مسلمین همین گفتۀ مزبور است. احمد نماز جماعت را «واجب کفائى» مى‌داند.

در نمازهاى مستحبّى علماى اهل بیت (علیهم السّلام) إجماع و اتّفاق دارند بر اینکه با جماعت خواندن حرام است، جز در نمازهاى مستحبّى که در اصل، واجب بوده است، مثل اعاده و دوباره خواندن نماز واجب و نماز عیدین (عید قربان و فطر) که در دوران حضور امام (علیه السلام) واجب بوده‌اند و نیز نماز استسقاء چون مقصود، در نماز طلب باران، اجتماع مردم است تا دعا به اجابت برسد، احمد براى اثبات وجوب جماعت، استدلال نموده است که: رسول خدا (ص) گروهى را که در نماز جماعت شرکت نکرده بودند، به سوزاندن خانه‌هایشان، تهدید نمود.

بدان که اکثر مفسران گفته‌اند که مراد از صلاة نماز عید قربانست و از نحر کشتن حیوانى که از واجبات حج است یا قربانى کردن که سنت است (و بعضى) گفته‌اند که مراد از صلاة نماز بامداد روز عید قربانست و از نحر قربانى کردن زیرا که پیغمبر صلّى اللّٰه علیه و آله و سلّم در روز عید قربان اول قربانى مى‌کرد و بعد از آن نماز بامداد مى‌گذارد پس در این آیت امر کرد خداى تعالى آن حضرت را که اول نماز مذکور به جاى آورد بعد از آن قربانى کند (و بعضى) گفته‌اند که مراد از صلاة نماز واجبست و از نحر رو بقبله کردن [۱] چنانکه عرب گوید (منازلنا متناحر اى هذا ینحر هذا اى‌

الایة العاشرة قوله تعالى فى سورة البقرة وَ اذْکُرُوا اللّٰهَ فِی أَیّٰامٍ مَعْدُودٰاتٍ فَمَنْ تَعَجَّلَ فِی یَوْمَیْنِ فَلٰا إِثْمَ عَلَیْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلٰا إِثْمَ عَلَیْهِ لِمَنِ اتَّقىٰ وَ اتَّقُوا اللّٰهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (۲۰۳) یعنى و یاد کنید خداى تعالى را در روزهاى شمرده شده در منى بعد از روز عید قربان پس کسى که تعجیل کند در دو روز بعد از عید قربان در رفتن به جانب مکه پس نیست هیچ گناهى برو.

پنجم: غسل روز عید قربان.

————————-

۱-من لا یحضره الفقیه ترجمه؛ ج‌۳؛ ۲۲؛ باب علل و أسرار حج ؛ ج ۳، ص : ۴

————————-

۱۳۶- و رسول خدا صلّى اللّٰه علیه و آله فرمود: همانا که خدا این عید قربان و قربانى را براى آن قرار داد که مسکینانتان از گوشت اشباع شوند، پس ایشان را اطعام کنید.

و در یوم النحر (یعنى روز عید قربان) هیچ عملى بهتر از آن نیست که خونى برسم قربانى ریخته شود، یا در مسیر احسان بوالدین، یا خویشاوندى که قطع رحم مى‌کند گامى سپرده گردد، و آنکه حاجّ در بارۀ آن خویشاوند تفضّل بیشترى مبذول دارد و در گفتن سلام سبقت جوید، یا از قسمت مرغوب گوشت قربانى اطعام کند، و پس از آن بقیّه همسایگان خود را از یتیمان گرفته تا مسکینان و بردگان را به استفادۀ از آن فراخواند، و اسیران را تفقّد کند.

شرح: «بزرگان برآنند که این اعمال در روز عید قربان بطور مطلق مطلوب است اگر چه در منى نباشد، و ما اضافه مى‌کنیم اگر چه قربانى در یوم النحر نباشد نیز، لکن در منى روز عید قربان ثوابش بیشتر خواهد بود».

امام مسلمین باید در روز جمعه و روزهاى عید فطر و عید قربان زندانیانى را که براى بدهى بزندان افتاده‌اند با مأمورینى براى شرکت در نماز جمعه و عیدین بمصلّا فرستد و پس از انجام فریضه بزندان باز گرداند.

 

دفاعیه تحقیقات پایانی

 

دفاعیه تحقیقات پایانی

در مهرماه امسال 4 نفر ازطلاب حوزه علمیه فاطمیه (سلام الله علیها) با ارائه تحقیق پایانی خود فارغ التحصیل شدند.

خانم طاهره پیاد با موضوه نقش ایثار و فداکاری در پایداری انقلاب اسلامی با راهنمایی حجه الاسلام ثابت

خانم سعیده ناصری با موضوع: زنان نمونه  با راهنمایی حجه الاسلام ثابت

خانم نجمه دستمرد با موضوع: مسائل جنسی کودکان با راهنمایی سرکار خانم فضلی نژاد

خانم حمیده قاسمی با موضوع: انفاق در آیات و روایات با راهنمایی سرکار خانم کرمی

خانم سعیده ناصری با موضوع: زنان نمونه  

این تحقیقات پایانی با داوری حجه الاسلام دکتر علیشاهی برگزار شد.

امیدواریم همه طلاب در مراحل زندگی خود موفق باشید

دفاعیه تحقیقات پایانی

 

دفاعیه تحقیقات پایانی

در مهرماه امسال 4 نفر ازطلاب حوزه علمیه فاطمیه (سلام الله علیها) با ارائه تحقیق پایانی خود فارغ التحصیل شدند.

خانم طاهره پیاد با موضوه نقش ایثار و فداکاری در پایداری انقلاب اسلامی با راهنمایی حجه الاسلام ثابت

خانم سعیده ناصری با موضوع: زنان نمونه  با راهنمایی حجه الاسلام ثابت

خانم نجمه دستمرد با موضوع: مسائل جنسی کودکان با راهنمایی سرکار خانم فضلی نژاد

خانم حمیده قاسمی با موضوع: انفاق در آیات و روایات با راهنمایی سرکار خانم کرمی

خانم سعیده ناصری با موضوع: زنان نمونه  

این تحقیقات پایانی با داوری حجه الاسلام دکتر علیشاهی برگزار شد.

امیدواریم همه طلاب در مراحل زندگی خود موفق باشید

به سوی حقیقت

 

چگونه قبولی تمام کارها ،مشروط به قبولی یک عمل همچون نماز است؟

ج: بر فرض پلیس در بین راه از راننده ای گواهینامه رانندگی مطالبه کند،اگر راننده گواهینامه پزشکی ،گذر نامه سیاسی،پروانه ساختمان ،کارت بازرگانی،اجازه اجتهاد یا هر مدرک دیگری به او نشان بدهد پلیس از او نمی پذیرد.تنها اگر گواهینامه رانندگی داشته باشد اجازه عبور میدهد.

خداوند نیز در این دنیا شرط یا قانونی را وضع کرده که اگر کسی در قیامت بخواهد به مقصد برسد می بایست دارای گواهینامه نماز باشد واگر از دنیا باخودش آن را به همراه نیاورده باشد هیچ عملی از وی قبول نخواهد بود ونجات بخش نیست.

 چرا اسلام از آزادی جوانان جلوگیری میکند ونمیگذارد آنان با تعقل دین را بپذیرند؟

ج: این سوال مثل اینست که بگویید چرا نمیگذارید هربیماری خودش،خودش را معالجه کندوداروی خود را تجویز نماید.آخر چرا نمی خواهید بچه ها راحت باشند و به دلخواه خود هر دارویی را خواستند بخورند؟چرا راه معالجه را اینقدر دشوار میکنید؟

پایبندی به دین نیز هرچند پایبندیست  اما ثمره اش آزادی همه ی ارزشهای انسانی از اسارت طغیانهای درونی است

 چرا از مرگ می ترسیم؟

ج: راننده زمانی در جاده می ترسد که یا بنزین ندارد یا قاچاق حمل کرده یا باراضافه سوار کرده یا با سرعت غیر مجاز رفته یا جاده را گم کرده یا در مقصد جایی را آماده نکرده یا همراهانش نااهل باشند.

اگر انسان برای بعد از مرگ خود،زاد و توشه لازم را برداشته باشد،کار خلاف نکرده باشد، راه را بداند،در مقصد جایی را در نظر گرفته باشد و دوستانش افراد صالح باشند و حرکتش طبق مقررات و مجاز باشد،نگرانی نخواهد داشت.استاد قرائتی.

علت داشتن حجاب در محل کار برای خانم ها چیست؟

ج: هنگامی که زن و مرد در محل کار یا رفت وآمدهای خانوادگی با هم در ارتباطند بایدحفاظ و حجابی در بین باشد،سیم های مثبت و منفی را در نظر بگیریدکه هیچگونه اتصال و اصطکاک با هم ندارند چرا؟

ون پوششی از پلاستیک آن ها را پوشانده است.بین دو دسته از سیم های مثبت و منفی حجاب ایجاد کرده است.اگر صدها سیم مثبت کنار هم قرار بگیرند نیازمند به پوشش نمی باشند.اما اگر پای یک سیم منفی در میان باشد بایدپوششی بین این سیم منفی وان سیم های مثبت ایجاد شود.

آیا حجاب برای زن زندان است؟آیا این پوششهازندان است یا حفاظ؟شما دفترتان را جلد میگیرید،این جلد برای دفتر زندان است؟

 

از وقتی چادری شدم عاشق شدم

من از وقتی چادری شدم،  عاشق شدم ...

شاید عجیب باشه ولی من عاشق یه مرد مذهبی و مومن شدم که به معنای واقعی مرده ....

از من خواست تا چادر بپوشم برای من سخت بود چون سبک زندگی و عقایدم فرق می کرد

ولی آنقدر از زیبایی های چادر گفت تا من پذیرفتم، اوایل فقط برای جلب رضایت عشقم

دلم می خواست برای او زیباترین باشم، اون منو با چادر زیباترین می دونست.

ولی بعدها خودم بهش انس گرفتم و چادر شد یار همیشگی من...

علیرغم همه مخالفت ها و سختی ها این راه و همه ی حرفاییکه شنیدم به این راه ادامه دادم و میدم

به وضوح میبینم از وقتی چادری شدم خیلی از مشکلاتم حل شده و خدا به

حرمت همین چادر دستمو رد نکرده

خدایا از تو ممنونم که فرشته ای برایم فرستادی تا به راه راست هدایت شوم.

اللهم احفظ قائدنا الامام الخامنه ای

 

اللهم احفظ قائدناالامام الخامنه ای

 

با سلام

بسمه تعالی

با سلام خدمت تمامی خواهران

به دلیل مشکلات سیستم های اتوماسیون تقزیبا یک ماه غیبت داشتیم، ولی از الان دیگه اومدیم

البته دست پر اومدیم

منتظر مطالب بسیار مفید باشید.

با تشکر 

شب قدر است و ...

عکسهای دیدنی با مضمون شب قدر

ه سازم توشه قبری ندارم

مبادا لیله القدرت سرآید

گنه بر ناله ام افزونتر آید

مبادا ماه تو پایان پذیرد

ولی این بنده ات سامان نگیرد

چهل حدیث نورانی از امام حسن مجتبی علیه السلام

  1- مُسْلِماً، وَ صاحِبِ النّاسَ بِمِثْلِ ما تُحبُّ أنْ يُصاحِبُوكَ بِهِ تَكُنْ عَدْلاً.(1)

امام حسن مجتبي (عليه السلام) فرمود: اى فرزند آدم! نسبت به محرّمات الهى عفيف و پاكدامن باش تا عابد و بنده خدا باشى. راضى باش بر آنچه كه خداوند سبحان برايت تقسيم و مقدّر نموده است، تا هميشه غنى و بى نياز باشى. نسبت به همسايگان، دوستان و همنشينان خود نيكى و احسان نما تا مسلمان محسوب شوى. با افراد (مختلف) آنچنان بر خورد كن كه انتظار دارى ديگران همانگونه با تو بر خورد نمايند  .

  2-    قالَ(عليه السلام  ): وَ نَحْنُ رَيْحانَتا رَسُولِ اللّهِ، وَ سَيِّدا شَبابِ أهْلِ الْجَنّهِ، فَلَعَنَ اللّهُ مَنْ يَتَقَدَّمُ، اَوْ يُقَدِّمُ عَلَيْنا اَحَداً.(2)

امام حسن مجتبي (عليه السلام) به دنباله وصيّتش در حضور جمعى از أصحاب فرمود: و ما دو نفر يعنى حضرت و برادرش امام حسين   (عليهما السلام) ريحانه رسول اللّه (صلى الله عليه وآله وسلم) و دو سرور جوانان اهل بهشت هستيم، پس خدا لعنت كند كسى را كه بر ما پيشقدم شود يا ديگرى را بر ما مقدّم دارد  .

  3-    قالَ(عليه السلام  ): وَ إنّ حُبَّنا لَيُساقِطُ الذُّنُوبَ مِنْ بَنى آدَم، كَما يُساقِطُ الرّيحُ الْوَرَقَ مِنَ الشَّجَرِ.(3)

فرمود: همانا محبّت و دوستى با ما (اهل بيت رسول اللّه(صلى الله عليه وآله) سبب ريزش گناهان از نامه اعمال مى شود، همان طورى كه وزش باد، برگ درختان را مى ريزد  .

  4-    قالَ(عليه السلام  ): لَقَدْ فارَقَكُمْ رَجُلٌ بِالاْمْسِ لَمْ يَسبِقْهُ الاْوَّلُونَ، وَ لا يُدْرِكُهُ أَلاْخِرُونَ.(4)

پس از شهادت پدرش اميرالمؤمنين علىّ   (عليه السلام)، در جمع اصحاب فرمود: شخصى از ميان شماها رفت كه در گذشته مانند او نيامده است، و كسى در آينده نمى تواند هم تراز او قرار گيرد  .

از حضرت پيرامون بُخل سؤال شد؟ در جواب فرمود: معناى آن چنين است كه انسان آنچه را به ديگرى كمك و انفاق كند فكر نمايد كه از دست داده و تلف شده است و آنچه را ذخيره كرده و نگه داشته است خيال كند برايش باقى مى ماند و موجب شخصيّت و شرافت او خواهد بود  .

  5-    قالَ(عليه السلام  ): مَنْ قَرَءَ الْقُرْآنَ كانَتْ لَهُ دَعْوَهٌ مُجابَهٌ، إمّا مُعَجَّلهٌ وَإمّا مُؤجَلَّهٌ.(5)

فرمود: كسى كه قرآن را با دقّت قرائت نمايد، در پايان آن اگر مصلحت باشد دعايش سريع مستجاب خواهد شد و اگر مصلحت نباشد در آينده مستجاب مى گردد  .

  6-    قالَ(عليه السلام  ): إنّ هذَا الْقُرْآنَ فيهِ مَصابيحُ النُّورِ وَشِفاءُ الصُّدُورِ.(6)

فرمود: همانا در اين قرآن چراغ هاى هدايت به سوى نور و سعادت موجود است و اين قرآن شفاى دل ها و سينه ها است  .

  7-    قالَ(عليه السلام  ): مَنَ صَلّى، فَجَلَسَ فى مُصَلاّه إلى طُلُوعِ الشّمسِ كانَ لَهُ سَتْراً مِنَ النّارِ.(7)

فرمود: هر كه نماز صبح را به خواند و در جايگاه خود بنشيند تا خورشيد طلوع كند، برايش پوششى از آتش خواهد بود  .

  8- قالَ(عليه السلام):إنَّ اللّهَ جَعَلَ شَهْرَ رَمَضانَ مِضْماراً لِخَلْقِهِ، فَيَسْتَبِقُونَ فيهِ بِطاعَتِهِ إِلى مَرْضاتِهِ، فَسَبَقَ قَوْمٌ فَفَازُوا، وَقَصَّرَ آخَرُونَ فَخابُوا.(8)

فرمود: خداوند متعال ماه رمضان را براى بندگان خود ميدان مسابقه قرار داد. پس عدّه اى در آن ماه با اطاعت و عبادت به سعادت و خوشنودى الهى از يكديگر سبقت خواهند گرفت و گروهى از روى بى توجّهى و سهل انگارى خسارت و ضرر مى نمايند  .

  9-    قالَ (عليه السلام  ): مَنْ أدامَ الاْخْتِلافَ إلَى الْمَسْجِدِ أصابَ إحْدى ثَمان: آيَهً مُحْكَمَهً، أَخاً مُسْتَفاداً، وَعِلْماً مُسْتَطْرَفاً، وَرَحْمَهً مُنْتَظِرَهً، وَكَلِمَهً تَدُلُّهُ عَلَى الْهُدى، اَوْ تَرُدُّهُ عَنْ الرَّدى، وَتَرْكَ الذُّنُوبِ حَياءً اَوْ خَشْيَهً. (9)

فرمود: هركس جايگاه عبادات خود را در مسجد قرار دهد يكى از هشت فايده شاملش مى گردد: برهان ونشانه اى براى معرفت ، دوست و برادرى سودمند، دانش واطلاعاتى جامع، رحمت و محبّت عمومى، سخن و مطلبى كه او را هدايت گر باشد، توفيق إجبارى در ترك گناه به جهت شرم از مردم و يا به جهت ترس از عقاب  .

  10-    قالَ (عليه السلام  ): مَنْ أكْثَرَ مُجالِسَه الْعُلَماءِ أطْلَقَ عِقالَ لِسانِهِ، وَ فَتَقَ مَراتِقَ ذِهْنِهِ، وَ سَرَّ ما وَجَدَ مِنَ الزِّيادَهِ فى نَفْسِهِ، وَكانَتْ لَهُ وَلايَهٌ لِما يَعْلَمُ، وَ إفادَهٌ لِما تَعَلَّمَ.(10)

فرمود: هر كه با علماء بسيار مجالست نمايد، سخنش و بيانش در بيان حقايق آزاد و روشن خواهد شد، و ذهن و انديشه اش باز و توسعه مى يابد و بر معلوماتش افزوده مى گردد و به سادگى مى تواند ديگران را هدايت نمايد  .

  11-    قالَ(عليه السلام  ): تَعَلَّمُوا الْعِلْمَ، فَإنْ لَمْ تَسْتَطيعُوا حِفْظَهُ فَاكْتُبُوهُ وَ ضَعُوهُ فى بُيُوتِكُمْ.(11)

فرمود: علم و دانش را از هر طريقى فرا گيريد، و چنانچه نتوانستيد آنرا در حافظه خود نگه داريد، ثبت كنيد و بنويسيد و در منازل خود در جاى مطمئن قرار دهيد  .

  12- قالَ(عليه السلام  ): مَنْ عَرَفَ اللّهَ أحَبَّهُ، وَ مَنْ عَرَفَ الدُّنْيا زَهِدَ فيها.(12)

فرمود: هركس خدا را بشناسد، (در عمل و گفتار) او را دوست دارد و كسى كه دنيا را بشناسد آن را رها خواهد كرد  .

  13-    قال(عليه السلام  ): هَلاكُ الْمَرْءِ فى ثَلاث: اَلْكِبْرُ، وَالْحِرْصُ، وَالْحَسَدُ; فَالْكِبْرُ هَلاكُ الدّينِ،، وَبِهِ لُعِنَ إبْليسُ. وَالْحِرْصُ عَدُوّ النَّفْسِ، وَبِهِ خَرَجَ آدَمُ مِنَ الْجَنَّهِ. وَالْحَسَدُ رائِدُ السُّوءِ، وَمِنْهُ قَتَلَ قابيلُ هابيلَ(13)

فرمود: هلاكت و نابودى دين و ايمان هر شخص در سه چيز است: تكبّر، حرص، حسد. تكبّر سبب نابودى دين و ايمان شخص مى باشد و به وسيله تكبّر شيطان با آن همه عبادت ملعون گرديد. حرص و طمع دشمن شخصيّت انسان است، همان طورى كه حضرت آدم (عليه السلام) به وسيله آن از بهشت خارج شد. حسد سبب همه خلاف ها و زشتى ها است و به همان جهت قابيل برادر خود هابيل را به قتل رساند  .

  14-    قالَ(عليه السلام  ): بَيْنَ الْحَقِّ وَالْباطِلِ أرْبَعُ أصابِع، ما رَأَيْتَ بَعَيْنِكَ فَهُوَ الْحَقُّ وَقَدْ تَسْمَعُ بِأُذُنَيْكَ باطِلاً كَثيراً.(14)

فرمود: بين حقّ و باطل چهار انگشت فاصله است، آنچه كه را با چشم خود ببينى حقّ است; و آنچه را شنيدى يا آن كه برايت نقل كنند چه بسا باطل باشد  .

  15-    قالَ(عليه السلام  ): ألْعارُ أهْوَنُ مِنَ النّارِ.(15)

فرمود: سرزنش و ننگ شمردن مردم انسان را، آسان تر است از معصيت و گناهى كه موجب آتش جهنّم شود  .

  16-    قالَ(عليه السلام  ): إذا لَقى أحَدُكُمْ أخاهُ فَلْيُقَبِّلْ مَوْضِعَ النُّورِ مِنْ جَبْهَتِهِ(16)

فرمود: وقتى انسان برادر مؤمن و دوست خود را ملاقات نمود، بايد پيشانى و سجده گاه او را ببوسد .

17-  قالَ(عليه السلام): إنَّ اللّهَ لَمْ يَخْلُقْكُمْ عَبَثاً، وَلَيْسَ بِتارِكِكُمْ سُدًى، كَتَبَ آجالَكُمْ، وَقَسَّمَ بَيْنَكُمْ مَعائِشَكُمْ، لِيَعْرِفَ كُلُّ ذى لُبٍّ مَنْزِلَتَهُ، وأنَّ ماقَدَرَ لَهُ أصابَهُ، وَما صُرِفَ عَنْهُ فَلَنْ يُصيبَهُ.( 17) وَ قالَ: مَنْ عَبَدَ اللّهَ، عبَّدَ اللّهُ لَهُ كُلَّ شَىْء.(18)

فرمود: خداوند شما انسان ها را بيهوده و بدون غرض نيافريده و شما را آزاد، رها نكرده است. لحظات آخر عمر هر يك معيّن و ثبت مى باشد، نيازمندى ها و روزى هركس سهميّه بندى و تقسيم شده است تا آن كه موقعيّت و منزلت شعور و درك اشخاص شناخته گردد. و نيز فرمود: هر كسى كه خداوند را عبادت و اطاعت كند، خداى متعال همه چيزها را مطيع او گرداند.

18-  قالَ(عليه السلام) لِبَعْضِ وُلْدِهِ: يا بُنَيَّ! لا تُواخِ أحَداً حَتّى تَعْرِفَ مَوارِدَهُ وَ مَصادِرَهُ، فَإذَا اسْتَنْبَطْتَ الْخِبْرَهَ، وَ رَضيتَ الْعِشْرَهَ، فَآخِهِ عَلى إقالَهِ الْعَثْرَهِ، وَ الْمُواساهِ فىِ الْعُسْرَهِ.(19)

به بعضى از فرزندانش فرمود: اى پسرم! با كسى دوستى و برادرى بر قرار نكن مگر آن كه او را از هر جهت بشناسى و مورد اطمينان باشد، پس هنگامى كه چنين فردى را يافتى در همه امور با او باش.

19-  سُئِلَ(عليه السلام): عَنِ الْبُخْلِ؟ فَقالَ: هُوَ أنْ يَرىَ الرَّجُلُ ما أنْفَقَهُ تَلَفاً، وَما أمْسَكَهُ شَرَفاً.(20)

از حضرت پيرامون بُخل سؤال شد؟ در جواب فرمود: معناى آن چنين است كه انسان آنچه را به ديگرى كمك و انفاق كند فكر نمايد كه از دست داده و تلف شده است و آنچه را ذخيره كرده و نگه داشته است خيال كند برايش باقى مى ماند و موجب شخصيّت و شرافت او خواهد بود.

20-  قالَ(عليه السلام): تَرْكُ الزِّنا، وَكَنْسُ الْفِناء، وَغَسْلُ الاْناء مَجْلَبَهٌ لِلْغِناء(21)

فرمود: انجام ندادن زنا، جاروب و نظافت كردن راهرو و درب منزل، و شستن ظروف سبب رفاه و بى نيازى مى گردد.

21-  قالَ(عليه السلام):السِّياسَهُ أنْ تَرْعى حُقُوقَ اللّهِ، وَحُقُوقَ الاْحْياءِ، وَحُقُوقَ الاْمْواتِ.(22)

فرمود: مفهوم و معناى سياست آن است كه حقوق خداوند و حقوق موجودات زنده و حقوق مردگان را رعايت كنى.

22- قالَ(عليه السلام): ما تَشاوَرَ قَوْمٌ إلاّ هُدُوا إلى رُشْدِهِمْ.(23)

فرمود: هيچ گروهى در كارهاى اجتماعى، سياسى، اقتصادى، فرهنگى و با يكديگر مشورت نكرده اند مگر آن كه به رشد فكرى و عملى و رسيده اند.

23-  قالَ(عليه السلام): اَلْخَيْرُ الَذّى لا شَرَّفيهِ: ألشُّكْرُ مَعَ النِّعْمَهِ، وَالصّبْرُ عَلَى النّازِلَهِ.(24)

فرمود: آن خوبى كه شرّ و آفتى در آن نباشد شكر در مقابل نعمت ها و صبر و شكيبائى در برابر سختى ها است.

24-  قالَ(عليه السلام): يَابْنَ آدَم! لَمْ تَزَلْ فى هَدْمِ عُمْرِكَ مُنْذُ سَقَطْتَ مِنْ بَطْنِ اُمِّكَ، فَخُذْ مِمّا فى يَدَيْكَ لِما بَيْنَ يَدَيْكَ، فَإنَّ الْمُؤْمِنَ بَتَزَوَّدُ وَ الْكافِرُ يَتَمَتَّعُ.(25)

فرمود: اى فرزند آدم از موقعى كه به دنيا آمده اى، در حال گذراندن عمرت هستى، پس از آنچه دارى براى آينده ات (قبر و قيامت) ذخيره نما، همانا كه مؤمن در حال تهيّه زاد و توشه مى باشد; وليكن كافر در فكر لذّت و آسايش است.

25-  قالَ(عليه السلام): إنَّ مَنْ خَوَفَّكَ حَتّى تَبْلُغَ الاْمْنَ، خَيْرٌ مِمَّنْ يُؤْمِنْكَ حَتّى تَلْتَقِى الْخَوْفَ.(26)

فرمود: همانا كسى تو را در برابر عيب ها و كم بودها هشدار دهد تا آگاه و بيدار شوى، بهتر است از آن كسى كه فقط تو را تعريف و تمجيد كند تا بر عيب هايت افزوده گردد.

26- قالَ(عليه السلام): القَريبُ مَنْ قَرَّبَتْهُ الْمَوَدَّهُ وَإنْ بَعُدَ نَسَبُهُ، وَالْبَعيدُ مَنْ باعَدَتْهُ الْمَوَدَّهُ وَإنْ قَرُبُ نَسَبُهُ.(27)

فرمود : بهترين دوست نزديك به انسان، آن كسى است كه در تمام حالات دلسوز و با محبّت باشد گرچه خويشاوندى نزديكى هم نداشته باشد. و بيگانه ترين افراد كسى است كه از محبّت و دلسوزى بيگانه باشد گرچه از نزديك ترين خويشاوندان باشد.

27-  وَسُئِلَ عَنِ الْمُرُوَّهِ؟ فَقالَ(عليه السلام): شُحُّ الرَّجُلِ عَلى دينِهِ، وَإصْلاحُهُ مالَهُ، وَقِيامُهُ بِالْحُقُوقِ.(28)

از حضرت (عليها السلام) پيرامون مُروّت و جوانمردى سؤال شد، فرمود: جوانمرد كسى است كه در نگهدارى دين و عمل به آن تلاش نمايد، در اصلاح اموال و ثروت خود همّت گمارد، و در رعايت حقوق طبقات مختلف پا بر جا باشد.

28-  قالَ(عليه السلام): عَجِبْتُ لِمَنْ يُفَكِّرُ فى مَأكُولِهِ كَيْفَ لايُفَكِّرُ فى مَعْقُولِهِ، فَيَجْنِبُ بَطْنَهُ ما يُؤْذيهِ، وَيُوَدِّعُ صَدْرَهُ ما يُرْديهِ.(29)

فرمود: تعجّب مى كنم از كسى كه در فكر خوراك و تغذيه جسم و بدن هست ولى درباره تغذيه معنوى روحى خود نمى انديشد، پس از غذاهاى فاسد شده و خراب دورى مى كند. و عقل و قلب و روح خود را كارى ندارد هر چه و هر مطلب و برنامه اى به هر شكل و نوعى باشد استفاده مى كند .

29-  قالَ(عليه السلام): غَسْلُ الْيَدَيْنِ قَبْلَ الطَّعامِ يُنْفِى الْفَقْرَ، وَبَعْدَهُ يُنْفِى الْهَمَّ.(30)

فرمود: شستن دست ها قبل از طعام فقر و تنگدستى را مى زدايد و بعد از آن ناراحتى ها و آفات را از بين مى برد.

30-  قالَ(عليه السلام): حُسْنُ السُّؤالِ نِصْفُ الْعِلْمِ.(31)

فرمود: كسى كه عادت سؤال و حالت پرس و جو دارد مثل آن است كه نصف علم ها را فرا گرفته باشد.

31-  قالَ(عليه السلام): إنّ الْحِلْمَ زينَهٌ، وَالْوَفاءَ مُرُوَّهٌ، وَالْعَجَلهَ سَفَهٌ.(32)

فرمود: صبر و شكيبائى زينت شخص، وفاى به عهد علامت جوانمردى، و عجله و شتابزدگى (در كارها بدون انديشه) دليل بى خردى مى باشد.

32-  قالَ(عليه السلام): مَنِ اسْتَخَفَّ بِإخوانِهِ فَسَدَتْ مُرُوَّتُهُ.(33)

فرمود: كسى كه دوستان و برادرانش را سبك شمارد و نسبت به آن ها بى اعتناء باشد، مروّت و جوانمرديش فاسد گشته است.

33- قالَ(عليه السلام): إنّما يُجْزى الْعِبادُ يَوْمَ الْقِيامَهِ عَلى قَدْرِ عُقُولِهِمْ.(34)

فرمود: همانا در روز قيامت بندگان به مقدار عقل و درك و شعورشان مجازات مى شوند.

34-  قالَ(عليه السلام): إنَّ الْقُرْآنَ فيهِ مَصابيحُ النُّورِ، وَ شِفاءُ الصُّدُورِ، فَيَجِلْ جالَ بَصَرُهُ، وَ لْيَلْجَمُ الصِّفّهَ قَلْبِهِ، فَإنَّ التَّفْكيرَ حَياهُ الْقَلْبِ الْبَصيرِ، كَما يَمْشي الْمُسْتَنيرُ فىِ الظُّلُماتِ بِالنُّورِ.(35)

فرمود: همانا در قرآن چراغ هاى روشنائى بخش; و شفا بخش دردها و گرفتارى هاى درونى وجود دارد، پس كسى كه (خود را) با قرآن جلى دهد چشمانش قوى و روشن مى گردد; وقلب و درون خويش را صفا خواهد داد، چون كه تفكّر و انديشه (در قرآن سبب) حيات قلبِ آگاه مى باشد، همچنان كه شخص روشن دل در تاريكى ها به وسيله نور چراغ حركت مى نمايد و راه مى رود.

35-  قالَ(عليه السلام): ألْمِزاحُ يَأْكُلُ الْهَيْبَهَ، وَ قَدْ أكْثَرَ مِنَ الْهَيْبَهِ الصّامِت(36)

فرمود: مزاح و شوخى هاى زياد و بيجا شخصيّت و وقار انسان را از بين مى برد، و چه بسا افراد ساكت داراى شخصيّت و وقار عظيمى مى باشند.

36- قالَ(عليه السلام): أللُؤْمُ أنْ لا تَشْكُرَ النِّعْمَهَ.(37)

فرمود: از علائم پستى شخص، شكر نكردن از ولى نعمت است.

37-  قالَ(عليه السلام): لَقَضاءُ حاجَهِ أخ لى فِى اللّهِ أحَبُّ مِنْ إعْتِكافِ شَهْر.(38)

فرمود: هر آينه برآوردن حاجت و رفع مشكل دوست و برادرم، از يك ماه اعتكاف، در مسجد و عبادت مستحبّى، نزد من بهتر و محبوب تر است.

38- قالَ(عليه السلام): إنَّ الدُّنْيا فى حَلالِها حِسابٌ، وَ فى حَرامِها عِقابٌ، وَفِى الشُّبَهاتِ عِتابٌ، فَأنْزِلِ الدُّنْيا بِمَنْزَلَهِ الميتَهِ، خُذْمِنْها مايَكْفيكَ.(39)

فرمود: چيزهاى دنيا اگر حلال باشد حساب و بررسى مى شود و اگر از حرام به دست آيد عذاب و عقاب دارد و اگر حلال و حرام آن معلوم نباشد سختى و ناراحتى خواهد داشت. پس بايد دنيا (و موجوداتش) را همچون ميته و مردارى بشناسى كه به مقدار نياز و اضطرار از آن استفاده كنى.

39- قالَ(عليه السلام): وَ اعْمَلْ لِدُنْياكَ كَأنَّكَ تَعيشُ أبَداً، وَ اعْمَلْ لاِخِرَتِكَ كَأنّكَ تَمُوتُ غدَاً.(40)

فرمود: در دنيا از نظر اقتصاد و صرفه جوئى و چنان برنامه ريزى كن مثل آن كه مى خواهى هميشه دوام داشته باشى، و نسبت به آخرت به نوعى حركت و كار كن مثل اين كه فردا خواهى مُرد.

40-  قالَ(عليه السلام): أكْيَسُ الْكَيِّسِ التُّقى، وَ أحْمَقُ الْحُمْقِ الْفُجُورَ، الْكَريمُ هُوَ التَّبَرُّعُ قَبْلَ السُّؤالِ.(41)

فرمود: زيرك ترين و هوشيارترين افراد، شخص باتقوا و پرهيزكار مى باشد; أحمق و نادان ترين افراد، كسى است كه تبه كار و اهل معصيت باشد; گرامى ترين و باشخصيّت ترين افراد، آن كسى است كه به نيازمندان پيش از اظهار نيازشان، كمك نمايد.

پي نوشت :

[1] نزهه النّاظر و تنبيه الخاطر: ص 79، ح 33، بحارالأنوار: ج 78، ص 112، س 8.

[2] كلمه الإمامُ الْحَسَن (عليه السلام): 7، ص 211.

[3] كلمه الإمامُ الْحَسَن (عليه السلام): 7، ص 25، بحارالأنوار: ج 44، ص 23، ح 7.

[4] إحقاق الحقّ: ج 11، ص 183، س 2 و ص 185.

[5] دعوات الرّاوندى: ص 24، ح 13، بحارالأنوار: ج 89، ص 204، ح 21.

[6] – بحارالأنوار: ج 75، ص 111، ضمن ح 6.

[7] وافى: ج 4، ص 1553، ح 2، تهذيب الأحكام: ج 2، ص 321، ح 166.2

[8] تحف العقول: ص 234، س 14، من لا يحضره الفقيه: ج 1، ص 511، ح 1479.

[9] تحف العقول: ص 235، س 7، مستدرك: ج 3، ص 359، ح 3778.

[10] إحقاق الحقّ : ج 11، ص 238، س 2.

[11] إحقاق الحقّ: ج 11، ص 235، س 7.

[12] – كلمه الإمام الحسن (عليه السلام): ص 140.

[13] أعيان الشّيعه: ج 1، ص 577، بحارالأنوار: ج 75، ص 111، ح 6.

[14] – تحف العقول: ص 229، س 5، بحارالأنوار: ج 10، ص 130، ح 1.

[15] كلمه الإمام حسن (عليه السلام): ص 138، تحف العقول: ص 234، س 6، بحارالأنوار: ج 75، ص 105، ح 4.

[16] تحف العقول: ص 236، س 13، بحارالأنوار: ج 75، ص 105، ح 4.

[17] – تحف العقول: ص 232، س 2، بحار الأنوار: ج 75، ص 110، ح 5.

[18] تنبيه الخواطر، معروف به مجموعه ورّام: ص 427، بحار: ج 68، ص 184، ضمن ح 44.

[19] – تحف العقول: ص 164، س 21. بحار الأنوار: ج 75، ص 105، ح 3.

[20] أعيان الشّيعه: ج 1، ص 577، بحارالأنوار: ج 75، ص 113، ح 7.

[21] كلمه الإمام حسن (عليه السلام): ص 212، بحارالأنوار: ج 73، ص 318، ح 6.

[22] همان مدرك: ص 57.

[23] تحف العقول: ص 233، أعيان الشّيعه: ج 1، ص 577، بحارالأنوار: ج 75، ص 105، ح 4.

[24] تحف العقول: ص 234، س 7، بحارالأنوار: ج 75، ص 105، ح 4.

[25] نزهه الناظر و تنبيه الخاطر: ص 79، س 13، بحارالأنوار: ج 75، ص 111، ح 6.

[26] إحقاق الحقّ: ج 11، ص 242، س 2.

[27] تحف العقول: ص 234، س 3، بحارالأنوار: ج 75، ص 106، ح 4.

[28] تحف العقول: ص 235، س 14، بحارالأنوار: ج 73، ص 312، ح 3.

[29] كلمه الإمام الحسن (عليه السلام)، ص 39، بحارالأنوار: ج 1، ص 218، ح 43.

[30] كلمه الإمام الحسن (عليه السلام): ص 46.

[31] كلمه الإمام الحسن (عليه السلام) : ص 129.

[32] كلمه الإمام الحسن (عليه السلام) : ص 198.

[33] كلمه الإمام الحسن (عليه السلام) : ص 209.

[34] كلمه الإمام الحسن (عليه السلام) : ص 209.

[35] نزهه النّاظر و تنبيه الخاطر: ص 73، ح 18، بحارالأنوار: ج 78، ص 112، س 15.

[36] كلمه الإمام الحسن (عليه السلام): ص 139، بحارالأنوار: ج 75، ص 113، ح 7.

[37] كلمه الإمام الحسن (عليه السلام): ص 139، بحارالأنوار: ج 75، ص 105، ح 4.

[38] كلمه الإمام الحسن (عليه السلام): ص 139.

[39] كلمه الإمام الحسن (عليه السلام): ص 36، بحارالأنوار: ج 44، ص 138، ح 6.

[40] كلمه الإمام الحسن (عليه السلام) ص 37، بحارالأنوار: ج 44، ص 138، ح 6.

[41] إحقاق الحقّ : ج 11، ص 20 س 1، بحارالأنوار: ج 44، ص 30.

 

نوجوانی شهید ابراهیم امیرعباسی

l">مادر بهش گفت: «ابراهیم سرما اذیتت نمیکنه؟»

گفت: «نه مادر، هوا خیلی سرد نیست.»

هوا خیلی سرد بود، ولی نمی خواست ما را توی خرج بیندازد. دلم نیامد، همان روز رفتم و یک کلاه برایش خریدم. صبح فردا کلاه را سرش کشید و رفت، ظهر که برگشت، بدون کلاه بود!

گفتم :«کلاهت کو؟» گفت:«اگه بگم دعوام نمیکنی؟» گفتم: «نه مادر، مگه چیکارش کردی؟» گفت: «یکی از بچه های مدرسه مون با دمپایی میاد، امروز سرما خورده بود، دیدم کلاه برای اون واجب تره.»

ساکنان ملک اعظم، منطل امیر عباسی، ص5

نوجوانی شهید علی شریفی

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند:

دوستی پدرت را حفظ کن و رشته آن را نبُر که خداوند، نور تو را خاموش می کند.

«نهج الفصاحه، ح102، ص172»

نوجوانی شهید علی شریفی

پدرش می گوید:« در طول مدتی که در محله خودمان زندگی می کردیم، علی آقا برای همه شناخته شده بود، خصوصاً به لحاظ ادب و تواضعی که نسبت به من و مادرش داشت. از سر کار که به منزل می آمدم، معمولاً علی توی کوچه با هم­سن و سالهایش، مشغول بازی بودند، تا چشمش به من می آتاد بازی را رها می کرد و می دویدبه طرف من. خیلی مؤدب سلام می داد و می رفت به طرف منزل تل آمدن من را اطلاع بدهد، این کار علی، معولاً هر روز با آمدن من تکرار می شد، فرقی هم نکی کرد که کجای بازی باشد، بچه های هم سن و سالش حسابی تحت تأثیر این حرکت علی قرار گرفته بودند.»

«قربانگاه عشق، ص 164»

 

نوجوانی شهید علی اکبر رحمانیان

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) فرموده اند:

هر که می­خواهد دانش حضرت آدم و بینش نوح (علیه السلام) و برادری ابراهیم (علیه السلام) و پارسایی عیسی (علیه السلام) و خشم موسی (علیه السلام) را ببیند، به علی بن ابیطالب (علیه السلام)  بنگرد.

منتخب میزان الحکمه، ص39، ح 439

نوجوانی شهید علی اکبر رحمانیان

تازه از مدرسه برگشته بود آمد پیش من و گفت: مادر، اگه یه چیزی بخوام بخرم برام میخری؟ با خودم گفتم؛ حتما دست دوستانش یه چیزی- خوراکی ای دیده ، دلش کشیده. گفتم : بگومادر، چرا نخرم!

گفت:«کتاب نهج البلاغه می خواهم» اون موقع (دوران طاغوت) کم کسی پیدا می شد اهل قرآن و نماز باشه، چه برسه به نهج البلاغه !

هر طوری بود بعد از چند روز، مقداری پول جور کردم و بهش دادم، وقتی از مدرسه آمد دیدم در پوست خودش نمی گنجه، کتاب بزرگی دستش بود، فکر نمی کردم برا خواندنش وقت بذاره؛ اما از اون روز به بعد همیشه باهاش بود، حتی توی جنگ.

دوران نوجوانی شهید حسین نوروزی

امام صادق (علیه السلام) می­فرمایند:

خداوند عزوجل، ملایم و مهربان است و ملایمت را در هر کاری دوست دارد.

میزان الحکمه، ج4، ص496، ح 7581

دوران نوجوانی شهید حسین نوروزی

بارها با هم در زمین فوتبال به اتفاق دیگر دوستان بازی می­کردیم.

اخلاق ما مثل بقیه هم سن و سالهایمان بود، یک گل که می­خوردیم، سر هم تیمی­هایمان داد می­کشیدیم، توپ که اوت می رفت، جر زنی می­کردیم.

خلاصه خیلی موقع ها احترام همدیگر را نگه نمی­داشتیم.

اما از وقتی حسین به جمع ما اضافه شد، توی هر تیمی که بود نمی­گذاشت بچه ها به هم

 بی احترامی کنن، می گفت:«خب چیه؟! گل خوردیم دیگه جبران می کنیم، ارزش نداره و ...»

همه بچه ها تحت تأثیر این آرامش و مهربانی حسین قرار می گزفتند و آرام می­شدند.

(کتاب: می خواهم حنظله باشم، ص 14 )