معاونت فرهنگی مدرسه فاطمیه (س) یاسوج
فعالیتهای فرهنگی مدرسه فاطمیه(س)
فعالیتهای فرهنگی مدرسه فاطمیه(س)
دوشنبه 92/07/29
«خدا را پیوسته برای هدایت مردم، حجتهاست. امام هادى(ع)، هادى امت و هدایتیافته غیب بود.
فروغی که از خورشید وجودش میتابید، روشنگر افکار و راهنمای مردم بیدار بود. ظلمت حاکم، آن حق مظلوم را به زندان افکند و در حصر نهاد، ولی آن نور زندانى، پیوسته روشنایی میبخشید و بر دلهای محبان حکومت داشت؛ نه با سلاح، که با فلاح؛ نه با قدرت نظامى، که با فضیلت اخلاقى.
سخنچینان از جاذبه معنوی و برتری علمیاش در آتش حسد میسوختند و حاکمان، او را رقیب حکومت میدانستند. او را از مدینه به سامرا بردند تا مدینه بیخورشید بماند و پروانهها، سرگردان و شیعه، پریشان، ولی خلفای کوردل عباسى، کورتر از آن بودند که فروغ جهانتاب او را درک کنند.
آنچه او را محبوب دلها ساخته بود، پیوند با خدا، تکیه بر خالق، غنای از مخلوق، وارستگی از دنیا، وابستگی به ابدیت و دلدادگی به عبادت بود.
سلام بر جان روشن و ضمیر فروزانش که با نیایش و نجوا با خدا مأنوس بود و سجاده و سحر، گواه یک عمر تهجد و شبزندهداریاش بود».
سید محمدصادق میرقیصرى
دوشنبه 92/07/29
علم و حکمت علي
در مورد علم امام و پيغمبر عقايد مردم مختلف است گروهي معتقدند که علم آنان محدود بوده و در اطراف مسائل شرعيه دور ميزند و جز خدا کسي از امور غيبي آگاه نمي باشد زيرا آياتي در قرآن وجود دارد که مؤيد اين مطلب است من جمله خداوند فرمايد:
«و عنده مفاتح الغيب لا يعلمها الا هو»
کليدهاي خزائن غيب نزد خدا است و جز او کسي بدانها آگاه نيست) و همچنين فرمايد: (و ما کان الله ليطلعکم علي الغيب) و خداوند شما را بر غيب آگاه نسازد) در برابر اين گروه جمعي نيز آنها را بر همه امور اعم از تکويني و تشريعي آگاه دانند و عدهاي هم که مانند اهل سنت بعصمت امام قائل نميباشند امام را مانند ديگر پيشوايان دانسته و گويند ممکن است او چيزي را نداند در حاليکه اشخاص ديگر از آن آگاه باشند همچنانکه عمر در پاسخ زني که او را مجاب کرده بود گفت. (کلکم افقه من عمر حتي المخدرات في الحجال) همه شما از عمر دانشمندتريد حتي زنهاي پشت پرده).
بحث در اين موضوع از نظر فلسفي مربوط است بشناسائي ذهن و دانستن ارزش معرفت آدمي و اينکه علم از چه مقولهاي ميباشد و خلاصه آنکه علم انکشافواقع است و بدو قسم ذاتي و کسبي تقسيم ميشود علم ذاتي مختص خداوند تعالي است و ما را بتصور حقيقت و کيفيت آن هيچگونه راهي نيست، و علم کسبي مربوط به افراد بشر است که هر کسي مي تواند در اثر تعلم و فرا گرفتن از ديگري دانشي تحصيل نمايد. و شق سوم علم لدني و الهامي است که مخصوص انبياء و اوصياء آنها مي باشد و اين قسم علم مانند علم افراد بشر کسبي و تحصيلي نيست و باز مانند علم خدا ذاتي هم نيست بلکه علمي است عرضي که از جانب خدا بدون کسب و تحصيل به پيغمبران و اوصياء آنها افاضه ميشود و آنان با اذن و اراده خدا ميتوانند از حوادث گذشته و آينده خبر دهند و در برابر هر نوع پرسش ديگران پاسخ مقتضي گويند چنان که خداوند درباره حضرت خضر فرمايد: (و علمناه من لدنا علما) و ما او را از جانب خود علم لدني و غيبي تعليم داديم و همچنين حضرت عيسي عليه السلام که از جانب خدا علم لدني داشت بقوم خود گويد:
(و انبئکم بما تأکلون و ما تدخرون في بيوتکم)
(شما را خبر مي دهم بدانچه مي خوريد و آنچه در خانههايتان ذخيره مي کنيد. )
بنابر اين آياتي که در قرآن علم غيب را از غير خدا نفي ميکند منظور علم ذاتي است که مختص ذات احديت است و در جائيکه آنرا براي ديگران اثبات ميکند علم لدني است که بوسيله وحي و الهام از جانب پروردگار به آنها افاضه مي شود و آنان نيز با اراده خدا از امور غيبي آگاه مي گردند چنانکه فرمايد:
(عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه احدا الا من ارتضي من رسول... )
(خداوند داناي غيب است و ظاهر نسازد بر غيب خود احدي را مگر کسي را که براي پيغمبري پسنديده باشد. )
با توجه بمفاد آيات گذشته، رسول اکرم صلي الله عليه و آله که سر حلقه سلسله عالم امکان و بساحت قرب حق از همه نزديکتر است مسلما علم بيشتري از جانب خداوند باو افاضه شده و برابر نص صريح قرآن کريم که فرمايد «علمه شديد القوي» آنحضرت برمز وجود و اسرار کائنات بيش از هر کسي آگاه بوده است و علم علي عليه السلام هم که مورد بحث ما است مقتبس از علوم و حکم آنجناب است زيرا علي عليه السلام دروازه شهرستان علم پيغمبر بود، و برابر نقل مورخين و اهل سير از عامه و خاصه نبي اکرم فرموده است:
«انا مدينة العلم و علي بابها فمن اراد العلم فليأت الباب»
همچنين نقل کردهاند که فرمود:
«انا دار الحکمة و علي بابها»
خود حضرت امير عليه السلام فرمود:
«لقد علمني رسول الله صلي الله عليه و آله الف باب کل باب يفتح الف باب»
يعني رسول خدا مرا هزار باب از علم ياد داد که هر بابي هزار باب ديگر باز ميکند.
شيخ سليمان بلخي در کتاب ينابيع المودة مينويسد که علي عليه السلام فرمود.
«سلوني عن اسرار الغيوب فاني وارث علوم الانبياء و المرسلين»
(درباره اسرار غيبها از من بپرسيد که من وارث علوم انبياء و مرسلين هستم) و باز نوشتهاند که پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود علم و حکمت بده جزء تقسيم شده نه جزء آن بعلي اعطاء گرديده و يک جزء به بقيه مردم و علي در آن يک جزء هم اعلم مردم است
و از ابن عباس روايت شده است که پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود: «علي بن ابي طالب اعلم امتي، و اقضاهم فيما اختلفوا فيه من بعدي» «يعني علي بن ابيطالب دانشمندترين امت من است و در مورد آنچه پس از من اختلاف کنند داناترين آنها در داوري کردن است.»
ابن ابي الحديد که از دانشمندان بزرگ اهل سنت بوده و نهج البلاغه را شرح کرده است گويد که کليه علوم اسلامي از علي عليه السلام تراوش نموده است و آنحضرت معارف اسلام را در سخنرانيهاي خود با بليغترين وجهي ايراد نموده است.
علي عليه السلام صريحا فرمود: سلوني قبل ان تفقدوني. بپرسيد از من پيش از آنکه از ميان شما بروم! و از اين جمله کوتاه ميزان علم آنجناب روشن ميشود زيرا موضوع علم را قيد نکرده و دائره سؤالات را محدود ننموده است بلکه مردم را در سؤال از هر نوع مشکلات علمي آزاد گذشته است و اين سخن دليل احاطه آنحضرت برموز آفرينش و اسرار خلقت است و چنين ادعائي بغير از وي از کسي ديده و شنيده نشده است چنانکه ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه گويد همه مردم اجماع کردند بر اينکه احدي از صحابه و علماء نگفته سلوني قبل ان تفقدوني مگر علي بن ابيطالب.
علماء و مورخين (از عامه و خاصه) نوشتهاند که علي عليه السلام فرمود سلوني قبل ان تفقدوني ـ از من بپرسيد پيش از آنکه مرا نيابيد بخدا سوگند اگر بر مسند فتوي بنشينم در ميان اهل تورات باحکام تورات فتوي دهم در ميان اهل انجيل بانجيل و در ميان اهل زبور به زبور و در ميان اهل قرآن بقرآن بطوريکه اگرخداوند آن کتابها را بسخن در آورد گويند علي راست گفت و شما را بآنچه در ما نازل شده فتوي داد و باز فرمود بپرسيد از من پيش از آنکه مرا نيابيد سوگند بآنکه دانه را (در زير خاک) بشکافت و انسان را آفريد اگر از يک يک آيههاي قرآن از من بپرسيد شما را از زمان نزول آن و همچنين در مورد شأن نزولش و از ناسخ و منسوخ و از خاص و عام و محکم و متشابهش و اينکه در مکه يا در مدينه نازل شده است خبر ميدهم.
علي عليه السلام هميشه آرزومند بود که صاحب کمالي پيدا کند تا از مشکلات علوم و اسرار آفرينش با او بازگو کند و اشاره بسينه خود کرده و ميفرمود: ان ههنا لعلما جما ـ در سينه من درياي خروشان علم در تموج است ولي افسوس که کسي استعداد فهم آنرا ندارد.
قوانين کلي طبيعي و اصول مسلمهاي که مورد تحقيق دانشمندان اروپا قرار گرفته است در سخنان و خطبههاي علي عليه السلام کاملا هويدا است و خطبههاي آنحضرت مشحون از حقائق فلسفي و معارف اسلامي است که دانشمندان و فلاسفه بزرگ مانند صدر المتألهين و غيره استفادههاي شاياني از آنها نمودهاند.
خلفاي ثلاثه که مدت 25 سال مسند خلافت را اشغال کرده بودند چنانکه سابقا اشاره شد در رفع مشکلات علمي و قضائي از آنجناب استمداد ميکردند.
در زمان خلافت آنحضرت دو فيلسوف يوناني و يهودي بخدمت وي مشرف شدند و پس از اندکي گفتگو از خدمتش مرخص گرديدند، فيلسوف يوناني گفت: فلسفه را از سقراط و ارسطو بهتر ميداند، حکيم يهودي گفت: بتمام جهات فلسفهاحاطه دارد.
شريف ترين علوم علم مبدأ و معاد است که در کلام علي عليه السلام به بهترين وجهي بيان شده است بطوري که اسرار و رموز آنرا کسي جز آن حضرت نتوانسته است شرح و توضيح دهد.
حديث نفس و حديث حقيقت که در برابر سؤال کميل بن زياد بيان فرموده مورد تفسير علماي حکمت و عرفان قرار گرفته و در شرح آنها کتابها نوشتهاند. هنوز براي عالم بشريت زود است که بتوانند سخنان آن بزرگوار را چنانکه بايد و شايد ادراک کنند. علي عليه السلام در حدود يازده هزار کلمات قصار (غرر و درر آمدي و متفرقات جوامع حديث) در فنون مختلفه عقلي و ديني و اجتماعي و اخلاقي بيان فرموده و اول کسي است که در اسلام درباره فلسفه الهي غور کرده و بسبک استدلال آزاد و برهان منطقي سخن گفته است و مسائلي را که تا آنروز در ميان فلاسفه جهان مورد توجه قرار نگرفته بود طرح کرده است و گروهي از رجال ديني و دانشمندان اسلامي را تربيت نموده که در ميان آنان جمعي از زهاد و اهل معرفت مانند اويس قرني و کميل بن زياد و ميثم تمار و رشيد هجري وجود داشتند که در ميان عرفاء اسلامي مصادر عرفان شناخته شدهاند.
علي عليه السلام در ادبيات عرب کمال تبحر و مهارت را داشت و قواعد علوم عربيه را او دستور تنظيم داد و علم نحو را بوجود آورد، در مسائل غامضه و مشکله جواب فوري ميداد و معاني بزرگ و عاليه حکمت را در قالب کلمات کوتاه بيان مينمود، هر گونه سؤالي را درباره علوم مختلفه اعم از رياضي و طبيعي و ديگر علوم بدون تأمل و انديشه پاسخ ميگفت و هرگز راه خطاء نميپيمود، کسي از حضرتش کوچکترين مضرب مشترک اعداد را از يک تا ده سؤال کرد فورا فرمود: اضرب ايام اسبوعک في ايام سنتک.
يعني شماره روزهاي هفته (7) را در روزهاي سال (360) ضرب کن که عدد منظور (2520) بدست خواهد آمد که از يک تا ده بدون کسر به آنها قابل تقسيم است.
سرعت ادراک و انتقال، و تيز هوشي آنجناب بقدري بود که همه را متحير و متعجب ميساخت چنانکه عمر گفت: يا علي تعجب من از اينکه تو بر تمام مسائل علمي و قضائي و فقهي احاطه داري نيست بلکه تعجب من از اينست که تو هرگونه سؤال مشکلي را در هر موردي که باشد بلافاصله و فوري و بدون انديشه و تأمل جواب ميدهي! حضرت فرمود اي عمر اين دست من چند انگشت دارد؟ عرض کرد پنج انگشت. فرمود پس چرا تو در پاسخ اين سؤال انديشه نکردي؟ عرض کرد اين واضح و معلوم است احتياجي بانديشه ندارد، علي عليه السلام فرمود کليه مسائل در نظر من مانند پنج انگشت دست در نظر تست!
علي عليه السلام در اسرار هستي و نظام طبيعت حکيمانه نظر ميکرد و سخناني در توحيد و الهيات و کيفيت عالم نامرئي بيادگار گذاشته است که در نهج البلاغه و ساير آثار او مندرج است.
دوشنبه 92/07/29
عبادت امام
حقيقت عبادت تعظيم و طاعت خدا و چشم پوشي از غير اوست، بزرگترين فضيلت نفس ستايش مقام الوهيت و تقرب جستن بساحت قدس ربوبي است، عبادت اگر با شرايط خاص خود انجام شود مقام بسيار بزرگ و افتخار آميزي است چنانکه از پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله بوسيله کلمه عبد تجليل شده و قبل از عنوان رسالت عبوديت او قيد گرديده است:
«اشهد ان محمدا عبده و رسوله.»
براي سير مراتب کمال بهترين وسيله پيشرفت، تهذيب و تزکيه نفس است که راه عملي آن با عبادت حقيقي صورت ميگيرد. انجام عبادت تنها براي رفع تکليف نيست بلکه وسيله نمو عقل، و موجب تعديل و تنظيم قواي وجودي است که نفس را از آلودگيهاي مادي باز ميدارد، بهترين وجه عبادت انجام امري است که بدون ريا و سمعه بوده و صرفا براي خدا باشد و در اين شرايط است که صفت تقوي ظهور ميکند و بدون آن انجام عبادات مقبول نيفتد.
تقوي و ورع انحراف از جهان مادي و فاني بوده و توجه بعالم روحانيت و بقاء است و ايمانيکه بزيور تقوي آراسته شود ايمان حقيقي است و در اثر اخلاص در عبادات، شخص را بمرحله يقين ميرساند.
با توجه به این نکات، علي عليه السلام در ايمان و تقوي و زهد و عبادت و يقين منحصر بفرد بود در اين مورد پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله فرمود:
«لو ان السموات و الارض وضعتا في کفة و وضع ايمان علي في کفة لرجح ايمان علي»
«اگر آسمانها و زمين در يک کفه ترازو و ايمان علي در کفه ديگر گذاشته شوند بطور حتم ايمان علي بر آنها فزوني ميکند.»
علي عليه السلام با عشق و حب قلبي خدا را عبادت ميکرد زيرا عبادت او براي رفع تکليف نبود بلکه او محب حقيقي بود و جز جمال دلرباي حقيقت چيزي در نظرش جلوهگر نميشد.
علي عليه السلام در تقواي ديني و عبادت چنان کوشا بود که پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله در پاسخ کساني که از تندي علي عليه السلام در نزد وي گله ميکردند فرمود: علي را ملامت نکنيد زيرا او شيفته خدا است.
علي عليه السلام هنگاميکه مناجات ميکرد و مشغول نماز ميشد گوشش نميشنيد و چشمش نميديد و زمين و آسمان، دنيا و مافيها از خاطرش فراموش ميشد و با تمام وجود توجه خود را بمبدأ حقيقت معطوف ميداشت چنانکه مشهور است در يکي از جنگها پيکان تيري بپايش فرو رفته و بقدري دردناک بود که نميتوانستند آنرا بيرون بياورند وقتيکه بنماز ايستاد بيرون کشيدند و او متوجه نشد!
علي عليه السلام هنگام وضو گرفتن سراپا ميلرزيد و لرزش خفيفي وجود مبارکش را فرا ميگرفت و چون در محراب عبادت ميايستاد رعشه بر اندامش ميافتاد و از خوف عظمت الهي اشگ چشمانش بر محاسن شريفش جاري ميشد، سجدههاي او طولاني بود و سجدهگاهش هميشه از اشگ چشم مرطوب.
ابو درداء که يکي از اصحاب پيغمبر صلي الله عليه و آله است گويد در شب تاريکياز نخلستاني عبور ميکردم آواز کسي را شنيدم که با خدا مناجات ميکرد چون نزديک شدم ديدم علي عليه السلام است و من خود را در پشت درخت مخفي کردم و ديدم که او با خوف و خشيت تمام با آهنگ حزين مناجات ميکرد و از ترس آتش سوزان جهنم گريه مينمود و بخدا پناه برده و طلب عفو و بخشش مينمود و آنقدر گريه کرد که بي حس و حرکت افتاد! گفتم شايد خوابش برده است نزديکش رفتم چون چوب خشگي افتاده بود او را تکان دادم حرکت نکرد گفتم حتما از دنيا رفته است شتابان بمنزلش رفتم و خبر مرگ او را بحضرت زهرا عليها السلام رسانيدم فرمود مگر او را چگونه ديدي؟ من شرح ما وقع گفتم، فاطمه عليها السلام گفت او نمرده بلکه از خوف خدا غش نموده است.
علي عليه السلام علاوه از نمازهاي واجبي نوافل را نيز انجام ميداد و هيچوقت نماز شب آنحضرت ترک نميشد حتي در موقع جنگ نيز از آن غفلت نمينمود، در ليلة الهرير نزديکيهاي صبح بافق مينگريست ابن عباس پرسيد مگر از آنسو نگراني داراي آيا گروهي از دشمنان در آنجا کمين کردهاند؟ فرمود نه ميخواهم ببينم وقت نماز رسيده است يا نه!
حضرت علي بن الحسين عليهما السلام که از کثرت عبادت و سجدههاي طولاني بکلمه سجاد و زين العابدين ملقب شده بود در برابر سؤال ديگران که چرا اينقدر مشقت و رنج بر خود روا ميداري فرمود:
«و من يقدر علي عبادة جدي علي بن ابي طالب؟
کيست که بتواند مثل جدم علي عليه السلام عبادت کند؟
ابن ابي الحديد بنحو ديگري اين مطلب را بيان کرده و مينويسد بعلي بن الحسين عليهما السلام که در مراسم عبادت بنهايت رسيده بود عرض کردند که عبادت تو نسبت بعبادت جدت بچه ميزان است؟ فرمود عبادت من نسبت بعبادت جدم مانند عبادت جدم نسبت بعبادت رسول خدا صلي الله عليه و آله است. »
«از ام سعيد کنيز آن حضرت پرسيدند که علي عليه السلام در ماه رمضان بيشتر عبادت ميکند يا در ساير ماهها؟
کنيز گفت علي عليه السلام هر شب با خداي خود به راز و نياز مشغول است و براي او رمضان و ديگر اوقات يکسان است.»
وقتي که آنحضرت را پس از ضربت خوردن از مسجد بخانه ميبردند نگاهي بمحل طليعه فجر افکند و فرمود اي صبح تو شاهد باش که علي را فقط اکنون (بحکم اجبار) دراز کشيده ميبيني!
ابن ابي الحديد گويد: «عبادت علي عليه السلام بيشتر از عبادت همه کس بود زيرا او اغلب روزها روزه دار بود و تمام شبها مشغول نماز حتي هنگام جنگ نيز نمازش ترک نميشد، او عالمي بود با عمل که نوافل و ادعيه و تهجد را بمردم آموخت.»
علي عليه السلام موقع نماز در برابر مبدأء وجود با دل پاک و توجه تام ميايستاد و براز و نياز مشغول ميشد عبادت و پرستش او مانند اشخاص ديگر نبود زيرا هر کسي بنا بهدف خاصي که دارد خدا را عبادت ميکند چنانکه خود آنحضرت فرمايد:
«ان قوما عبدوا الله رغبة فتلک عبادة التجار، و ان قوما عبدوا الله رهبة فتلک عبادة العبيد، و ان قوما عبدوا الله شکرا فتلک عبادة الاحرار»
«گروهي از مردم خدا را از روي ميل و رغبت (باميد نعمتهاي بهشت) بندگي کردند پس اين نوع عبادت عبادت تاجران است، عده اي هم از ترس (آتش دوزخ) خدا را عبادت کردند اين هم عبادت بندگان است و گروهي ديگر خدا را براي سپاسگزاري عبادت کردند و اين عبادت آزادگان است.»
و خود آن حضرت به پيشگاه خداي تعالي عرض ميکند:
«الهي ما عبدتک طمعا للجنة و لا خوفا من النار بل وجدتک مستحقا للعبادة.»
«خدايا من ترا بطمع بهشت و يا از ترس جهنم عبادت نميکنم بلکه ترا مستحقو سزاوار پرستش يافتم.»
هر فردي حتي هر ذي روحي بنا بغريزه حب ذات هميشه در صدد دفع ضرر و جلب منفعت است و تنها علي عليه السلام بود که عبادت را بدون جلب نفع (بهشت) و دفع ضرر (دوزخ) صرفا براي خداوند بجا ميآورد! و اينگونه خلوص در عبادت از يقين او سرچشمه ميگرفت يقيني که بالاتر از آنرا نميتوان پيدا نمود زيرا آن جناب بمرحله نهائي يقين رسيده بود چنانکه خود فرمايد:
«لو کشف الغطاء ما ازددت» يقينا! اگر پرده برداشته شود من چيزي بيقين خود نمي افزايم!
علي عليه السلام خود را مانند موجي در اقيانوس حقيقت مستغرق ساخته بود و تمام فکر و ذکر و حرکات و سکنات او همه از حقيقت خواهي وي حکايت ميکرد.
علي عليه السلام در تزکيه و تهذيب نفس، و سير مراتب کماليه وجود يگانه و بينظير و لوح ضميرش چون جام جهان نما بود، او به هر چه نگاه ميکرد خدا را ميديد چنانکه فرمود:
«ما رايت شيئا الا رايت الله قبله و معه و بعده.»
چيزي را نديدم جز اينکه خدا را پيش از آن و با آن و پس از آن مشاهده کردم.
علي عليه السلام مي فرمود: «لم اعبد ربا لم اره». عبادت نکردم بخدائي که او را نديدم! پرسيدند چگونه خدا را ديدي؟ فرمود با چشم دل و بصيرت، نه باغ ديده ظاهري.
علي عليه السلام در مقابل عظمت خدا و مبدء هستي خود را ملزم بخضوع و خشوع ميديد و دعاها و مناجاتهاي او روشنگر اين مطلب است.
دعاي کميل که بيکي از اصحاب خود (کميل بن زياد) تعليم فرموده است يکي از شاهکارهاي روح بلند و ايمان قوي و يقين ثابت آنحضرت است که در فقرات آن معاني عالي و بديع در قالب الفاظي شيوا و عباراتي کاملا رسا ريخته شده است، گاهي در برابر رحمت واسعه حق سر تا پا اميد گشته و زماني قدرت و جبروت خدا چنان بيم و هراسي در دل او افکنده است که بي اختيار بحال تضرع و خشوع افتادهاست. همچنين دعاي صباح و نيايشهاي ديگر وي که هر يک حاوي مراتب سوز و گداز بيم و اميد، توجه و خلوص او ميباشد.
وقتي ضرار بن ضمره بر معاويه وارد شد معاويه گفت علي را برايم وصف کن! ضرار پس از آنکه شمهاي از خصوصيات اخلاقي آنحضرت را براي معاويه بيان نمود گفت شبها بيداري او بيشتر و خوابش کم بود در اوقات شب و روز تلاوت قرآن ميکرد و جانش را در راه خدا ميداد و در پيشگاه کبريائي او اشک ميريخت و خود را از ما مستور نميداشت و کيسههاي طلا از ما ذخيره نمينمود، براي نزديکانش ملاطفت و بر جفا کاران تند خوئي نميکرد، موقعيکه شب پرده ظلمت و تاريکي ميافکند و ستارگان رو بافول مينهادند او را ميديدي که در محراب عبادت دست بريش خود گرفته و چون شخص مار گزيده بخود ميپيچيد و مانند فرد اندوهگيني (از خوف خدا) گريه ميکرد و ميگفت اي دنيا! آيا خود را بمن جلوه داده و مرا مشتاق خود ميسازي؟ هيهات مرا بتو نيازي نيست و ترا سه طلاق دادهام که ديگر مرا بر تو رجوعي نيست! سپس مي فرمود آه از کمي توشه و دوري سفر و سختي راه! معاويه گريه کرد و گفت اي ضرار بس است بخدا سوگند که علي چنين بود خدا رحمت کند ابو الحسن را!
عبادت علي عليه السلام منحصر بنماز و روزه و انجام ساير فرايض مذهبي نبود بلکه تمام حرکات و سکنات او عبادت بود زيرا در حديث آمده است که (انما الاعمال بالنيات) و چون نيت آنجناب در تمام حرکات و سکناتش ابتغاء مرضات الله بود لذا تمام اعمال و اقوال او در همه حال عبادت خدا محسوب ميشود و اين خود يکي از موجبات تفوق و فضيلت وي بر همگان ميباشد.
یکشنبه 92/07/28
1-شبهه:
درباره دلالت حدیث غدیر یکی از اساسی ترین شبهات اینست که مولا بر وزن مَفعَل به معنای اولی وافعل نیامده است.اگر پیامبر فرموده بود((من کنت اولی به،فعلیٌ اولی به)) یا((من کنت ولیّه فعلیٌّ ولیه)) می پذریرفتیم. زیرا اولی به به معنای ولایت امر و امامت است .درحالی پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:من کنت مولاه فعلی مولاه.
مولا معانی متعددی دارد و یکی از آن معانی نصرت ومحبت است.بنابر این معنای سخن پیامبر (ص) اینست:هر کس به من محبت دارد به علی نیز محبت داشته باشد.هرکس ناصر و یاور من است علی را نیز کمک نماید.
پاسخ شیعه به این شبهه:
۱٫در کتب اهل سنت از جمله سنن ابن ماجه وتفسیرطبری آمده است:پیامبر اکرم(صلوات الله علیه وآله) فرمودند:(الست اولی بالمومنین من انفسهم ؟قالوا:بلی…..فهذا ولیُّه من انا مولاه).
آیا من به مومنین اولی و برتر از خودشان نیستم؟گفتند بلی.فرمود:این علی علیه السلام کسی است که من مولای او هستم.
۲٫یکی از قرائنی که مشخص میکند مولا به معنای اولی به انفس آمده است جمله پیامبر است که از مردم اعتراف میگیرد الست اولی به انفسکم ؟ این نشان می دهد که معنای مرد نظر از کلمه مولا همان اولی است.
۳٫قرینه دیگر اشعاری است که بعد از غدیر خم سروده شده است.حسان ابن ثابت در آن روز سروده است:
ینادیهم یوم الغدیرنبیهم بخمٍ فاسمع بالرسول منادیا
تا آنجا که فقال له قم یا علی (ع) فانی رضیتک من بعدی اماما و هادیا
علی جان بخیز که بعد از من امام و هدایتگر مردم تو هستی.
اگر مولا به معنای امام نبود حسان ابن ثابت از کجا فهمید که پیامبر علی علیه السلام را امام و هادی امت قرار داده است.؟
۴٫پیامبر(ص) در خطبه غدیر از مردم به وحدانیت خداوند،رسالت خود و معاد شهادت میگیرد.اگر مولا به معنای امام و رهبر که از ارکان دین اسلام است نباشد.تناسبی ندارد آن حضرت این مساله را همرا ه توحید و نبوت و معاد ذکر کنند.
۲-شبهه دوم:
فخر رازی که شخصیت بلند آوازه ای در میان اهل سنت است واز نظر علم و گستره پژوهش کمتر شخصیتی همانند اوست وقتی به حدیث غدیر می رسد می گوید:
علی علیه السلام با پیامبر در حجۀالوداع نبود،بلکه در یمن بود.
پاسخ:
این ادعا در حالی است که به حضور علی علیه السلام در حجه الوداع در صحیح بخاری صحیح مسلم سنن ابی داوود سنن ابن ماجه و صحیح ترمذی تی صریح شده است و بیان شده که بخشی از قربانی ای که رسول اکرم در منی کشتند توسط امیر المومنین (ع)از یمن آورده شده بود.
حتی ملا علی قاری از علمای بزرگ حنفی می گوید:بی اساس ترین سخن آنست که بگوییم علی علیه السلام در حجه الوداع نبود و در یمن بود.
۳-شبهه سوم:
درباره آیه اکمال این سوال مطرح شده است که چرا آیه «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک» آیه۶۷سوره مائده و آیه «الیوم اکملت لکم دینکم» آیه۳سوره مائده چگونه اول دین تکمیل شد بعدرسالت پیامبر ابلاغ شد؟
پاسخ:
جواب اینست که ترتیب آیات بر حسب ترتبی نزول آنها نیست.بسیاری از آیات در مکه نازل شده اند ولی آنها را در سورمدنی نوشته اند و برعکس.
شنبه 92/07/27
سطحى نگرى و كوچك انديشى است، اگر «غدير» و «ولايت » را، نزاعى در ميان دو گروه در گذشته بدانيم.
و دور از «متن مكتب » است، اگر ايستادن بر كرانه جوشان «غدير» را تنها حساسيتى فرقه اى و جدالى مذهبى به شمار آوريم.
«غدير»، همواره برپاست.
صحنه تعيين «مولى »، و آن بيعت ها و استشهادها و اعتراف ها، هنوز هم محو نشده است. بيعت گران نيز، صحنه را ترك نكرده اند. على رغم آنان كه سعى كرده اند غبارى از«نسيان » و پرده اى از «كتمان » بر سيماى غدير بنشانند و بيفكنند، دل ها و جان هاى بي شمارى هنوز هم توجه به آن دست هاى بلندى دارد كه دست «على » را گرفت و فراز آورد، تا آن خورشيد را، همه ببينند، همه بشناسند، به يكديگر و به غايبان از صحنه و به خبرگيران از واقعه و به جويندگان چراغ، معرفى كنند.
صحنه غدير، پايان نيافته است.
هنوز هم ديدگان تاريخ، در عصر حاضر، در قاره هاى دور دست، در جنوبى ترين كشورآفريقا، در شرقى ترين منطقه خاور دور، در مركزى ترين بخش اروپا و آمريكا، در پى آشنايى با «خورشيد»ى هستند كه اگر بتابد، خانه ها را، دل ها را، شهرها را، انديشه ها را، قلمرو قلم و شعر را، پهنه ادبيات و هنر را، گستره عقيده ها و باورها را «روشن » مى سازد. و از «نور»، چه انتظارى است، جز درخشيدن و فروغ گستردن و گرما بخشيدن؟! در غدير، دستى كه فرا رفت، دست خدا بود، زبانى كه «على مولاه » را سرود، زبان خدا بود، دستى هم كه به عنوان «مولى » بالا رفت و همگان ديدند، دست خدا بود، «على »، راه و صراط بود، چراغ و مشعل بود، خط سير و مسير بود، «غدير»، راهى بود كه روندگان را به «على » مى رساند.
و ... «على » هم، صراطى بود كه ره پويان را به «خدا» مى رساند.
«غدير»، چشمه اى زلال بود كه در طول چهارده قرن، هزاران هزار كام تشنه را از كوثر معارف ناب، سيراب ساخت. و اين چشمه، هنوز هم سارى و جارى است.
«غدير»، چراغى بر اوج بود، كه در قرن هاى متمادى تاريخ بشرى، گم گشتگان بسيارى را از وادي هاى خوف و خطر و بيراهه هاى تاريكى و ضلالت، به «مقصد» راهنمايى كرد. و اين چراغ، همچنان فروزان و نورافشان و راهنماست.
«غدير»، تكيه گاهى بود كه شيعه را در عصر محكوميت و مظلوميت ديرپاى خويش، پناه بود و حجت و برهان. و اين تكيه گاه، هنوز هم به استوارى گذشته، پا برجاست و محكمترين حجت ها را دارد.
«غدير»، متنى بود، روشن و بى ابهام، گويا و صريح، كه خيلى ها كوشيدند حواشى تاويل و تفسيرهاى دور از واقعيت براى آن ترسيم كنند. و اين متن، هنوز هم براى آنان كه بى حواشى به آن بنگرند، صريح و گوياست. «غدير»، ميوه اى شيرين در بوستان رسالت بود، كه تداوم «خط نبوت » را در شكل «امامت »، به شيرين ترين صورت ترسيم مى كرد. و هنوز هم اين ميوه شيرين، زينت بخش بوستان محمدى است و بدون آن، «باغ رسالت » بى ثمر است « و ان لم تفعل فما بلغت رسالته ...».
«غدير»، ميثاقى بود ميان صاحبان باور و عقيده به خدا و رسول، كه وفادارى به آن، شاهد صدق ايمان بوده است. و اين عهد و پيمان، هنوز هم «وفا» مى طلبد و دستان بيعت گر را به «صدق » فرا مى خواند، و همه ساله، اين عيد فرخنده موعدى براى تجديد آن عهد و تحكيم آن ميثاق با خدا و رسول است.
«غدير»، اگر چه بركه اى در بيابان بود، ولى هفت دريا به وسعت تاريخ و زمان بود كه موجش «ازل » تا «ابد» را فرا گرفت و اگر خاكيان، برخى چشم ديدن آن موج ابدى را نداشتند، افلاكيان به تكريم آن به يكديگر تهنيت مى گفتند.
«غدير»، سفينه نجاتى بود كه گرفتاران موج جهالت و حيرت ضلالت را به ساحل امن ايمان مى رساند. اين سفينه، هنوز هم سرنشين مى طلبد و امواج فتنه و فريب، هنوز هم در پى دور ساختن انديشه ها از اين ساحل اند.
«غدير»، روشن ترين چراغ بود، بر بالاترين بام خانه هاى تاريخ، تا... مردم «اهل بيت » را بشناسند و به «خانه »اى رهنمون شوند كه افراد آن در دامان «وحى » بزرگ شدند و «آيات خدا» در آن خانه فرود آمد و جبرئيل امين، مانوس آن بيت و اهل بيت بود.
اگر انسانيت امروز، مى خواهد به آن «خانه » راه يابد، خانه اى كه همه چيز در آنجاست، و همه كليدهاى گشاينده همه قفل ها و درهاى بسته در دست صاحبان و ساكنان آن خانه است.
بايد به اين چراغ نگاه كند، تا راه را بشناسد.
آرى ... «چراغ غدير، بر بام بلند تاريخ ».