معاونت فرهنگی مدرسه فاطمیه (س) یاسوج
فعالیتهای فرهنگی مدرسه فاطمیه(س)
فعالیتهای فرهنگی مدرسه فاطمیه(س)
شنبه 92/08/11
۱٫چرا امام حسین علیه السلام در زمان معاویه اقدام به قیام نکرد؟
امام حسین (ع)در دوران ۱۱ساله امامت خود همزمان با حکومت معاویه با وی تنشهایی داشت مثلا طی نامه ای گوشه هایی از جنایات معاویه را مثل کشتار شیعیان را متذکر می شود وحکومت معاویه بر مسلمانان را از بزرگترین فتنه ها میشمارد.ومشروعیت حکومت او را زیر سوال می برد.
اما عدم قیام ایشان بخاطر:
۱٫وجود یک صلح نامه که امام در نامه ای در جواب معاویه خود را پایبند به صلح امام حسن(ع) با معاویه معرفی کرده و اتهام نقض آن را از خود به دور میداند.
۲٫موقعیت معاویه. شخصیت معویهدر ان زمان در میا ن شامیان به گونه ای مثبت تلقی میشد که همین امر قیام علیه او را مشکل می ساخت.معویه به ظاهر به دستورات اسلام پایبند بود و او را به عنوان صحابی پیامب (ص)کاتب وحی وبرادر همسر پیامبر(ع)میشناختند.
تجربه حکومت داری و سن او هم از امام حسین(ع)بیشتر بود و طبیعتا می توانیت بر این دو ویژگی مانور بیشتری بدهد.
۳٫سیاست مداری معاویه. پس از انعقاد صلخ با امام حسن (ع)گرچه معاویه از هرفرصتی برای ضربه زدن به بنی هشم استفاده میکرد وحتی تا یه شهادت رساندن امام حسن(ع۹پیش رفت امادر ظاهر چنین وانمود می کرد که به بهترین وجه ممکن با این خاندان رفتار میکند و حرمت آنان را پاس میدارد.مثلا هداییای فراوانی ماهانه و سالانه برای حسنین (ع)می فرستاد.
جواب امام حسین (ع) به معاویه دربرابر هدایا: به خدا سوگند که نه قبل از تو و نه بعد ازتوهیچ کس نمی تواند چنین بخششی را به مردی داشته باشد که باشرافتر و با فضیلت تر از ما دو برادر باشد.
۴٫شرایط زمانه هرچند عده ای ازکوفیان بلافاصله پس از شهادت امام حسن (ع)به امام حسین (ع)نامه نوشتند وضمن تسلیتخود را منتظر فرمان امام معرفی کردند اما آن حضرت می دانست که با توجه به عواملی همچون ثبات و استحکام قدرت مرکزی در شام ،تسلط کامل باند اموی بر شهر کوفه ،سابقه ی عملکرد سوء کوفیان در برخورد با امام علی علیه السلام و امام حسن علیه السلام چهره ی به ظاهر وجیه معاویه در بیشتر نقاط مملکت اسلامی و.. در صورت قیام احتمال موفقیت در حد صفرخواهد بود و جنین قیامی بجز هدر دادن نیرو ها ی اندک معرفی شدن به عنوان یاغی و خروج کننده بر حکومت به ظاهراسلامی و شکست و کشته شدن خود نتیجه ای در بر نخواهد داشت.
۲٫چه ضرورتی داشت امام حسین علیه السلام در میان سپاه دشمن در روز عاشورا نماز ظهر بخواند تا عده ای از یارانش به این خاطر شهید شوند؟
نماز عمود خیمه دین و استوار ترین رشته پیوند میان بنده و مولا است.مومن با نماز شناخته می شود و بانردبان آن تا عرش خدا بالا می رود.و قدم بربساط قرب می گذارد.
نماز بازدارنده از آلودگی ها و زشتی هاست و حتی بی روح ترین و نلقص ترین نماز هم سد یاست میا انسان و گناهان.
ماعویه بن وهب از امام صادق علیه السلام می پرسد:برترین چیزی که بندگان را به خدا نزدیک می کند و محبوب ترین کار نزد خداوند چیست؟
حضرت می فرماید :بعد از شناخت خداوند چیزی را بافضیلت تر ار نماز نمی دانم.
اگر نهضت جاوید حسین بن علی (ع)برای اقامه حق و زنده کردن دین خدا ورهاساختن آن از چنگال خرافات و هواپرستان ستمگر است وعمود دین خداست چرا نباید نگهبان دین و شریعت محمدی (ص) عمود دین را در عرصه خونین کربلا ودر برابر هجوم بی امان و ناجوانمردانه دشمن باخواندن نماز عشق ،محکم واستوار سازد؟که در محبت مولایش حسین (ع)سراز پا نمی شناخت.
۳٫چرا امام حسین (ع)حج خود را نیمه تمام گذاشت واز مکه خارج شدند؟
از دید گاه فقهی این سخن که امام حج را نا تمام گذاشت صحیح نیست چون امام در روزهشتم ذی الحجه ازمکه خارج شدند در حالی که اعمال حج تمتع ازشب نهم ذی الحجه آغاز می شود پس امام وارد اعمال حج نشده بودند که آن را ناتمام بگذارند.وایشان عمره مفرده بجاآوردند. اینکه چرا با وجود فرصت تبلیغ دین در مکه در ایام حج وجود داشت حضرت از مکه خارج شدند به دلایلی است از جمله:
احتمال خطر جانی چون بیشتر ماندن حضرت در مکه مساوی با بروز خطر جانی برای ایشان بود چنانکه در جواب ابن عباس می فرماید:کشته شدن در مکانی دیگر برای من دوست داشتنی تر از کشته شدن در مکه است.
دوم.شکسته نشدن حرمت حرم .امام حسین (ع۹تذکر می دهد که نمی خواهد حرمت حرم امن الهی با ریخته شدن خون او شکسته شود.گرچه در این میان گناه بزرگ از آن قاتلان و جنایتکاران اموی باشد.
ایشان در جواب ابن زبیر می فرماید:پدرم (علی علیه السلام) برای من نقل کرد که درمکه قوچی است که به وسیله آن حرمت شهر شکسته میشود و من دوست ندارم که مصراق ان قوچ باشم.
شنبه 92/08/11
على رغم این که افراد ناآشنا به مبانى دینى ، اسلام را بدان متهم مى کنند که مخالف حضور دختران در اجتماع است ، احادیث صریحى داریم که طالب علم و دانش و فراگیرى آن ، چه دختر و چه پسر، محبوب خدایند و براى کسب دانش و کارهاى مفید اجتماعى ، دختران و پسران مى توانند با حفظ پوشش و عفاف ، به راحتى در جامعه ظاهر شوند و به انجام وظیفه بپردازند.
حضور دختر و پسر در اجتماع ، با اختلاط دختر و پسر، یکى نیست . روابط اجتماعى به سبکى که دنیاى غرب آن را پذیرفته است و رواج مى دهد، اختلاط دختر و پسر است و پیامدهاى زیانبار آن را نیز مى بیند و به روى خود نمى آورد.
اسلام با اختلاط دختر و پسر مخالف است ، نه با شرکت دختر و پسر در مجامع عمومى و علمى با حفظ حریم . آنچه در جامعه اسلامى مذموم است ، روابط ناصحیح دختر و پسر در جامعه است ، نه حضور فعال آن ها در اجتماع .
از زمان رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) در جامعه مسلمین ، غالبا سنت جارى بر این بوده که حضور دختران و پسران و زنان و مردان در جامعه ، با صیانت از قلمروهاى شخصى و توام با پاک دامنى و بزرگ منشى باشد. دختران و پسران و زنان و مردان ، هیچ گاه از مجالس و محافل عمومى و مساجد منع نمى شده اند؛ ولى همیشه حفظ ((حریم )) و ((کرامت )) و ((عفاف )) به عنوان یک اصل در جامعه حکومت کرده و رعایت شده است . رفت و آمد دختران و پسران در مجامع و محافل عمومى و مساجد و حتى کوچه و خیابان و بازار و… به طور مختلط و دوش به دوش نبوده است . روشى که همچنان فرهنگ غالب بر جوامع اسلامى است و به وضوح ، با فرهنگ غربى متفاوت است .
آزادى دختر و پسر
اسلام به اهمیت و ارزش فوق العاده پاکى و سلامت شخصیت دختر و پسر و لزوم رعایت حقوق فرد و جامعه در ارتباطها، نگاه ها، شنیدن ها و مکالمات مستمر تاکید دارد و به هیچ عنوان راضى نمى شود که حریم قدسى دختر، خدشه بردارد یا پسر از دایره عفت و پاکى خارج شود. اما دنیاى امروز، تحت تاثیر فرهنگ غربى ، به نام آزادى (و صریح تر بگویم : ((آزادى روابط)))، روح پاک جوانان دختر و پسر را سرگردان و گرفتار هیجانات بیهوده مى کند. آزادى مورد نظر هم به جاى این که به شکفتن استعدادها و خلاقیت ها کمک کند، موجب هدر رفتن نیروها و استعدادهاى و خلاقیت ها کمک کند، موجب هدر رفتن نیروها و استعدادهاى شاداب جوانى شده و جوانان را از دایره زندگى صحیح و اندیشه متعادل ، خارج ساخته است .
دخترى که از آغوش خانواده بیرون مى آید، به کجا روى بیاورد که به دام سودجویانى که عواطف پاک و دل ساده و آرزوهاى انسانى او را به بازى مى گیرند، نیفتد و سرنوشت و شخصیت و سلامتى اش به خطر نیفتد؟
برخى از سنت ها و آداب اجتماعى ما که جوانان را از اجتماعى شدن ، ارتقاى شخصیت علمى و انتخاب دوست همفکر و همسر مناسب باز داشته اند، نه دینى و نه منطقى اند؛ اما در عین حال ، کنار گذاشتن تمامى سنت ها و پذیرش بى قید و شرط فرهنگ حاکم بر جهان غرب نیز رفتار عاقلانه اى به نظر نمى رسد.
فرهنگ غربى ، خواسته یا ناخواسته ، به نام آزادى و در راه رسیدن به آن ، فضاى جامعه را ناامن و کانون خانواده را متزلزل نموده است . در چنین فضایى ، هیجانات کاذب و عطش کامجویى ها، فرصت اندیشیدن و خلوت معنوى و لذت رفتارهاى جوانمردانه و خویشتندارى عفیفانه را از انسان گرفته است .
در جهان به اصطلاح ((آزاد))، علاقه واقعى جوانان به علم و دانش ، هر روز، کم تر مى شود و جوانان به کار و حرفه ، رغبت نشان نمى دهند و از رعایت قوانین و مقررات اجتماعى و انسانى فرارى شده اند.
در این جوامع ، بر اثر بى بند و بارى ها و تلاش هاى دائمى شهروندان براى رسیدن به منافع و رفاه بیش تر و نادیده انگاشتن حریم هاى انسانى و پیام هاى انبیا، هر روز، جنایات تازه اى در شرف تکوین است ، که عشق هاى دروغین خیابانى و دوستى ها و ارتباطهاى کوچه و بازارى ، تنها نقطه هاى آغاز آن شمرده مى شوند.
در جوامع اروپایى و امریکایى و مقلد آنان ، نسل جوان ، هدف بیشترین تبلیغات رسانه اى براى مصرف بیش تر محصولات تجارى اند (لباس هاى مد روز و ماه و سال ، لوازم آرایش و خود آرایى ، خوردنى هاى جدید، نوشیدنى هاى تازه ، فیلم هاى و آوازهاى سبک غیر اخلاقى ، مواد انرژى زا و توهم را و…) بدون آن که فرصت انتخاب داشته باشند و یا بتوانند آگاهانه از حلقه و گردونه اى که درونش قرار گرفته اند، خارج شوند.
در جامعه که به هیچ اصل اخلاقى یا آرمان غیر مادى پایبند نیست ، همگان قربانى اند، مگر آن که به شکارچى تبدیل شوند.
بدین ترتیب ، روشن است که روابط آزاد، لازمه اقتصاد آزاد است . براى این که همیشه در جهان ، حرف اول را در تولید بزنند، باید جهانیان را به مصرف کنندگان دائمى محصولات مصرفى و گاهى بى ارزش خود تبدیل کنند و شکسته شدن حریم ها (حریم خانه ، حریم خانواده ، حریم شخصى ، حریم سنت هاى اخلاقى و ملى و…)گام نخست در ترویج محصولات و تربیت نسل تخدیر شده و مصرف کننده است . نسلى که در گام بعدى ، چه نظامى باشد و چه نباشد، به عنوان سرباز غرب و فرهنگ غربى ،(۲۲) در برابر تمام آنها که استقلال و عزت خود را پاس مى دارند، خواهد جنگید!
اکنون بنگرید که در جوامع غربى و کشورهاى تحت نفوذ آنان ، الگوهاى دخترها و پسرها، چه کسانى هستند؟ آیا فرد عالم و دانشمند و متفکر و هنرمند واقعى اند یا هنر پیشه هاى جلف و فاقد ابتکار و بى اندیشه اى که تنها ظاهرى جذاب دارند؟ آیا این روند، سقوط اخلاقى و دلیل انحطاط و موجب سرگردانى و بدبختى نسل جوان دختر و پسر یک جامعه نیست ؟ آیا متفکران و مربیان بزرگ غرب در دهه هاى و سده هاى گذشته ، با آن همه مبارزات پیگیر و تحمل آن همه رنج ، چنین فضاى فرهنگ سوز و مادیت زده اى را آرزو کرده بودند؟ و آیا شایسته است که ما به جاى تصحیح و ارتقاى فرهنگ خویش ، خود را به چنین فضاى و هم آلودى بسپریم ؟
حریم
جامعه دینى ، در روابط اجتماعى خود، توجهى ویژه به حصار عفاف و حریم شخصى دختر و پسر دارد. روش اسلام ، این است که انسان ، معتدل و متعادل زندگى کند و از هر افراط یا تفریطى به دور باشد. خداوند نیز مسلمانان را ((امت متعادل )) مى نامد(۲۳) و افراط اجتماع را به روش صحیح زندگى فرا مى خواند و در مقررات خود، همه جنبه هاى نیاز دختر و پسر را در نظر مى گیرد. از جمله ، دختران را تا حدودى که منجر به زیان دیدن و انحراف آنها نشود، از شرکت در اجتماع ، نهى نمى کند.
رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) به برخى از زنان اجازه مى دادند که حتى در جنگ ها براى امداد و کمک به مجروحان و سربازان ، شرکت کنند و در تاریخ اسلام ، نمونه هاى بسیارى براى مشارکت زنان و دختران در فعالیت هاى اجتماعى ذکر شده است . روشن است که رعایت حریم ها از سوى زنان و مردان ، تضمین لازم براى دوام چنین مشارکتى است و حضور زنان و دختران در فضاهاى عمومى یک جامعه ، مشروط به صلاحیت اخلاقى و متانت مردان و پسران آن جامعه است .
روابط آزاد
اسلام به خطرات ناشى از روابط و اصطلاح ((آزاد)) دختر و پسر کاملا آگاه است و نهایت مراقبت را در روابط و برخوردهاى دختران و پسران دارد، تا حدى که منجر به انحراف و فساد نشود و طرفدار مشارکت دختران و پسران در جامعه به شکل معقول و با حفظ حریم است .
اسلام ، در عین این که اجازه شرکت در محافل ، مدارس ، دانشگاه ها، مساجد و… را به جوانان دختر و پسر مى دهد، دستور مى دهد که به صورت مختلط نباشد و محل نشست و برخاست ها از یکدیگر جدا باشد.
پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) در زمان زندگى خویش دستور دادند که در ورودى زنان به مسجد از در ورودى مردان ، جدا باشد. و نیز نقل شده است که پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) آن زمان که مسجدشان یک در داشت ، فرمودند که شب هنگام که نماز تمام مى شود نخست خانم ها از مسجد خارج شوند و بعد، مردها. پس مى بینیم که در روزگار پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) نیز زنان در کنار مردان ، در صحنه هاى اجتماعى از جمله مساجد، و حتى ساعتى از شب گذشته ، حضور دارند؛ اما عمدا از زمینه هاى پیدایش کشش هایى جنسى، تا نهایت ممکن ، کاسته مى شود.
راهنمایى هایى که در احادیث و آیات براى حریم گرفتن دختر از پسر و زن از مرد در ارتباطات و روابط اجتماعى بیان شده است ، بیانگر این حقیقت است که از نظر روانى – تربیتى ، رها کردن دختر و پسر در فضاى جذابیت و کشش متقابل در مناسبات و روابط، سخت زیانبار است و بلکه پل یا گردنه اى است که پهلوان ها نیز در آن مى لغزند. با این مبنا، دعوت به روابط آزادتر و کسب تجربه از خلال آنها، خدمتى به جوانان محسوب نمى شود؛ بلکه آنها را از رسیدن به آرامش و ثبات از طریق تشکیل خانواده و وفادارى به آن ، دورتر مى سازد.
آنچه که اسلام به صورت یک توصیه اخلاقى در مورد جامعه مدنى ابراز مى دارد، این است که اجتماع مدنى ، تا حد ممکن ، غیر مختلط باشد. در مدینه النبى شرایطى فراهم گردید که روح آدم ها بال و پر گرفت و جوانان در جوى سرشار از آگاهى و مسئولیت ، با داشتن فرصت انتخاب و حق ارضاى طبیعى و کنترل غرایز، رشد کردند و خویشتندارى و عفاف ، زمینه ساز ظهور چهره هاى علمى و معنوى برجسته اى در میان آنان گردید.
در شرایط مساعد علمى – معنوى که حریم دختر و پسر رعایت شود و جوان ، مجال اندیشیدن و انگیزه و امکان به کمال رسیدن داشته باشد، گل هاى زیبایى که در ۸ سال دفاع مقدس جلوه گر شدند مى رویند؛ اما در جوامع به اصطلاح ((آزاد))، به خاطر همه جایى شدن کشش ها و انگیزش هاى جنسى و خروج روابط جنسى از حریم خانواده (یعنى نظام اخلاقى ارضاى این غریزه )، ما کم تر شاهد ظهور چهره هاى خویشتندار و پاکدامن هستیم .
چه لزومى دارد که در جامعه و محافل آموزشى و دانشگاهى و اجتماعات عمومى و در جریان فعالیت ها و تلاش هاى فردى و اجتماعى ، دختران و پسران ، به اصطلاح : ((دوش به دوش )) (یعنى عملا با تداخل حریم هاى شخصى )، فعالیت هاى خود را انجام دهند؟ آیا اگر همین تلاش ها با حفظ حداقلى از فاصله انجام پذیرد، نقصى در کار و افتى در فعالیت حاصل مى شود؟
این یک واقعیت است که در جریان فعالیت هاى اجتماعى ، تداخل قلمروهاى شخصى دو جنس ، آنها را از کار و تولید و فعالیت ، باز مى دارد. و این ، در مورد جوانان ، بیش تر صادق است ؛ چرا که در میان آنها به خاطر قوى تر بودن غریزه و سرعت هیجان ، خیلى زود، پاى جنسیت به عرصه کار و تولید و تلاش فکرى ، باز مى شود؛ چیزى که در جمع زنان و مردان داراى خانواده و پایبند به آن ، کم تر و دیرتر اتفاق مى افتد.
نگاهى گذرا به پژوهش هاى روان شناسى – تربیتى و بولتن هاى ((روان شناسى کار)) و آنچه هم اکنون در کارخانجات و مدارس و متروهاى اروپا و ژاپن و… در حال فراگیر شدن است (یعنى فاصله گذارى مناسب میان دو جنس ، بر اساس خواست خود آنها و حتى به مقدار پیشنهادى خودشان )، تاییدى بر مدعاى ماست
ارزش هاى اخلاقى براى معاشرت
ارزش هاى اخلاقى براى معاشرت
الف ) در نگاه
رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) به حضرت على (علیه السلام ) فرمود: ((اى على ! نگاه اول ، براى توست (چرا که ابزار شناخت است )؛ اما نگاه دوم به زیان توست حقیقت این است که در مناسبات و روابط اجتماعى دختر و پسر، پیشنهاد دین و اصل اخلاقى ، ترک نگاه هاى شهوانى دختر و پسر به یکدیگر و پرهیز از لذتجویى هاى بى ضابطه و بازى کردن با عواطف یکدیگر است .
جوانى که چشمش به جنس مخالف مى افتد و احیانا از وى خوشش مى آید، مى خواهد که براى بار دوم نیز به وى نگاه کند و لذت ببرد. نوبت اول ، چون نگاه و تلذذ غیر عمدى است ، مانعى ندارد؛ ولى نوبت دوم ، چون به قصد لذت بردن از دیگرى و بهره جویى از سرمایه دیگرى است ، جایز نیست .
امام صادق (علیه السلام ) فرمود: ((نگاه کردن به نامحرم ، تیرى زهر آگین است که از ناحیه شیطان پرتاب مى شود.و ((چه بسیارند نگاه هاى کوتاه و لذت هاى زودگذر که بعدها حسرت ها و تاسف هاى طولانى در پى خواهند داشت با همه این مرزبندها و سفارش هاى خیر خواهانه ، در اسلام ، نگاه کردن دختر و پسر به یکدیگر و گفتگوى آن ها، چنانچه به قصد خواستگارى و ازدواج (یعنى رفتن به سمت تشکیل کانون خانواده و رسیدن به ثبات و آرامش ) باشد، مانعى ندارد.
ب ) در پوشش
پوششى که اسلام براى دخترها مقرر کرده است ، بدین منظور نیست که جلوى فعالیت هاى اجتماعى آنان را بگیرد و از خانه بیرون نروند. پوشش دخترها در اسلام ، این است که دختر در معاشرت خود با پسران ، بدن خود را (بجز صورت و دست ها) بپوشاند و به جلوه گرى و خودنمایى نپردازد.
حقیقت ، این است که در مسئله پوشش که در روابط دختران و پسران در جامعه به عنوان یک عامل موثر مطرح است ، یک پرسش جدى پیش روى ماست : آیا براى خود دختر، بهتر است که پوشیده (به معناى واقعى آن ) در اجتماع ظاهر شود، یا نیمه عریان ؟ آیا با توجه به احساسات و کششى که دختر و پسر به یکدیگر دارند و با آسیب پذیرى جدى عاطفى و محدود بودن قدرت طبیعى دخترها در دفاع از خویش و حریم خویش ، باید هر پسرى حق داشته باشد که از هر دخترى در هر محفلى حداکثر تمتعات را ببرد یا نه ؟ چرا مردان باید آزاد باشند تا همچون کالا به زن بنگرند؟ آیا همین نگرش نیست که نظام خانواده را در غرب ، متزلزل کرده است ؟
راه حل چیست ؟
اسلام با وضع نمودن نوعى مقررات براى پوشش ، حفظ سلامت جسم و جان فرد و روح جامعه را تضمین کرده است . به این ترتیب ، حجاب زن ، حقیقتا مصونیت بخش و پاسدار حریم اوست . مگر نه این که : ((هر آنچه دیده بیند، دل کند یاد))؟
در آیین اسلام ، پسران فقط در موقعى که تشکیل خانواده دادند و آگاهانه انتخاب کردند و مسئولیت پذیرفتند، در کانون گرم و صمیمى خانواده است که مى توانند با دختر (به عنوان همسر قانونى خود)، پیوند کامیابى بر قرار کنند. قبل از آن ، نباید فکر و ذهن هیچ دختر یا پسر جوانى به این موضوع ، مشغول باشد زیرا مانع فکر و تحصیل و کارهاى زندگى او و دیگران مى شود.
در جامعه اسلامى ، هر نوع کامجویى بدون قبول مسئولیت یا کامیابى هیجانى و بدون تعقل و انتخاب ، اساسا ناپسند شمرده مى شود؛ اصلى که اتفاقا در روان شناسى جدید غرب نیز به صورت جدى مطرح شده و مورد توجه قرار گرفته است .
پس مى توان گفت که اسلام ، نه تنها به دختران و پسران جوان به چشم موجوداتى خطرناک که باید محدود شوند، نمى نگرد، بلکه حتى غریزه جنسى را نیز در راه تشکیل خانواده و استمرار نسل و آرامش و شادابى (یعنى بهداشت روانى فرد جامعه ) به کار مى گیرد.
جوان سرشار از استعدادهاست و غرایز مختلف او (حقیقت جویى ، علم خواهى ، زیبایى طلبى ، آفرینشگرى ، و…) همگى نیرومندند. کدام انسان خردمندى مى پذیرد که تمامى این غرایز، در پاى غریزه جنسى قربانى شوند؟ اگر بپذیریم که آزادى روابط دختر و پسر، بهداشت روانى آنها و کل جامعه را مختل مى سازد، ناگزیر باید به سطحى از محدودسازى روابط، تن در دهیم ؛ محدودیت هایى که براى افراد سالم جامعه ، یک انتخاب عاقلانه اند و براى بیماران هوس باز، یک اجبار، تا بتوانند آزادانه از دیگران بهره کشى کنند و روح و جسم دیگران را بیازارند.
اولین فایده هاى این روش ، امنیت فضاى خانواده و اجتماع ، ارتقاى موقعیت زنان و دختران ، شکوفایى استعدادهاى مختلف جوانان ، و… اند که مهم ترین نشانه هاى ((بهداشت روانى )) یک جامعه محسوب مى شوند که زمینه لازم براى تولیدات فکرى و صنعتى و توسعه ابعاد مادى و معنوى جامعه است .
ج ) در اندیشه و قلب
نبودن حریم بین دختر و پسر، و آزادى در معاشرت ها، هیجانات و التهاب هاى جنسى را افزایش مى دهد و با خارج کردن میل جنسى از تعادل و مسیر طبیعى اش آن را به صورت یک عطش روحى و یک خواست سیرى ناپذیر و اشباع نشدنى در شکل و تنوع فراوان در مى آورد.
غریزه جنسى ، غریزه اى نیرومند، عمیق و پردامنه است که هرچه انسان به آن آن میدان بیشترى بدهد، آتش آن ، شعله ورتر مى گردد، نه خاموش تر. مثل افراد آزمندى که هرچه پول بیشترى به دست بیاورند، حریص تر مى شوند.
تاریخ از آزمندى جنسى ، بسیار یاد مى کند. پادشاهان ، از نظر حس تصرف و تملک زیبارویان ، در هیچ نقطه اى متوقف یا سیراب نشده اند. صاحبان حرمسراها، هر روز در پى شکار کردن شکار دیگرى براى خود بوده اند.
اسلام به قدرت شگرف این غریزه ، توجه کامل کرده و هشدارهاى زیادى درباره خطرناک بودن نگاه جنسى بى ضابطه و خلوت کردن پسر و دختر با هم و معاشرت هاى کنترل نشده آنان مى دهد و از طرفى تدابیرى براى تعدیل و رام کردن این غریزه اندیشیده است و براى هر یک از دو جنس ، وظایف و مقرراتى معین نموده است .
به عنوان نمونه ، قرآن کریم مى فرماید: ((به مردان بگو چشم ها از نگاه ناروا بپوشند و اندام خود را پوشیده دارند و به زنان نیز بگو تا چشم ها از نگاه ناروا باز دارند و اندام خود را بپوشند.)) (نورت آ یه ۳۱)
آیین ما از ما مى خواهد که اندیشه مان را هوس آلود نکنیم ، خیال گناه را در ذهن خود نپروریم ، به نامحرمان خیره نشویم و دزدانه نگاه نکنیم ، به قصد لذت هاى جنسى به نامحرمى ننگریم و قلبمان را آلوده و گرفتار نسازیم و با چنین قصدى به معاشرت هاى اجتماعى قدم نگذاریم .
د) در گفتار
شنیدن صداى دختر براى پسر، در صورتى که قصد لذت بردن و خوش آمدن در کار نباشد، اشکالى ندارد. در عین حال ، بر اساس همان اصل ((روابط حداقل )) که گفتیم ، مادام که ضرورتى در کار نباشد، ترک آن ، عاقلانه تر است .
براى دختر، شایسته نیست که در سخن گفتن با پسرى ، صداى خود را نازک کند و به نحوى با عشوه و اطوار، سخن بگوید.
خداى متعال در قرآن ، به زنان مى فرماید: ((در حرف زدن ، صدا را نازک و مهیج نکنید که موجب طمع بیمار دلان گردد و امام على (علیه السلام ) مى فرمود: ((به دختران جوان ، سلام نمى کنم که مبادا پاسخ آنها دلم را به لغزش افکنده) در رفتار
احتیاطها و توصیه هاى دین مبین اسلام ، مبنى بر دور نگه داشتن و فاصله داشتن دختران و پسران نامحرم از یکدیگر، صرفا به خاطر حفظ سلامت روحى اجتماع و پاکى خانواده و عزت و شرف و تعالى آحاد شهروندان است تا حتى براى لحظه اى ، فکر آلوده به ذهن پسر و دختر عفیف ، راه نیابد و افکار آنها مشغول به مسائلى که وقت آن نرسیده است ، نشود.
روح جوان ، فوق العاده تحریک پذیر است . اشتباه است که گمان کنیم تحریک پذیرى روح انسان از رسیدن به جاه و مقام و ثروت سیر نمى شود، در میل جنسى (سکس ) نیز چنین است .در محیطهاى آزاد و بى بند و بار، هیچ پسرى از تصاحب زیبارویان و هیچ دخترى از متوجه کردن پسران به خود و تصاحب قلب آنان سیر نمى شود. از طرفى ، هوس ، در هیچ نقطه اى توقف نمى کند و تقاضاى نامحدود انسان ، خواه ناخواه ، انجام ناشدنى است و امکان برآوردن همه خواسته ها هیچ گاه براى بشر، میسر نیست .
دست نیافتن به آرزوها و هوس ها، در جاى خود، منجر به اختلالات روحى و بیمارى هاى روانى مى گردد. به محیطهایى که بى بند و بارى در آن ها زیاد است ، بنگرید. خواهید دید که در آن محیطها، آمار بیمارى هاى روانى و مشکلات روحى ، متلاشى شدن خانواده بالاست . شاید مهم ترین علت ، همین آزادى جنسى و تحریکات فراوان روانى است که به وسیله عکس ها، مجلات ، فیلم ها و سى دى ها و محافل مختلط تفریحى و حتى در کوچه و خیابان و تبلیغات کالاها و مدها و… دامن زده مى شود و غالبا بى پاسخ مى ماند؛ چرا که تخلیه جسم و روان از این هیجانات فزاینده ، عملا ممکن نیست و بدین ترتیب ، پیرى زودرس و روان پریشى و اختلالات روحى دیگر، پیامدهاى طبیعى اینگونه محیط هاست.
پنجشنبه 92/08/09
pan style="font-size: 14.0pt; line-height: 115%; font-family: "B Nazanin"; mso-ascii-font-family: Symbol; mso-hansi-font-family: Symbol; mso-bidi-language: FA;" lang="FA">به پیشواز محرم می رویم
قابل توجه مداحان عزیز قصد داریم اشعار و مداحی های جدید ویژه محرم را برای شما عزیزان بارگذاری کنیم
لطفاً به ادامه مطلب رجوع فرمایید
سه شنبه 92/08/07
واژه «بقیه»؛ یعنی، باز مانده و پاینده و آنچه از چیزی باقی گذاشته شود و آن مصدری است که به جای اسم فاعل یا اسم مفعول به کار میرود.
ترکیب «بَقیّةُاللّه» در قرآن مجید و روایات خاندان عصمتعلیهم السلام آمده است. در قرآن فقط یک بار در داستان حضرت شعیب آمده است که پس از آنکه قوم خود را از کمفروشی نهی میکند، چنین فرماید: «بَقیَّتُ اللّهِ خَیْرٌ لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ مُؤمِنینَ» (۱)؛ یعنی، آنچه را که خداوند [در ازای چشم پوشی از منافع نامشروع دنیوی] برایتان باقی میگذارد، برای شما بهتر است.
در این آیه هر چند مخاطب قوم شعیب هستند و منظور از «بَقیَّةُاللّه» سود و سرمایه حلال و یا پاداش الهی است؛ ولی هر موجود نافع که از طرف خداوند برای بشر باقی مانده و مایه خیر و سعادت او گردد، «بقیّةاللّه» محسوب میشود.
تمام پیامبران الهی و پیشوایان بزرگ «بَقیّةُاللّه»اند. تمام رهبران راستین که پس از مبارزه با یک دشمن سرسخت برای یک قوم و ملت باقی میماند، از این نظر «بقیّةاللّه»اند…
از آنجا که مهدی موعودعلیه السلام آخرین پیشوا و بزرگترین رهبر انقلابی پس از قیام پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله است، یکی از روشنترین مصادیق «بَقیَّةُاللّه» میباشد و از دیگران به این لقب شایستهتر است؛ بخصوص که تنها باقیمانده بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله و امامانعلیهم السلام است.
در روایات و ادعیه و زیارات متعددی، ائمه اطهارعلیهم السلام به عنوان «بقیةاللّه» توصیف شدهاند که برای نمونه به برخی از آنها اشاره میشود:
۱ . یک بار به دستور هشام بن عبدالملک امام باقرعلیه السلام را به شام بردند، موقع مراجعت به مدینه هشام فرمان داد بازارها را بر روی آن حضرت و همراهانش ببندند و از خوراک و آشامیدنی محروم باشند. چون به شهر مدینه رسیدند، مردم درِ شهر را بر رویشان بستند و اصحاب آن حضرت از جهت کمبود آب و غذا به زحمت افتادند و به آن بزرگوار شکایت بردند. امام باقرعلیه السلام به بالای کوهی که مشرِف به شهر بود رفت و با صدای بلند فرمود: «ای اهل شهری که مردمانش ستمگرند! به خداوند سوگند من بقیةاللّه هستم. خداوند فرمود: بقیةاللّه برایتان بهتر است اگر ایمان دارید». (۲).
۲ . در «زیارت جامعه کبیره» آمده است: «اَلسَّلامُعَلَیالاَئِمَةِ… وَ بَقیَّةِ اللَّهِ…»؛ «سلام بر امامان که… بقیةاللّه هستند». (۳).
۳ . در دعای ندبه میخوانیم: «أیْنَ بَقِیَّةُاللَّهِالَتی لاتَخْلُو مِنَالعِتْرَةِ الهادِیَةِ…»؛ «کجاست آن بقیةاللّه که از عترت هدایتگر بیرون نیست». (۴).
۴ . در حدیثی آمده است: مردی از امام صادقعلیه السلام پرسید: آیا بر امام قائمعلیه السلام میتوان با عنوان «امیرمؤمنان» سلام کرد؟ فرمود: «لا ذاکَ اِسْمٌ سَمَّی اللّهُ بِهِ اَمیرَالمؤمِنینَ لَمْ یُسَمَّ بِهِ اَحَدٌ قَبْلَهُ وَلا یَتَسَمَّی بِهِ بَعْدَهُ اِلاّ کافِرٌ قُلتُ جُعِلْتُ فِداکَ کَیْفَ یُسَلِّمُ عَلیهِ؟ قالَ: یَقُولُونَ السَّلامُ عَلَیکَ یا بَقیَّةَ اللَّهِ ثُمَّ قَرَأ بَقیَّتُاللهِ خَیرٌ لَکُم اِنْ کنتُم مُؤمنین»؛ «خیر، خداوند این نام را به حضرت امیرالمؤمنین علیعلیه السلام اختصاص داده است. پیش از او کسی این نام بر خود ننهاده و پس از او نیز – مگرکافر – این نام به خود نبندد. راوی گوید: پرسیدم: فدایت گردم پس چگونه بر او سلام کنند؟ فرمود: میگویند: سلام بر تو ای بقیةاللّه». (۵).
۵ . و از امام باقرعلیه السلام روایت است که فرمود: «نخستین سخن حضرت مهدیعلیه السلام بعد از ظهور این آیه است که میخواند: بقیةاللّه برایتان بهتر است اگر ایمان دارید. آن گاه میفرماید: منم بقیةاللّه و حجّت و خلیفه او در میان شما. در آن زمان هر کس بر آن جناب سلام کند، میگوید: السَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقیَّةَاللّهِ فِی اَرْضِهِ». (۶).
۶ . در روایت است وقتی احمدبن اسحاقبن سعد اشعری محضر امام عسکریعلیه السلام شرفیاب شد، درباره جانشین آن حضرت سؤال کرد؛ حضرتش کودکی خردسال همچون قرص ماه به او نشان داد. احمدبن اسحاق پرسید: آیا نشانهای هست تا قلبم اطمینان یابد؟ آن کودک زبان گشود و با زبان عربی فصیح چنین فرمود: «اَنَا بَقِیَّةُ اللّهِ فِی اَرْضِهِ وَالمُنْتَقِمُ مِنْ اَعْدائِهِ فَلا تَطْلُبْ اَثَراً بَعْدَ عَیْنٍ یا اَحْمَدَبنَ اِسْحاقَ» (۷)؛ «من بقیةالله بر روی زمین هستم و من منتقم از دشمنان اویم. ای احمدبناسحاق! بعداز دیدن اثری طلب نکن».
(۱). هود(۱۱)، آیه ۸۶٫
(۲). الکافی، ج ۱، ص ۴۷۱، ح ۵٫
(۳). شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص ۶۰۹٫
(۴). سید بن طاووس، الاقبال، ص ۲۹۷٫
(۵). الکافی، ج ۱، ص ۴۱۱، ح ۲؛ تفسیر فرات کوفی، ص ۲۴۹ و۱۹۳؛ تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۲۷۶٫
(۶). کمال الدین و تمام النعمة، ج ۱، ص ۳۳۰، ح ۱۶٫
(۷). همان، ج ۲، ص ۳۸۴، ح ۱٫
دوشنبه 92/08/06
مدينه اولين باري است كه ميهماناني چنين غريبه را به خود ميبيند. كارواني متشكل از شصت ميهمان ناآشنا كه لباسهاي بلند مشكي پوشيدهاند، به گردنشان صليب آويختهاند، كلاههاي جواهرنشان بر سر گذاشتهاند، زنجيرهاي طلا به كمر بستهاند و انواع و اقسام طلا و جواهرات را بر لباسهاي خود نصب كردهاند
وقتي اين شصت نفر براي ديدار با پيامبر، وارد مسجد ميشوند، همه با حيرت و تعجب به آنها نگاه ميكنند. اما پيامبر بياعتنا از كنار آنان ميگذرد و از مسجد بيرون ميرود هم هيأت ميهمانان و هم مسلمانان، از اين رفتار پيامبر، غرق در تعجب و شگفتي ميشوند. مسلمانان تا كنون نديدهاند كه پيامبر مهربانشان به ميهمانان بيتوجهي كند به همين دليل، وقتي سرپرست هيأت مسيحي علت بياعتنايي پيامبر را سؤال ميكند، هيچ كدام از مسلمانان پاسخي براي گفتن پيدا نميكنند
تنها راهي كه به نظر ميرسد، اين است كه علت اين رفتار پيامبر را از حضرت علي بپرسند، چرا كه او نزديكترين فرد به پيامبر و آگاهترين، نسبت به دين و سيره و سنت اوست. مشكل، مثل
هميشه به دست علي حل ميشود. پاسخ او اين است كه:
پیامبر با تجملات و تشريفات، ميانهاي ندارند؛ اگر ميخواهيد مورد توجه و استقبال پيامبر قرار بگيريد، بايد اين طلاجات و جواهرات و تجملات را فروبگذاريد و با هيأتي ساده، به حضور ايشان برسيد
اين رفتار پيامبر، هيأت ميهمان را به ياد پيامبرشان، حضرت مسيحي مياندازد كه خود با نهايت سادگي ميزيست و پيروانش را نيز به رعايت سادگي سفارش ميكرد
آنان از اين كه ميبينند، در رفتار و كردار، اين همه از پيامبرشان فاصله گرفتهاند، احساس شرمساري ميكنند. ميهمانان مسيحي وقتي جواهرات و تجملات خود را كنار ميگذارند و با هيأتي ساده وارد مسجد ميشوند، پيامبر از جاي برميخيزد و به گرمي از آنان استقبال ميكند. شصت دانشمند مسيحي، دور تا دور پيامبر مينشينند و پيامبر به يكايك آنها خوشامد ميگويد، در ميان اين شصت نفر، كه همه از پيران و بزرگان مسيحي نجران هستند، «ابوحارثه» اسقف بزرگ نجران و «شرحبيل» نيز به چشم ميخورند. پيداست كه سرپرستي هيأت را ابوحارثه اسقف بزرگ نجران، بر عهده دارد. او نگاهي به شرحبيل و ديگر همراهان خود مياندازد و با پيامبر شروع به سخن گفتن ميكند: «چندي پيش نامهاي از شما به دست ما رسيد، آمديم تا از نزديك، حرفهاي شما را بشنويم»
پيامبر ميفرمايد:
«آنچه من از شما خواستهام، پذيرش اسلام و پرستش خداي يگانه است »
و براي معرفي اسلام، آياتي از قرآن را برايشان ميخواند
اسقف اعظم پاسخ ميدهد: «اگر منظور از پذيرش اسلام، ايمان به خداست، ما قبلاً به خدا ايمان آوردهايم و به احكام او عمل ميكنيم»
پيامبر ميفرمايد:
«پذيرش اسلام، علايمي دارد كه با آنچه شما معتقديد و انجام ميدهيد، سازگاري ندارد. شما براي خدا فرزند قائليد و مسيح را خدا ميدانيد، در حالي كه اين اعتقاد، با پرستش خداي يگانه متفاوت است»
اسقف براي لحظاتي سكوت ميكند و در ذهن دنبال پاسخي مناسب ميگردد. يكي ديگر از بزرگان مسيحي كه اسقف را درمانده در جواب ميبيند، به يارياش ميآيد و پاسخ ميدهد
«مسيح به اين دليل فرزند خداست كه مادر او مريم، بدون اين كه با كسي ازدواج كند، او را به دنيا آورد. اين نشان ميدهد كه او بايد خداي جهان باشد»
پيامبر لحظهاي سكوت ميكند
ناگهان فرشته وحي نازل ميشود و پاسخ اين كلام را از جانب خداوند براي پيامبر ميآورد
پیامبر بلافاصله پيام خداوند را براي آنان بازگو ميكند: «وضع حضرت عيسي در پيشگاه خداوند، همانند حضرت آدم است كه او را به قدرت خود از خاك آفريد…»1
و توضيح ميدهد كه «اگر نداشتن پدر دلالت بر خدايي كند، حضرت آدم كه نه پدر داشت و نه مادر، بيشتر شايسته مقام خدايي است. در حالي كه چنين نيست و هر دو بنده و مخلوق خداوند هستند»
لحظات به كندي ميگذرد، همه سرها را به زير مياندازند و به فكر فرو ميروند. هيچ يك از شصت دانشمند مسيحي، پاسخي براي اين كلام پيدا نميكنند. لحظات به كندي ميگذرد؛ دانشمندان يكي يكي سرهايشان را بلند ميكنند و در انتظار شنيدن پاسخ به يكديگر نگاه ميكنند، به اسقف اعظم، به شرحبيل؛ اما… سكوت محض .
عاقبت اسقف اعظم به حرف ميآيد
«ما قانع نشديم. تنها راهي كه براي اثبات حقيقت باقي ميماند، اين است كه با هم مباهله كنيم. يعني ما و شما دست به دعا برداريم و از خداوند بخواهيم كه هر كس خلاف ميگويد، به عذاب خداوند گرفتار شود
پيامبر لحظهاي ميماند. تعجب ميكند از اينكه اينان اين استدلال روشن را نميپذيرند و مقاومت ميكنند. مسيحيان چشم به دهان پيامبر ميدوزند تا پاسخ او را بشنوند .
در اين حال، باز فرشته وحي فرود ميآيد و پيام خداوند را به پيامبر ميرساند. پيام اين است :
«هر كس پس از روشن شدن حقيقت، با تو به انكار و مجادله برخيزد، [به مباهله دعوتش كن] بگو بياييد، شما فرزندانتان را بياوريد و ما هم فرزندانمان، شما زنانتان را بياوريد و ما هم زنانمان. شما جانهايتان را بياوريد و ما هم جانهايمان، سپس با تضرع به درگاه خدا رويم و لعنت او را بر دروغگويان طلب كنيم.»2
پيامبر پس از انتقال پيام خداوند به آنان، اعلام ميكند كه من براي مباهله آمادهام. دانشمندان مسيحي به هم نگاه ميكنند، پيداست كه برخي از اين پيشنهاد اسقف رضايتمند نيستند، اما انگار چارهاي نيست .
زمان مراسم مباهله، صبح روز بعد و مكان آن صحراي بيرون مدينه تعيين ميشود.
دانشمندان مسيحي موقتاً با پيامبر خداحافظي ميكنند و به اقامتگاه خود باز ميگردند تا براي مراسم مباهله آماده شوند.
صبح است، شصت دانشمند مسيحي در بيرون مدينه ايستادهاند و چشم به دروازه مدينه دوختهاند تا محمد با لشكري از ياران خود، از شهر خارج شود و در مراسم مباهله حضور پيدا كند.
تعداد زيادي از مسلمانان نيز در كنار دروازه شهر و در اطراف مسيحيان و در طول مسير صف كشيدهاند تا بينندة اين مراسم بينظير و بيسابقه باشند.
نفسها در سينه حبس شده و همه چشمها به دروازه مدينه خيره شده است.
لحظات انتظار سپري ميشود و پيامبر در حالي كه حسين را در آغوش دارد و دست حسن را در دست، از دروازه مدينه خارج ميشود. پشت سر او تنها يك مرد و زن ديده ميشوند. اين مرد علي است و اين زن فاطمه.
تعجب و حيرت، همراه با نگراني و وحشت بر دل مسيحيان سايه ميافكند.
شرحبيل به اسقف ميگويد: نگاه كن. او فقط دختر، داماد و دو نوة خود را به همراه آورده است.
اسقف كه صدايش از التهاب ميلرزد، ميگويد:
«همين نشان حقانيت است. به جاي اين كه لشكري را براي مباهله بياورد، فقط عزيزان و نزديكان خود را آورده است، پيداست به حقانيت دعوت خود مطمئن است كه عزيزترين كسانش را سپر بلا ساخته است.»
شرحبيل ميگويد: «ديروز محمد گفت كه فرزندانمان و زنانمان و جانهايمان. پيداست كه علي را به عنوان جان خود همراه آورده است.»
«آري، علي براي محمد از جان عزيزتر است. در كتابهاي قديمي ما، نام او به عنوان وصي و جانشين او آمده است…»
در اين حال، چندين نفر از مسيحيان خود را به اسقف ميرسانند و با نگراني و اضطراب ميگويند:
«ما به اين مباهله تن نميدهيم. چرا كه عذاب خدا را براي خود حتمي ميشماريم.»
چند نفر ديگر ادامه ميدهند: «مباهله مصلحت نيست. چه بسا عذاب، همه مسيحيان را در بر بگيرد.»
كمكم تشويش و ولوله در ميان تمام دانشمندان مسيحي ميافتد و همه تلاش ميكنند كه به نحوي اسقف را از انجام اين مباهله بازدارند.
اسقف به بالاي سنگي ميرود، به اشاره دست، همه را آرام ميكند و در حالي كه چانه و موهاي سپيد ريشش از التهاب ميلرزد، ميگويد:
«من معتقدم كه مباهله صلاح نيست. اين پنج چهره نوراني كه من ميبينم، اگر دست به دعا بردارند، كوهها را از زمين ميكنند، در صورت وقوع مباهله، نابودي ما حتمي است و چه بسا عذاب، همه مسيحيان جهان را در بر بگيرد.»
اسقف از سنگ پايين ميآيد و با دست و پاي لرزان و مرتعش، خود را به پيامبر ميرساند. بقيه نيز دنبال او روانه ميشوند.
اسقف در مقابل پيامبر، با خضوع و تواضع، سرش را به زير ميافكند و ميگويد: «ما را از مباهله معاف كنيد. هر شرطي كه داشته باشيد، قبول ميكنيم.»
پيامبر با بزرگواري و مهرباني، انصرافشان را از مباهله ميپذيرد و ميپذيرد كه به ازاي پرداخت ماليات، از جان و مال آنان و مردم نجران، در مقابل دشمنان، محافظت كند.
خبر اين واقعه، به سرعت در ميان مسيحيان نجران و ديگر مناطق پخش ميشود و مسيحيان حقيقتجو را به مدينة پيامبر سوق ميدهد.
. پينوشتها:
٭ برگرفته از مجلة بشارت، شماره 1.
1. «إنّ مثل عيسي عندالله كمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له كن فيكون». آل عمران (3)، آية 59.
2. «فمن حاجك فيه من بعد ما جاءك من العلم، فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءكم و نساءنا و نساءكم و أنفسنا و أنفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنتالله علي الكاذبين». آل عمران (3)، آيه