امان از 28 صفر

 

 

فردا!

 

فردا فرستاده الهی!

 

دیگر از میان آسمانها به امتش مینگرد!

 

از سوزِ تب توانی به پیکر نداشتی

 

فکری به غیر فاطمه در سر نداشتی

 

یادِ خدیجه می کنی و آه می کشی

 

یعنی که تاب دوریِ همسر نداشتی

 

بعد از غدیر و توطئه هایِ منافقین

 

دلشوره جز غریبی حیدر نداشتی

 

میخواستی سفارش حقِ علی کنی

 

امّا چه فایده که تو یاور نداشتی

 

عمری برای اینکه هدایت شوند خلق

 

در سینه غیر یک دلِ مضطر نداشتی

 

وقتی صدایِ فاطمه آمد که سوختم

 

در عرش میشنیدی و باور نداشتی

 

رفتی از این دیار وَ اِلّا به یک نفس

 

تابِ صدایِ نالۀ دختر نداشتی

 

مسمار داغ بود و لب از سینه برنداشت

 

آنجا مگر بهشت مُعطّر نداشتی

 

پنجاه سالِ بعد مشخص شود چرا

 

از روی سینه جسمِ حسین بر نداشتی

 

وقتی عدو محاسن او را گرفته بود

 

از ره رسیدی عمّامه بر سر نداشتی

 

زینب نیابتاً ز تو بوسید آن گلو

 

زیرا که تابِ بوسۀ حنجر نداشتی

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.