معاونت فرهنگی مدرسه فاطمیه (س) یاسوج
فعالیتهای فرهنگی مدرسه فاطمیه(س)
فعالیتهای فرهنگی مدرسه فاطمیه(س)
شنبه 92/11/05
علت ورود حضرت معصومه ـ سلام الله عليها ـ، به مسئله مهاجرت برادر بزرگوارش حضرت امام رضا ـ عليه السّلام ـ به ايران مربوط است. يعني در راستاي سفر آنحضرت انجام گرفته.
مأمون در سال 200 هـ .ق امام رضا ـ عليه السّلام ـ را به مرو فرا خواند و بنا به نقلي بعد از استقرار آن حضرت در ايران نامهاي خطاب به خواهر گرامياش حضرت فاطمه معصومه ـ سلام الله عليها ـ مرقوم فرمودند و آن را توسط يكي از غلامانش به مدينه منوره ارسال فرموده است. امام ـ عليه السّلام ـ به غلامش دستور داد كه در هيچ منزلي توقف نكند تا در اندك زمان ممكن آن نوشته را به مدينه برساند. غلام خود را به مدينه منوره رسانيد و نامه امام هشتم را به خدمت حضرت معصومه ـ سلام الله عليها ـ تسليم نمود. و آن حضرت به مجرد رسيدن نامه برادرش خود را آماده سفر نمود. اين روايت در كتابهاي دست اول و قديمي ذكر نشده است.[1]
بنا به نقل ديگر حضرت معصومه ـ سلام الله عليها ـ بعد از يك سال از ورود حضرت رضا ـ عليه السّلام ـ به سرزمين خراسان به قصد زيارت و ديدار با برادر خود از مدينه به قصد خراسان حركت كرد. اين روايت معتبر تر است.[2]
طبق اين دو نقل حضرت معصومه ـ سلام الله عليها ـ به شوق ديدار برادر و امام زمان خود در سال 201 هـ با گروهي از اطرافيان خود از مدينه حركت كرد و وقتي به ساوه رسيد مريض شد. سؤال فرمود: تا قم چقدر راه است» گفتند: ده فرسخ، فرمود مرا به قم برسانيد. او را به قم رسانيدند.[3] بنا به نقل ديگر وقتي آن حضرت به ساوه رسيدند عدهاي از دشمنان اهل بيت ـ عليهم السلام ـ با اشاره مأمون عباسي راه را بر آنان بستند و در يك درگيري نابرابر، همه برادران و اكثر همراهان مرد آن حضرت را به شهادت رساندند و حضرت معصومه از شدت تأثر و تألمات به سختي بيمار گشتند به نحوي كه ادامه سفر برايشان ناممكن گرديد.[4]
اگرچه برخي نقلهاي ضعيف اين جريان را نقل ميكنند ولي اين مطالب در منابع معتبري به چشم نميخورد و هيچ يك از منابع معتبر تاريخي چنين درگيري را گزارش نكردند و همچنين اين مطالب با توجه به موقعيت امام رضا ـ عليه السّلام ـ در آن موقع بعيد به نظر ميرسد.
حال اين سؤال مطرح ميشود كه آيا مردم قم از آمدن حضرت معصومه به ساوه اطلاع يافته و به استقبال آن حضرت رفتهاند و با تجليل و احترام به قم آوردند، يا خود او به طرف قم حركت كرده است؟ طبق نقل كتاب معتبر تاريخ قم، روايت صحيح اين است كه چون خبر به آل سعد رسيد با هم اتفاق كردند كه از آن حضرت درخواست كنند به قم بيايد و موسي بن خزرج بن سعد اشعري بيرون آمد و چون به شرف ملازمت حضرت فاطمه رسيد زمام ناقه او بگرفت و به جانب شهر بكشيد و به در سراي خود فرود آورد. محل و سراي موسي بن خزرج و حجرهاي كه حضرت معصومه در آن به عبادت پرداخته، اكنون مشخص و زيارتگاه است.[5]
بنابراين آنچه از منابع معتبر بر مي آيد اينست كه حضرت معصومه براي ديدن برادر خود به طرف ايران حركت كرده است. شايد وضع نامطلوب مدينه براي زندگي (از جهت آزار و اذيت علويان توسط حكومت) و محدوديتهاي آن در مصمم شدن حضرت معصومه تاثير داشته باشد. همچنين در طول مسير ايشان به تبليغ امامت و تشيع نيز پر داخته باشد. ولي عمده دليل مسافرت حضرت معصومه، زيارت برادر بوده است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. حضرت معصومه فاطمه دوم،نويسنده: محمد محمدي اشتهاري.
2. تاريخ قم، ،نويسنده حسن بن محمد قمي.
3. فروغي از كوثر،،نويسنده الياس محمد بيگي.
4. كريمه اهل بيت،،نويسنده علي اكبر مهدي پور.
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. ميرعظيمي، بارگاه فاطمه معصومه، انتشارات نهضت، ص 24.
[2]. ناصرالشريعه، تاريخ قم، كتابفروشي اسلامي، ص 50.
[3]. همان.
[4]. فقيه، محمدمهدي، انوار پراكنده، انتشارات مسجدجمكران، ج 6، ص 123.
[5]. قمي، حسن بن محمد، تاريخ قم، تهران، انتشارات توس، ص 213؛ اعيان الشيعه، چاپ بيروت، ج 8، ص 391.
شنبه 92/11/05
نظرى كوتاه بر زندگى حضرت معصومه (س)
حضرت فاطمه معصومه (س) دخت گرامي امام موسي كاظم (ع) و خواهر امام رضا (ع) و عمه امام جواد (ع) است و از بانوان والا مقام و نمونه تاريخ اسلام محسوب مي شود.
وي در اول ذيقعده سال 173 ق (به روايتي سال 183ق) در مدينه منوره چشم به جهان گشود. مادر پارساي وي نجمه و به روايتي خيزران نام داشت. او بزرگترين دختر امام هفتم (ع) و برجسته ترين آنها بود. دانشمند فرزانه حاج شيخ عباس قمي در اين باره مي نويسد:افضل آنها سيده جليله معظمهء فاطمه بنت امام موسي (ع) معروف به معصومه است.
نام او فاطمه و مشهور ترين لقب ايشان معصومه است. اين لقب را امام هشتم (ع) به وي عطا فرمود اگر چه روزگار با حبس هاي پي در پي و شهادت زود هنگام امام هشتم (ع) از همان اوان كودكي مهر و محبت پدرانه را از اين بانوي فرزانه دريغ نمود. ليكن دستان نوازشگر برادر بزرگوارش نگذاشت غبار غم بر آيينه دل او بنشيند آن حضرت (ع) از دوران كودكي به برادر بزرگوارش سخت انس گرفت و در دامن پر مهر وي پرورش يافت و از كشتزار دانش ، حكمت، عصمت و عفاف امامتش خوشه ها چيد. القاب متعددي همچون طاهره ، عابده، رضيه، تقيه، عالمه، محدثه، حميده، و رشيده گوشه اي از فضيلتها و سجاياي اخلاقي آن بانوي گرامي را بازگو مي كند. روزي گروهي از شيعيان از راه دور به ديدار امام موسي بن جعفر (ع) آمدند ولي ايشان به مسافرت رفته بود. آنان پرسشهايي داشتند كه آن را نوشته و به دست بانو معصومه (س) دادند. حضرت پاسخ آن پرسشها را نوشته فرداي آنروز به آنان رساند. آن گروه هنگام بازگشت در بين راه با امام كاظم (ع) برخورد كردند و ماجرا را شرح دادند. امام فرمود: پاسخها را به من نشان دهيد. وقتي پاسخها را ديدند فرمودند: ابوها فداها. يعني پدرش به قربان چنين دختري!
در پي عزيمت اجباري حضرت رضا (ع) از مدينه به مرودر سال 200 ق و يك سال بي خبري؟ خاندان پيامبر (ص) از وي اين بانوي گرامي تاب دوري نياورد و براي آگاهي از حال برادر سختي سفر را به جان خريد و در سال 201 ق از مدينه به قصد مرو راهي ايران شد . از چگونگي اين سفر و همراهان وي اطلاع دقيقي در دست نيست. اما نوشته اند چون به ساوه رسيد سخت بيمار شدو از همراهان خواست وي را به قم برسانند.
هنگامي كه خبر آمدن ايشان به خاندان سعد اشعري رسيد تصميم گرفتند به پيشواز آن حضرت بروند ولي يكي از آنان به نام موسي بن خزرج بر ديگران پيشي گرفت و شبانه به استقبال وي شتافت. پس از شرفيابي مهار ناقه آن حضرت را گرفت و به سوي قم حركت داد.
استقبال گرم شيعيان قم از حضرت معصومه (س)
علامه مجلسي از تاريخ قديم (تأليف فاضل دانشمند حسن بن محمد كه در سال 378 ق نوشته شده) نقل مي كند كه گفت: قول صحيح تر اين است : هنگامي كه خبر ورود حضرت معصومه (س) به ساوه و خبر بيماري او به آل سعد (شيعيان عرب اشعري) رسيد آل سعد به اتفاق تصميم گرفتند به ساوه بروند و آن حضرت را دعوت كرده و به قم بياورند. در ميان آنها موسي بن خزرج بن سعد اشعري وقتي كه به كاروان حضرت معصومه (س) رسيد مهار شتر او را (كه آن حضرت در اين هنگام در ميان محمل سوار بر شتر بود) گرفت و او را به قم آورد و در خانه خود مهمان نمود . حضرت معصومه (س) شانزده يا هفده روز در خانه موسي بستري بود تا از دنيا رفت.
نظر به اين كه حضرت معصومه (س) دهم يا دوازدهم ربيع الثاني از دنيا رفت و شانزده روز در قم زيست نتيجه مي گيريم كه ورود آن حضرت به قم تقريباً در روز 23 ربيع الاول سال 201 قمري بوده است. مردم قم كه اكثريت قاطع آنها شيعه بودند از ورود حضرت معصومه (س) به قم بسيار شادمان شدند.
در اين چند روزي كه حضرت معصومه (س) در قم بود از فراق برادر مي گريست و بسيار غمگين بود. در سراي موسي بن خزرج عبادتگاهي داشت كه هنوز باقي است و هم اكنون آن مكان مقدس با بنايي با شكوه مشخص است و در كنار آن مسجد مجلل و چند حجره وجود دارد كه به عنوان مدرسه علميه ستيه (در محله ميدان مير قم) خوانده مي شود. سرانجام آن حضرت پس از هفده يا شانزده روز از دنيا رفت. مردم قم با خبر رحلت او بسيار محزون و سوگوار شدند به خصوص خاندان اشعري در سوگ و غم فرو رفتند.
ماجراي دفن جنازه مطهر حضرت معصومه (س)
زميني كه هم اكنون مرقد مطهر حضرت معصومه (س) و صحن و سراي آن حضرت در آن جاي دارد در عصر ورود حضرت معصومه (س) به قم با نام بابلان خوانده مي شد و از باغهاي ساحلي موسي بن خزرج اشعري بود. پس از وفات حضرت معصومه (س) جنازه مطهر او را غسل داده و كفن كردند. و به همين زمين آوردند تا به خاك بسپارند . آل سعد سردابي حفر كردند در اين وقت بين آل سعد اختلاف شد كه چه كسي جنازه آن حضرت را در آن سرداب به خاك بسپارد؟ سرانجام اتفاق كردند كه سيدي پرهيزكار و پيرمردي پارسا كه به نام قادر معروف بود وارد سرداب شود و آن گوهر پاك را دفن كند. وقتي كه به سراغ آن پيرمرد رفتند ناگاه از جانب صحرا دو نفر سوار نقابدار پيدا شدند وقتي به نزديك رسيدند از مركب خود پياده شده و بر جنازه حضرت معصومه (س) نماز خواندند سپس داخل سرداب شده و جنازه را دفن كردند آنگاه بيرون آمدند و رفتند و كسي نفهميد كه آنها چه كسي بودند. آن گاه موسي بن خزرج سقف وسايباني از بوريا بر سر قبر مطهر برافراشت تا هنگامي كه زينب دختر امام جواد (ع) وارد قم شد و قبه اي بر روي ان مرقد مطهر بنا كرد.
بعضي احتمال داده اند كه نقابدار حضرت رضا (ع) و امام جواد (ع) بوده اند . اين موضوع نيز در جاي خود بسيار مورد توجه است از اين رو كه در مورد امامان (ع) دستور داده شده كه جنازه آنها را امام دفن كند. بعضي از خواص نيز داراي چنين امتيازي هستند مانند حضرت عباس (ع) كه جنازه مطهرش را امام سجاد (ع) دفن كرد وقتي بني اسد براي كمك پيش آمدند امام سجاد (ع) به آنها فرمود : ان معي من يعينني ؛كساني ( از فرشتگان و ملكوتيان) همراه من هستند و مرا در دفن جنازه حضرت عباس كمك مي كنند.
. توصيه و نصيحت به ساكنان قم
با ورود حضرت معصومه (س) به قم اين شهر وضع جديدي پيدا كرد با آن كه مقدس بود بسيار مقدس تر شد قم حرم امامان (ع) و آشيانه و پناه گاه و پايگاه امامان (ع) و شيعيان آنهاست. حرم يعني مكان مورد احترام، بنابراين مردم قم و زائران بايد نسبت به قم با ديده معنوي و قداست خاصي بنگرند.
كيفر گناه و تظاهر به گناه در قم بسيار شديدتر از كيفر گناه و تظاهر به آن در ساير جاهاست، حتي سرزمين مشهد به عنوان حرم امامان (ع) خوانده نشده ولي سرزمين قم به عنوان حرم امامان (ع) خوانده شده است ، چنانكه در حديث پيشگويي امام صادق (ع) در فصل اول خاطر نشان گرديد. بنابراين حريم قداست قم را حفظ كنيد به خصوص بانوان با حفظ كامل حجاب و عفت روح حضرت معصومه (ع) را شاد كنند.
بايد توجه داشت كه با ورود حضرت معصومه (س) به قم بسياري از سادات علوي و امامزادگان به قم آمدند هيچ شهري در ايران مانند قم امامزاده ندارد كه معروف است 444 امامزاده در قم است. ورود آنها به قم مايه افتخار اين سرزمين است و باعث تحول عظيم معنوي در قم مي باشد گرچه جسمشان در ميان ما نيست ولي روحشان حاضر و ناظر اعمال ماست بنابراين ما كه از دوستداران خاندان رسالت هستيم بايد كاملاً مراقب باشيم مبادا قلب مطهر آنها را با كارهاي نامناسب خود جريحه دار كنيم به ويژه در مورد مسايل اخلاقي كمال دقت را داشته باشيم قم بايد الگو باشد وقتي كه زائران به قم مي آيند بايد كوله باري از عفت ، علم ، كمالات و اخلاق نيك را با خود به سوغات ببرند.
پنجشنبه 92/10/19
۱) قالَ الإمامُ أبُو مُحَمَّد الْحَسَنِ الْعَسْکَری (علیه السلام) :
إنَّ اللهَ تَبارَکَ وَ تَعالی بَیَّنَ حُجَّتَهُ مِنْ سائِرِ خَلْقِهِ بِکُلِّ شَیْء، وَ یُعْطِیهِ اللُّغاتِ، وَمَعْرِفَهَٔ الاْنْسابِ وَالاْجالِ وَالْحَوادِثِ، وَلَوْلا ذلِکَ لَمْ یَکُنْ بَیْنَ الْحُجَّهِٔ وَالْمَحْجُوحِ فَرْقٌ.([۱])
حضرت امام حسن عسکری( علیه السلام) فرمود: همانا خداوند متعال، حجّت و خلیفه خود را برای بندگانش الگو و دلیلی روشن قرار داد، همچنین خداوند حجّت خود را ممتاز گرداند و به تمام لغت ها و اصطلاحات قبائل و اقوام آشنا ساخت و أنساب همه را می شناسد و از نهایت عمر انسان ها و موجودات و نیز جریات و حادثه ها آگاهی کامل دارد و چنانچه این امتیاز وجود نمی داشت، بین حجّت خدا و بین دیگران فرقی نبود.
۲) قالَ (علیه السلام) : عَلامَهُٔ الاْیمانِ خَمْسٌ: التَّخَتُّمُ بِالْیَمینِ، وَ صَلاهُٔ الإحْدی وَ خَمْسینَ، وَالْجَهْرُ بِبِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم، وَ تَعْفیرُ الْجَبین، وَ زِیارَهُٔ الاْرْبَعینَ.([۲])
فرمود: علامت و نشانه ایمان پنج چیز است: انگشتر به دست راست داشتن، خواندن پنجاه و یک رکعت نماز (واجب و مستحبّ)، خواندن ?بسم الله الرّحمن الرّحیم? را (در نماز ظهر و عصر) با صدای بلند، پیشانی را ـ در حال سجده ـ روی خاک نهادن، زیارت اربعین امام حسین(علیه السلام) انجام دادن.
۳) قالَ (علیه السلام) : لَیْسَتِ الْعِبادَهُٔ کَثْرَهُٔ الصّیامِ وَالصَّلاهِٔ، وَ إنَّمَا الْعِبادَهُٔ کَثْرَهُٔ التَّفَکُّرِ فی أمْرِ اللهِ.([۳])
فرمود: عبادت در زیاد انجام دادن نماز و روزه نیست، بلکه عبادت با تفکّر و اندیشه در قدرت بی منتهای خداوند در امور مختلف می باشد.
۴) قالَ (علیه السلام) : خَصْلَتانِ لَیْسَ فَوْقَهُما شَیْءٌ: الاْیمانُ بِاللهِ، وَنَفْعُ الاْخْوانِ.([۴])
فرمود: دو خصلت و حالتی که والاتر از آن دو چیز نمی باشد عبارتند از: ایمان و اعتقاد به خداوند، نفع رساندن به دوستان و آشنایان.
۵) قالَ (علیه السلام) : قُولُوا لِلنّاسِ حُسْناً، مُؤْمِنُهُمْ وَ مُخالِفُهُمْ، أمَّا الْمُؤْمِنُونَ فَیَبْسِطُ لَهُمْ وَجْهَهُ، وَ أمَّا الْمُخالِفُونَ فَیُکَلِّمُهُمْ بِالْمُداراهِٔ لاِجْتِذابِهِمْ إلَی الاْیِمانِ.([۵])
فرمود: با دوست و دشمن خوش گفتار و خوش برخورد باشید، امّا با دوستان مؤمن به عنوان یک وظیفه که باید همیشه نسبت به یکدیگر با چهره ای شاداب برخورد نمایند، امّا نسبت به مخالفین به جهت مدارا و جذب به اسلام و احکام آن.
۶) قالَ (علیه السلام) : اللِّحاقُ بِمَنْ تَرْجُو خَیْرٌ مِنَ المُقامِ مَعَ مَنْ لا تَأْمَّنُ شَرَّهُ.([۶])
فرمود: تداوم دوستی و معاشرت با کسی که احتمال دارد سودی برایت داشته باشد، بهتر است از کسی که محتمل است شرّ ـ جانی، مالی، دینی و… ـ برایت داشته باشد.
۷) قالَ (علیه السلام) : إیّاکَ وَ الاْذاعَهَٔ وَ طَلَبَ الرِّئاسَهِٔ، فَإنَّهُما یَدْعُوانِ إلَی الْهَلَکَهِٔ.([۷)
فرمود: مواظب باش از این که بخواهی شایعه و سخن پراکنی نمائی و یا این که بخواهی دنبال مقام و ریاست باشی و تشنه آن گردی، چون هر دوی آن ها انسان را هلاک خواهد نمود.
۸) قالَ (علیه السلام) : إنَّ مُداراهَٔ أَعْداءِاللهِ مِنْ أفْضَلِ صَدَقَهِٔ الْمَرْءِ عَلی نَفْسِهِ و إخْوانِهِ .([۸])
فرمود: مدارا و سازش با دشمنان خدا ـ و دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) در حال تقیّه ـ بهتر است از هر نوع صدقه ای که انسان برای خود بپردازد.
۹) قالَ (علیه السلام) : حُسْنُ الصُّورَهِٔ جَمالٌ ظاهِرٌ، وَ حُسْنُ الْعَقْلِ جَمالٌ باطِنٌ.([۹])
فرمود: نیکوئی شکل و قیافه، یک نوع زیبائی و جمال در ظاهر انسان پدیدار است و نیکو بودن عقل و درایت، یک نوع زیبائی و جمال درونی انسان می باشد.
۱۰) قالَ (علیه السلام) : مَنْ وَعَظَ أخاهُ سِرّاً فَقَدْ زانَهُ، وَمَنْ وَعَظَهُ عَلانِیَهًٔ فَقَدْ شانَهُ.([۱۰])
فرمود: هرکس دوست و برادر خود را محرمانه موعظه کند، او را زینت بخشیده; و چنانچه علنی باشد سبب ننگ و تضعیف او گشته است.
۱۱) قالَ (علیه السلام) : مَنْ لَمْ یَتَّقِ وُجُوهَ النّاسِ لَمْ یَتَّقِ اللهَ.([۱۱])
فرمود: کسی که در مقابل مردم بی باک باشد و رعایت مسائل اخلاقی و حقوق مردم را نکند، تقوای الهی را نیز رعایت نمی کند.
۱۲) قالَ (علیه السلام) : ما أقْبَحَ بِالْمُؤْمِنِ أنْ تَکُونَ لَهُ رَغْبَهٌٔ تُذِلُّهُ.([۱۲])
فرمود: قبیح ترین و زشت ترین حالت و خصلت برای مؤمن آن حالتی است که دارای آرزوئی باشد که سبب ذلّت و خواری او گردد.
۱۳) قالَ (علیه السلام) : خَیْرُ إخْوانِکَ مَنْ نَسَبَ ذَنْبَکَ إلَیْهِ.([۱۳])
فرمود: بهترین دوست و برادر، آن فردی است که خطاهای تو را به عهده گیرد و خود را مقصّر بداند.
۱۴) قالَ (علیه السلام) : ما تَرَکَ الْحَقَّ عَزیزٌ إلاّ ذَلَّ، وَلا أخَذَ بِهِ ذَلیلٌ إلاّ عَزَّ.([۱۴])
فرمود: حقّ و حقیقت را هیچ صاحب مقام و عزیزی ترک و رها نکرد مگر آن که ذلیل و خوار گردید، همچنین هیچ شخصی حقّ را به اجراء در نیاورد مگر آن که عزیز و سربلند شده است.
۱۵) قالَ (علیه السلام) : مِنَ الْفَواقِرِ الّتی تَقْصِمُ الظَّهْرَ جارٌ إنْ رأی حَسَنَهًٔ أطْفَأها وَ إنْ رَأی سَیِّئَهًٔ أفْشاها.([۱۵])
فرمود: یکی از مصائب و ناراحتی های کمرشکن، همسایه ای است که اگر به او احسان و خدمتی شود آن را پنهان و مخفی دارد و اگر ناراحتی و اذیّتی متوجّه اش گردد آن را علنی و آشکار سازد.
۱۶) قالَ (علیه السلام) لِشیعَتِهِ: أوُصیکُمْ بِتَقْوَی اللهِ وَالْوَرَعِ فی دینِکُمْ وَالاْجْتِهادِ لِلّهِ، وَ صِدْقِ الْحَدیثِ، وَأداءِ الاْمانَهِٔ إلی مَنِ ائْتَمَنَکِمْ مِنْ بِرٍّ أوْ فاجِر، وِطُولِ السُّجُودِ، وَحُسْنِ الْجَوارِ.([۱۶])
به شیعیان و دوستان خود فرمود: تقوای الهی را پیشه کنید و در امور دین ورع داشته باشید، در تقرّب به خداوند کوشا باشید و در صحبت ها صداقت نشان دهید، هرکس امانتی را نزد شما نهاد آن را سالم تحویلش دهید، سجده های خود را در مقابل خداوند طولانی کنید و به همسایگان خوش رفتاری و نیکی نمائید.
۱۷) قالَ (علیه السلام) : مَنْ تَواضَعَ فِی الدُّنْیا لاِخْوانِهِ فَهُوَ عِنْدَ اللهِ مِنْ الصِدّیقینَ، وَمِنْ شیعَهِٔ علیِّ بْنِ أبی طالِب (علیه السلام)حَقّاً.([۱۷])
فرمود: هرکس در دنیا در مقابل دوستان و هم نوعان خود متواضع و فروتنی نماید، در پیشگاه خداوند در زُمره صِدّیقین و از شیعیان امام علیّ (علیه السلام) خواهد بود.
۱۸) قالَ (علیه السلام) : إنَّهُ یُکْتَبُ لِحُمَّی الرُّبْعِ عَلی وَرَقَهٔ، وَ یُعَلِّقُها عَلَی الْمَحْمُومِ: ?یا نارُکُونی بَرْداً?، فَإنَّهُ یَبْرَءُ بِإذْنِ اللهِ.([۱۸])
فرمود: کسی که ناراحتی تب و لرز دارد، این آیه شریفه قرآن در ?سوره أنبیاء، آیه ۶۹? را روی کاغذی بنویسید و بر گردن او آویزان نمائید تا با إذن خداوند متعال بهبود یابد.
۱۹)قالَ (علیه السلام) : أکْثِرُوا ذِکْرَ اللهِ وَ ذِکْرَ الْمَوْتِ، وَ تَلاوَهَٔ الْقُرْآنِ، وَالصَّلاهَٔ عَلی النَّبیِّ (صلی الله علیه وآله وسلم)، فَإنَّ الصَّلاهَٔ عَلی رَسُولِ اللهِ عَشْرُ حَسَنات.([۱۹])
فرمود: ذکر و یاد خداوند متعال، مرگ و حالات آن، تلاوت و تدبّر قرآن; و نیز صلوات و درود فرستاد بر حضرت رسول ـ و اهل بیتش (علیهم السلام) ـ را زیاد و به طور مکرّر انجام دهید، همانا پاداش صلوات بر آن ها، ده حسنه و ثواب می باشد.
۲۰) قالَ (علیه السلام) : إنَّکُمْ فی آجالِ مَنْقُوصَهٔ وَأیّام مَعْدُودَهٔ، وَالْمَوْتُ یَأتی بَغْتَهًٔ، مَنْ یَزْرَعُ شَرّاً یَحْصَدُ نِدامَهًٔ.([۲۰])
فرمود: همانا شما انسان ها در یک مدّت و مهلت کوتاهی به سر می برید که مدّت زمان آن حساب شده و معیّن می باشد و مرگ، ناگهان و بدون اطلاع قبلی وارد می شود و شخص را می رباید، پس متوجّه باشید که هرکس هر مقدار در عبادت و بندگی و انجام کارهای نیک تلاش کند ـ فردای قیامت ـ غبطه می خورد که چرا بیشتر انجام نداده است و کسی که کار خلاف و گناه انجام دهد پشیمان و سرافکنده خواهد بود.
پنجشنبه 92/10/19
در این جزوه خواهید خواند »
۱٫حضرت امام حسن عسکری (ع )
۲٫صورت و سیرت امام حسن عسکری (ع )
۳٫دوران امامت
۴٫شهادت امام حسن عسکری (ع )
۵٫ماجرای جانشین بر حق امام عسکری
حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام )
امام حسن عسکری (ع ) در سال ۲۳۲هجری در مدینه چشم به جهان گشود . مادر والا گهرش سوسن یا سلیل زنی لایق و صاحب فضیلت و در پرورش فرزند نهایت مراقبت راداشت ، تا حجت حق را آن چنان که شایسته است پرورش دهد . این زن پرهیزگار در سفری که امام عسکری (ع ) به سامرا کرد همراه امام بود و در سامرا از دنیا رحلت کرد . کنیه آن حضرت ابامحمد بود .
صورت و سیرت امام حسن عسکری (علیه السلام )
امام یازدهم صورتی گندمگون و بدنی در حد اعتدال داشت . ابروهای سیاه کمانی ، چشمانی درشت و پیشانی گشاده داشت . دندانها درشت و بسیار سفید بود . خالی بر گونه راست داشت . امام حسن عسکری (ع ) بیانی شیرین و جذاب و شخصیتی الهی باشکوه و وقار و مفسری بی نظیر برای قرآن مجید بود . راه مستقیم عترت و شیوه صحیح تفسیر قرآن را به مردم و به ویژه برای اصحاب بزرگوارش – در ایام عمر کوتاه خود – روشن کرد .
دوران امامت
به طور کلی دوران عمر ۲۹ساله امام حسن عسکری (ع ) به سه دوره تقسیم می گردد : دوره اول ۱۳سال است که زندگی آن حضرت در مدینه گذشت . دوره دوم ۱۰سال در سامرا قبل از امامت . دوره سوم نزدیک ۶ سال امامت آن حضرت می باشد . دوره امامت حضرت عسکری (ع ) با قدرت ظاهری بنی عباس رو در روی بود . خلفایی که به تقلید هارون در نشان دادن نیروی خود بلندپروازیهایی داشتند . امام حسن عسکری (ع ) از شش سال دوران اقامتش ، سه سال را در زندان گذرانید . زندانبان آن حضرت صالح بن وصیف دو غلام ستمکار را بر امام گماشته بود ، تا بتواند آن حضرت را – به وسیله آن دو غلام – آزار بیشتری دهد ، اما آن دو غلام که خود از نزدیک ناظر حال و حرکات امام بودند تحت تأثیر آن امام بزرگوار قرار گرفته به صلاح و خوش رفتاری گراییده بودند . وقتی از این غلامان جویای حال امام شدند ، می گفتند این زندانی روزها روزه دار است و شبها تا بامداد به عبادت و راز و نیاز با معبود خود سرگرم است و با کسی سخن نمی گوید . عبیدالله خاقان وزیر معتمد عباسی با همه غروری که داشت وقتی با حضرت عسکری ملاقات می کرد به احترام آن حضرت برمی خاست ، و آن حضرت را بر مسند خود می نشانید . پیوسته می گفت : در سامره کسی را مانند آن حضرت ندیده ام ، وی زاهدترین و داناترین مردم روزگار است .
پسر عبیدالله خاقان می گفت : من پیوسته احوال آن حضرت را از مردم می پرسیدم . مردم را نسبت به او متواضع می یافتم . می دیدم همه مردم به بزرگواریش معترفند و دوستدار او می باشند . با آنکه امام (ع ) جز با خواص شیعیان خود آمیزش نمی فرمود ، دستگاه خلافت عباسی برای حفظ آرامش خلافت خود بیشتر اوقات ، آن حضرت را زندانی و ممنوع از معاشرت داشت . ” از جمله مسائل روزگار امام حسن عسکری (ع ) یکی نیز این بود که از طرف خلافت وقت ، اموال و اوقات شیعه ، به دست کسانی سپرده می شد که دشمن آل محمد (ص ) و جریانهای شیعی بودند ، تا بدین گونه بنیه مالی نهضت تقویت نشود . چنانکه نوشته اند که احمد بن عبیدالله بن خاقان از جانب خلفا ، والی اوقاف و صدقات بود در قم ، و او نسبت به اهل بیت رسالت ، نهایت مرتبه عداوت را داشت ” . ” نیز اصحاب امام حسن عسکری ، متفرق بودند و امکان تمرکز برای آنان نبود ، کسانی چون ابوعلی احمد بن اسحاق اشعری در قم و ابوسهل اسماعیل نوبختی در بغداد می زیستند ، فشار و مراقبتی که دستگاه خلافت عباسی ، پس از شهادت حضرت رضا (ع ) معمول داشت ، چنان دامن گسترده بود که جناح مقابل را با سخت ترین نوع درگیری واداشته بود . این جناح نیز طبق ایمان به حق و دعوت به اصول عدالت کلی ، این همه سختی را تحمل می کرد ، و لحظه ای از حراست ( و نگهبانی ) موضع غفلت نمی کرد ” .
اینکه گفتیم : حضرت هادی (ع ) و حضرت امام حسن عسکری (ع ) هم از سوی دستگاه خلافت تحت مراقبت شدید و ممنوع از ملاقات با مردم بودند و هم امامان بزرگوار ما – جز با یاران خاص و کسانی که برای حل مشکلات زندگی مادی و دینی خود به آنها مراجعه می نمودند – کمتر معاشرت می کردند به جهت آن بود که دوران غیبت حضرت مهدی (ع ) نزدیک بود ، و مردم می بایست کم کم بدان خو گیرند ، و جهت سیاسی و حل مشکلات خود را از اصحاب خاص که پرچمداران مرزهای مذهبی بودند بخواهند ، و پیش آمدن دوران غیبت در نظر آنان عجیب نیاید . باری ، امام حسن عسکری (ع ) بیش از ۲۹سال عمر نکرد ولی در مدت شش سال امامت و ریاست روحانی اسلامی ، آثار مهمی از تفسیر قرآن و نشر احکام و بیان مسائل فقهی و جهت دادن به حرکت انقلابی شیعیانی که از راههای دور برای کسب فیض به محضر امام (ع ) می رسیدند بر جای گذاشت . در زمان امام یازدهم تعلیمات عالیه قرآنی و نشر احکام الهی و مناظرات کلامی جنبش علمی خاصی را تجدید کرد ، و فرهنگ شیعی - که تا آن زمان شناخته شده بود – در رشته های دیگر نیز مانند فلسفه و کلام باعث ظهور مردان بزرگی چون یعقوب بن اسحاق کندی ، که خود معاصر امام حسن عسکری بود و تحت تعلیمات آن امام ، گردید . در قدرت علمی امام (ع ) – که از سرچشمه زلال ولایت و اهل بیت عصمت مایه گرفته بود – نکته ها گفته اند . از جمله : همین یعقوب بن اسحاق کندی فیلسوف بزرگ عرب که دانشمند معروف ایرانی ابونصر فارابی شاگرد مکتب وی بوده است ، در مناظره با آن حضرت درمانده گشت و کتابی را که بر رد قرآن نوشته بود سوزانید و بعدها از دوستداران و در صف پیروان آن حضرت درآمد .
شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام )
شهادت آن حضرت را روز جمعه هشتم ماه ربیع الاول سال ۲۶۰هجری نوشته اند . در کیفیت وفات آن امام بزرگوار آمده است : فرزند عبیدالله بن خاقان گوید روزی برای پدرم ( که وزیر معتمد عباسی بود ) خبر آوردند که ابن الرضا – یعنی حضرت امام حسن عسکری - رنجور شده ، پدرم به سرعت تمام نزد خلیفه رفت و خبر را به خلیفه داد . خلیفه پنج نفر از معتمدان و مخصوصان خود را با او همراه کرد . یکی از ایشان نحریر خادم بود که از محرمان خاص خلیفه بود ، امر کرد ایشان را که پیوسته ملازم خانه آن حضرت باشند ، و بر احوال آن حضرت مطلع گردند .
و طبیبی را مقرر کرد که هر بامداد و پسین نزد آن حضرت برود ، و از احوال او آگاه شود . بعد از دو روز برای پدرم خبر آوردند که مرض آن حضرت سخت شده است ، و ضعف بر او مستولی گردیده . پس بامداد سوار شد ، نزد آن حضرت رفت و اطبا را – که عموما اطبای مسیحی و یهودی در آن زمان بودند – امر کرد که از خدمت آن حضرت دور نشوند و قاضی القضات ( داور داوران ) را طلبید و گفت ده نفر از علمای مشهور را حاضر گردان که پیوسته نزد آن حضرت باشند . و این کارها را برای آن می کردند که آن زهری که به آن حضرت داده بودند بر مردم معلوم نشود و نزد مردم ظاهر سازند که آن حضرت به مرگ خود از دنیا رفته ، پیوسته ایشان ملازم خانه آن حضرت بودند تا آنکه بعد از گذشت چند روز از ماه ربیع الاول سال ۲۶۰ ه . ق آن امام مظلوم در سن ۲۹سالگی از دار فانی به سرای باقی رحلت نمود . بعد از آن خلیفه متوجه تفحص و تجسس فرزند حضرت شد ، زیرا شنیده بود که فرزند آن حضرت بر عالم مستولی خواهد شد ، و اهل باطل را منقرض خواهد کرد … تا دو سال تفحص احوال او می کردند … . این جستجوها و پژوهشها نتیجه هراسی بود که معتصم عباسی و خلفای قبل و بعد از او – از طریق روایات مورد اعتمادی که به حضرت رسول الله (ص ) می پیوست ، شنیده بودند که از نرگس خاتون و حضرت امام حسن عسکری فرزندی پاک گهر ملقب به مهدی آخر الزمان – همنام با رسول اکرم (ص ) ولادت خواهد یافت و تخت ستمگران را واژگون و به سلطه و سلطنت آنها خاتمه خواهد داد .
بدین جهت به بهانه های مختلف در خانه حضرت عسکری (ع ) رفت و آمد بسیار می کردند ، و جستجو می نمودند تا از آن فرزند گرامی اثری بیابند و او را نابود سازند . به راستی داستان نمرود و فرعون در ظهور حضرت ابراهیم (ع ) و حضرت موسی (ع ) تکرار می شد . حتی قابله هایی را گماشته بودند که در این کار مهم پی جویی کنند . اما خداوند متعال – چنانکه در فصل بعد خواهید خواند – حجت خود را از گزند دشمنان و آسیب زمان حفظ کرد ، و همچنان نگاهداری خواهد کرد تا مأموریت الهی خود را انجام دهد . باری ، علت شهادت آن حضرت را سمی می دانند که معتمد عباسی در غذا به آن حضرت خورانید و بعد ، از کردار زشت خود پشیمان شد . بناچار اطبای مسیحی و یهودی که در آن زمان کار طبابت را در بغداد و سامره به عهده داشتند ، به ویژه در مأموریتهایی که توطئه قتل امام بزرگواری مانند امام حسن عسکری (ع ) در میان بود ، برای معالجه فرستاد . البته از این دلسوزیهای ظاهری هدف دیگری داشت ، و آن خشنود ساختن مردم و غافل نگهداشتن آنها از حقیقت ماجرا بود . بعد از آگاه شدن شیعیان از خبر درگذشت جانگداز حضرت امام حسن عسکری (ع ) شهر سامره را غبار غم گرفت ، و از هر سوی صدای ناله و گریه برخاست . مردم آماده سوگواری و تشییع جنازه آن حضرت شدند .
ماجرای جانشین بر حق امام عسکری (علیه السلام)
ابوالادیان می گوید : من خدمت حضرت امام حسن عسکری (ع ) می کردم . نامه های آن حضرت را به شهرها می بردم . در مرض موت ، روزی من را طلب فرمود و چند نامه ای نوشت به مدائن تا آنها را برسانم . سپس امام فرمود : پس از پانزده روز باز داخل سامره خواهی شد و صدای گریه و شیون از خانه من خواهی شنید ، و در آن موقع مشغول غسل دادن من خواهند بود . ابوالادیان به امام عرض می کند : ای سید من ، هرگاه این واقعه دردناک روی دهد ، امامت با کیست ؟ فرمود : هر که جواب نامه من را از تو طلب کند . ابوالادیان می گوید : دوباره پرسیدم علامت دیگری به من بفرما . امام فرمود : هرکه بر من نماز گزارد . ابوالادیان می گوید : باز هم علامت دیگری بگو تا بدانم . امام می گوید : هر که بگوید که در همیان چه چیز است او امام شماست . ابوالادیان می گوید : مهابت و شکوه امام باعث شد که نتوانم چیز دیگری بپرسم . رفتم و نامه ها را رساندم و پس از پانزده روز برگشتم . وقتی به در خانه امام رسیدم صدای شیون و گریه از خانه امام بلند بود . داخل خانه امام ، جعفر کذاب برادر امام حسن عسکری را دیدم که نشسته ، و شیعیان به او تسلیت می دهند و به امامت او تهنیت می گویند . من از این بابت بسیار تعجب کردم پیش رفتم و تعزیت و تهنیت گفتم . اما او جوابی نداد و هیچ سؤالی نکرد . چون بدن مظهر امام را کفن کرده و آماده نماز گزاردن بود ، خادمی آمد و جعفر کذاب را دعوت کرد که بر برادر خود نماز بخواند . چون جعفر به نماز ایستاد ، طفلی گندمگون و پیچیده موی ، گشاده دندانی مانند پاره ماه بیرون آمد و ردای جعفر را کشید و گفت : ای عمو پس بایست که من به نماز سزاوارترم . رنگ جعفر دگرگون شد .
عقب ایستاد . سپس آن طفل پیش آمد و بر پدر نماز گزارد و آن جناب را در پهلوی امام علی النقی علیه السلام دفن کرد . سپس رو به من آورد و فرمود : جواب نامه ها را که با تو است تسلیم کن . من جواب نامه را به آن کودک دادم . پس ” حاجزوشا ” از جعفر پرسید : این کودک که بود ، جعفر گفت : به خدا قسم من او را نمی شناسم و هرگز او را ندیده ام . در این موقع ، عده ای از شیعیان از شهر قم رسیدند ، چون از وفات امام (ع ) با خبر شدند ، مردم به جعفر اشاره کردند . چند تن از آن مردم نزد جعفر رفتند و از او پرسیدند : بگو که نامه هایی که داریم از چه جماعتی است و مالها چه مقدار است ؟ جعفر گفت : ببینید مردم از من علم غیب می خواهند ! در آن حال خادمی از جانب حضرت صاحب الامر ظاهر شد و از قول امام گفت : ای مردم قم با شما نامه هایی است از فلان و فلان و همیانی ( کیسه ای ) که در آن هزار اشرفی است که در آن ده اشرفی است با روکش طلا . شیعیانی که از قم آمده بودند گفتند : هر کس تو را فرستاده است امام زمان است این نامه ها و همیان را به او تسلیم کن . جعفر کذاب نزد معتمد خلیفه آمد و جریان واقعه را نقل کرد . معتمد گفت : بروید و در خانه امام حسن عسکری (ع ) جستجو کنید و کودک را پیدا کنید . رفتند و از کودک اثری نیافتند . ناچار ” صیقل ” کنیز حضرت امام عسکری (ع ) را گرفتند و مدتها تحت نظر داشتند به تصور اینکه او حامله است . ولی هرچه بیشتر جستند کمتر یافتند . خداوند آن کودک مبارک قدم را حفظ کرد و تا زمان ما نیز در کنف حمایت حق است و به ظاهر از نظرها پنهان می باشد .
درود خدای بزرگ بر او باد .
دوشنبه 91/11/09
امشب سخن ازجان جهان بایدگفت
توصیف رسول(ص) انس و جان باید گفت
در شـــــام ولادت دو قــطب عالم
تبریک به صــاحب الزمان (عج) باید گفت
برای تقدیم دسته گلی به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
روي لينك زير كليك نمایید. يك صفحه خالي وب باز مي شود.
موس خود را كليك كرده و نگهداريد و در جهت هاي مختلف حركت
دهيد.
دوشنبه 91/11/09
صدای بال و پر جبرئیل می آید / شب است و ماه به آغوش ایل می آید،
لب کویر پس از این ترک نخواهد خورد / که ساقی از طرف سلسبیل می آید،
لباس خاطره را از حریر عشق بدوز / حلیمه! نزد تو فردی اصیل می آید،
نگاه آمنه از این به بعد می خندد / چرا که معجزه ای بی بدیل می آید،
میلاد پیامبر رحمت، تاج آفرینش بر شما خجسته باد.
پنجشنبه 91/11/05
ولادت حضرت محمد(ص) به اتّفاق نظر شيعيان در ۱۷ ربيع الاول در سال عام الفيل ميباشد، ولي برخي از مسلمانان، اين واقعه را در روز دوازدهم اين ماه دانسته اند.
ادامه »سه شنبه 91/11/03
اینجا، در پیچ هفتم آسمان، ایستاده بر درگاه بهشت،
هزار قبیله عاشق از ملائک، انتظار تو را می کشند.
عروس نیک سرشت مهر گستر!
دامان سپید بخت خویش را
از این سرای خاکیان برکش و قدم در محله افلاکیان بگذار؛
سه شنبه 91/11/03
درست 25 بهار از عمر گرانبها و پربركت پيامبر مى گذشت كه با بانوى چهل ساله اى به نام «خديجه» كه برترين بانوى روزگار خويش بود ، پيمان زندگى مشترك را امضاء كرد و فصل جديدى در زندگى اش آغاز شد.
ازدواج پيامبر با «خديجه» شباهتى به ازدواج هاى شناخته شده نداشت ، بلكه در نوع خود بى نظير و داراى ويژگى هايى بود ، چرا كه اين پيوند مبارك و مقدس نه ثمره ى زودگذر و دوستى بى پايه و اساس بود و نه برخاسته از انگيزه هاى مادى يا ديگر امور و اغراض و اهداف رايج كه در ازدواج چهره هاى مشهور و سرشناس دنيا وجود دارد. و نيز هدف هاى سياسى نيز در امضاء و تشكيل اين زندگى مشترك و ساختار آن، نقشى نداشت.
افزون بر اينها ، زندگى و شرايط اقتصادى پيامبر و «خديجه» نيز با يكديگر تناسبى نداشت و ميان آنها فاصله ى بسيارى بود ، چرا كه پيامبر خود داراى ارزشهاى مادى و امكانات اقتصادى نبود و همانگونه كه دوران كودكى را تحت سرپرستى و كفالت عموى گرانقدر خويش زندگى كرده بود ، باز هم با او مى زيست اما «خديجه» ثروت مندترين و بى نيازترين زن در مكه و جهان عرب بود. به همين جهت فاصله ى زيادى ميان سطح زندگى پيامبر و ثروتمندترين بانوى عرب مى نگريم ، اما آن بانوى خردمند شنيده بود و خوب مى دانست كه آينده ى درخشان و بسيار اميدبخشى در انتظار پيامبر است.
شايد اين واقعيت را از غلام هوشمند خويش «ميسره» دريافته بود كه در سفر اقتصادى پيامبر با كاروان تجارتى «خديجه» بسوى دمشق ، همسفر پيامبر بود و نشانه هاى بسيارى از شكوه و عظمت و درايت و امانت و اقتدار را در او ديده و همه را ضمن تقديم گزارش كار به بانوى خردمند حجاز ، گزارش نموده بود ، يا اينكه پيشگويى آن راهب و عابد دير «بصرى» در منطقه شام ، در مورد آينده ى شكوهبار «محمد» به گونه اى به گوش «خديجه» رسيده بود و او نيز در پرتو ژرف نگرى و الهام قلبى خويش به آن آينده ى درخشان دل بسته بود.
بر اين اساس بود كه بانوى پرشرافت حجاز ، برنامه ى پيوند با پيامبر را تهيه نمود و خود با قداست و هوشمندى ويژه اش سخن را در مورد آن مطلب با پيامبر آغاز كرد و از آن حضرت تقاضا نمود كه گام به پيش نهد و از راه پدرش «خويلد» يا عمويش از او خواستگارى نمايد ،..... عموهاى پيامبر پس از شنيدن اين خبر شادى بخش كه در نوع خود بى نظير بود ، شگفت زده شدند و عمه هاى آن حضرت نيز با شنيدن خبر اين پيشنهاد از سوى بانوى حجاز ، در بهت و حيرت فرورفتند ، چرا كه براستى هم ، رخداد شگرفى بود!!
بانويى كه هزاران هزار دينار ثروت و امكانات در اختيارش بود و ده ها و صدها كارگزار و كارمند از بركت سود سرشار كاروانهاى تجارى او كه در فصل هاى گوناگون سال ، ميان «يمن» و «مكه» از يكسو و «مكه» و «دمشق» از سوى ديگر در حركت بود زندگى مى كردند ، بانويى كه دارايى و امكانات گسترده اش لحظه به لحظه در حال پيشرفت و توسعه بود ، بانويى كه بزرگان و سرشناسان و قدرتمندان روزگار از او خواستگارى نموده و به همه پاسخ منفى داده بود ، اينك چگونه دل در گرو مهر مقدس و عشق پاك و پرمعنويت جوانى نهاده است كه از ارزشهاى مادى و زرق و برق روزگار چيزى ندارد و در كنار عموى گرانقدر خويش ابوطالب زندگى مى كند؟
راستى بانوى حجاز چگونه از او تقاضاى ازدواج نموده و از آن خواسته است كه اين افتخار را به او بدهد و بپذيرد ؟ چگونه؟
آيا اين گزارش درست است و براستى حقيقت دارد؟
عمه ى پيامبر «صفيه» ، دخت بزرگوار«عبدالمطلب» برخاست و بسوى اقامتگاه «خديجه» رفت تا در اين مورد تحقيق و بررسى نمايد و آنگاه كه با بانوى حجاز ديدار كرد و با او روبرو شد و آمادگى او را با همه ى وجودش دريافت و ديد ، آرى بهترين و هوشمندترين و ثروتمندترين بانوى عرب آماده امضاء پيمان زندگى مشترك با والاترين جوان عرب مى باشد.
«صفيه» پس از ديدار با بانوى حجاز و اطمينان از درستى خبر بسوى برادرانش بازگشت و حقيقت را با آنان در ميان نهاد.
عموهاى پيامبر پس از دريافت صحت گزارش شادمان شدند ، اما شادمانى آنان با نوعى بهت و حيرت همراه بود. چرا كه «خديجه» بانوى بزرگى بود كه قدرتمندان و اشراف و اميران عرب به خواستگاريش شتافته بودند و او آنان را همشان و همتاى خويش نديده و دست رد بر سينه ى همه ى آنان زده بود اينك چه انگيزه اى او را بر آن داشته است كه دل در گرو عشق مقدس جوانمردى نهد كه از زرق و برق و ارزش و امكانات مادى و مالى ، نه زر و سيمى دارد و نه از زمين پهناور خدا يك وجب خاك را، مالك است؟!
عموهاى پيامبر برخاستند و به اقامتگاه بانوى حجاز شتافتند و او را از پدرش «خويلد» يا عمويش ، براى پيامبر خواستگارى كردند. پدرش در برخورد نخست ، پاسخ مثبت نداد اما به اشاره ى دخترش با آن پيوند موافقت كرد.
موضوع مهريه پيش آمد و اينك بايد مهريه اى درخور مقام و موقعيت بانوى بزرگ حجاز از سوى پيامبر تقديم گردد اما از كجا و چگونه؟ و چه كسى مى تواند اين مبلغ سنگين و درخور شخصيت و موقعيت «خديجه» را تقديم دارد ؟
درست در اين لحظات بود كه دگرباره بانوى حجاز به كار جالب و شگرفى دست زد و با هديه نمودن چهار هزار دينار به پيامبر ، از آن گرانمايه ى جهان هستى تقاضا كرد كه آن را به عنوان مهريه به پدرش «خويلد» بپردازد ، گرچه در يك روايت آمده است كه جناب «ابوطالب» مهريه را با سرفرازى و شادمانى از اموال خويش تقديم داشت و پيمان زندگى مشترك به امضاء رسيد.
آرى ، با اينكه بانوى خردمند حجاز به ارزشهاى والاى اخلاقى و انسانى بهاء مى دهد و در راه بدست آوردن شرافت و كرامت ، ارزشهاى مادى را فدا مى كند با اين وصف پدرش «خويلد» از اين انديشه ى بلند بى بهره است و اين اختلاف ديدگاه را تنها ميان اين پدر و دختر نمى نگريم بلكه اين ناهماهنگى در انديشه و اين دو طرز تفكر ميان پدران و فرزندان و ميان دو برادر و دو همسر و پدر و فرزند نيز ، هم در روزگاران گذشته و هم در جهان معاصر بسيار فراوان است.
به هر حال جريان به خوبى پيش رفت اما رخدادى بى سابقه و بى نظير و بهت آور بود. در ميان عرب كسى بخاطر نداشت كه زنى خود مهريه اش را به همتاى زندگى اش هديه كند. به همين جهت جاى شگفت ندارد كه حس حسادت ورزى ابوجهل فوران كند و آتش حسد در دل او زبانه كشد و فرياد زند كه :
هان اى مردم! ما ديده بوديم كه مردان مهريه زنان را مى پردازند اما نديده بوديم كه زنان مهريه ى خويش را به مردان زندگى آينده خويش هديه كنند.
و ابوطالب، فرزانه ى عرب پرخاشگرانه به او پاسخ داد كه :
«مردك كم خرد و پست چه مى گويى ؟ به جوانمردى همانند «محمد»، هم دختر مى دهند و هم مهريه اش را خود هديه مى كنند ، اما مردك كم خردى چون تو ، اگر هديه هم تقديم دارى ، پذيرفته نمى شود و پاسخ مثبت نخواهى شنيد.»
و بنا به روايتى او را اينگونه سرزنش كرد :
«اگر خواستگار همانند برادرزاده ى سرفراز من باشد ، او را به بالاترين و گرانبهاترين قيمت ها مى برند و پرشكوه ترين مهريه ها را به او هديه مى دهند. اما اگر بسان تو باشد ، با مهريه سنگين هم نمى تواند با زنى شايسته ازدواج كند.»
اين پيوند مبارك به بهترين صورت تحقق پذيرفت و پيامبر به تقاضاى «خديجه» به اقامتگاه او گام نهاد.
از آن لحظات بيادماندنى بود كه ديگر «خديجه» همواره احساس مى نمود كه نيكبختى در كامل ترين شكل ممكن به او روى آورده و خورشيد خوشبختى اش طلوع نموده است ، چرا كه او به بزرگترين آرزوى خويش يعنى ازدواج با پيامبر رسيده بود.
بانوى بزرگ حجاز در اين زندگى مشترك پسرانى بدنيا آورد كه همگى آنان در كودكى از دنيا رفتند و دخترانى به نامهاى «زينب» و «ام كلثوم» و «رقيه» و «فاطمه» به او و پيامبر ارزانى شد كه كوچكترين ، اما برترين و پرشكوه ترين آنان فاطمه عليهاالسلام بود.
دوشنبه 91/11/02
دعا پشتِ دعا برای آمدنت،
گناه پشتِ گناه برای نیامدنت،
دل درگیر ، میان این دو انتخاب؛
کدام آخر؟ آمدنت یا نیامدنت؟!
دوشنبه 91/10/25
یکشنبه 91/10/24
محرم و صفر یادآور غربت و مظلومیت و غم و آه آل رسول با همه اتفاقات دردناکی که در این دو ماه برای ائمه اطهار (ع) به وجود آمده به پایان رسید.
روات حدیث، ضمن قبولی عزاداری های همه ارادتمندان به اهل بیت (ع) توجه مخاطبان ارجمند را به اتفاقات نخستین روز از ماه ربیع الاول جلب می کند.
* دفن بدن مطهر پیامبر (صلى الله علیه و آله)
در نیمه شب اول ربیع الاول بدن مطهر خاتم الانبیاء و المرسلین (صلى الله علیه و آله ) توسط حضرت امیر المومنین على بن ابى طالب (علیه السلام ) دفن شد(۱)
مصیبت و فاجعه رحلت پیامبر (صلى الله علیه و آله ) از یک طرف و بى احترامى به آن حضرت و توجه نداشتن مردم به غسل و کفن و دفن حضرت از طرف دیگر، داغهایى بود که بر دل مبارک امیر المؤ منین (علیه السلام )(۲) سنگینى مى کرد. چنانکه با یاد تلخ آن روزها فرموده اند: (آیا بدن شریف پیامبر (صلى الله علیه و آله ) را رها مى کردم و او را دفن ننموده براى خلافت و سلطنت بعد از او نزاع مى کردم (۳) ؟
شیخ مفید نقل می کند: «اکثر مردم در دفن پیامبر (صلى الله علیه و آله ) حاضر نشدند، و نماز بر آن حضرت نخواندند، چه اینکه بین انصار و مهاجرین مشاجره در امر خلافت بود(۴).
اعمش مى گوید: پیامبرشان از دنیا رفت و مردم هم و غمى نداشتند جز آنکه عده اى بگویند: «امیر از ماست » و طایفه دیگرى بگویند: «امیر از ماست »(۵).
هنگام رحلت پیامبر (صلى الله علیه و آله ) مغیره خطاب به ابوبکر و عمر گفت : اگر بعداً با مردم کارى دارید آنها را دریابید. لذا ابوبکر و عمر هنگام دفن پیامبر (صلى الله علیه و آله ) حاضر نبودند، بلکه میان دیگران بودند که در سقیفه براى خود، امیر انتخاب مى کردند، و قبل از آنکه کنار بدن حضرت حاضر شوند، بدن مطهر دفن شد(۶).
عبد الله بن حسن مى گوید: به خدا قسم ابوبکر و عمر بر پیامبر (صلى الله علیه و آله ) نماز نخواندند، و سه روز بدن مبارک آن حضرت دفن نشد، ولى با این همه اهل سقیفه مشغول کار خود بودند(۷).
حضرت باقر (علیه السلام ) مى فرمایند: مردم روز دوشنبه و شب سه شنبه را بر بدن آن حضرت نماز مى خواندند، و عموم مردم حتى خواص و نزدیکان حضرت بر بدن مبارک نماز خواندند، اما هیچیک از اهل سقیفه بر غسل و کفن و دفن حضرت حاضر نشدند. امیر المؤ منین (علیه السلام ) بریده اسلمى را براى خبر دادن نزد آنان فرستاد، ولى اعتنایى نکردند و بعد از دفن آن حضرت بیعت آنان هم تمام شد(۸).
عایشه در این باره اقرارى دارد که جالب توجه است . او گفته است : (بخدا قسم ما از دفن پیامبر (صلى الله علیه و آله ) با خبر نشدیم تا اینکه صداى بیل و کلنگ را در شب چهارشنبه از حجره آن حضرت شنیدیم)، یعنى بعد از دفن متوجه شدیم (۹).
باید از اینان که بر سر غصب خلافت همه چیز را فراموش کرده بودند پرسید:
آیا سقیفه در حضور پیامبر (صلى الله علیه و آله ) و به سفارش حضرت بود یا غدیر؟
آیا براى تشکیل شوراى سقیفه دستورى از طرف خداوند آمده بود یا درباره غدیر؟
آیا در سقیفه از اکثر بلاد مسلمین حضور داشتند یا در غدیر؟
آیا در سقیفه همه مردم حاضر بودند یا در غدیر که حتى زنها هم بیت کردند؟
*لیلة المبیت
شب اول ماه ربیع الاول، پیامبر (صلى الله علیه و آله ) از شر کفار از مکه به مدینه هجرت کردند. در آن شب آقا و مولایمان امیر المؤ منین (علیه السلام ) جان نثارى فرموده به جاى رسول گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله ) در بستر ایشان خوابیدند(۱۰)، چه اینکه کفار قریش قصد کشتن حضرتش را داشتند. به این مناسبت آیه و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات الله …: (از مردم کسى هست که جان خویش را در راه رضایت خداوند مى فروشد و خدا بر بندگان مهربان است ) در شأن على بن ابى طالب (علیه السلام ) نازل شد(۱۱).
در شبى که امیر المؤ منین (علیه السلام ) به جاى پیامبر (صلى الله علیه و آله ) خوابید به جبرئیل و میکائیل خطاب رسید که من بین شما دو نفر برادرى قرار دادم . کدامیک از شما ایثار مى کند که عمر طولانى از آن دیگرى باشد؟ هر دو عمر طولانى را اختیار کردند.
خطاب آمد: (به زمین نگاه کنید و ببینید چگونه على (علیه السلام ) حیات خود را به برادرش پیامبر (صلى الله علیه و آله ) ایثار نموده و به جاى او خوابیده و جان خود را فداى جان او نموده است . به زمین بروید و او را از دشمنان حفظ کنید). آنان آمدند و جبرئیل بالاى سر امیر المؤ منین (علیه السلام ) و میکائیل سمت پاهاى آن حضرت نشست و نداد: «بخ بخ من مثلک یابن ابى طالب» ، خداوند در جمع ملائکه به تو مباهات فرمود). اینجا بود که آیه شریفه و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات الله … نازل شد(۱۲).
*هجرت پیامبر (صلى الله علیه و آله )
از دیگر اتفاقات رخ داده در اول ماه ربیع هجرت ÷یامبر اسلام از مکه به مدینه بود که رسول اعظم اسلام به اذن خداوند ۱۳ سال پس از بعثت به مدینه طیبه هجرت فرمود(۱۳).
*هجوم به خانه وحى
اول ربیع یادآور رویدادهای تلخ و شیرینی است، یکی از تلخ ترین حادثه های اتفاقی در این روز هجوم به خانه امیر المؤ منین (علیه السلام ) بود . هنگامى که امیر المؤ منین (علیه السلام )، متوجه غسل و کفن و دفن پیامبر شد و غاصبین خلافت در سقیفه بودند، در شب چهارشنبه که اول ربیع بود، بدن مبارک آن حضرت را دفن فرمود و طبق وصیت پیامبر (صلى الله علیه و آله ) متوجه جمع آورى قرآن شد. آن حضرت فرموده بودن : ( على جان تا سه روز از خانه خارج مشو و قرآن را جمع آورى کن …(۱۴).
در این ایام سه بار به منزل آن حضرت هجوم آورده اند: بار اول در روز اول ربیع بود که براى بیعت آمدند و آن حضرت فرمود که قسم یاد کرده ام تا جمع قرآن تمام نشود از خانه بیرون نیایم و آنان بازگشتند. پس از آن امیر المؤ منین (علیه السلام ) شبها صدیقه طاهره و حسنین (علیهم السلام ) را بر در منازل اصحاب مى بردند و طلب یارى مى نمودند(۱۵)
بار دوم هفت روز بعد از دفن پیامبر (صلى الله علیه و آله ) بود که زبیر و عده اى دیگر در منزل امیر المؤ منین (علیه السلام ) جمع شده بودند. آن روز زبیر شمشیر کشید تا عمر را بکشد(۱۶).
بار سوم به منزل حضرت هجوم آوردند، و پس از آتش زدن در منزل و ضرب و جرح صدیقه طاهره (علیها السلام ) و کشتن حضرت محسن (علیه السلام )، امیر المؤ منین (علیه السلام ) را با دست بسته بیرون بردند(۱۷).
* مسمومیت امام عسکرى (علیهم السلام )
برخی روایات حکایت از آن دارد که امام حسن عسکرى (علیه السلام ) نیز در تخستین روز ماه ربیع الاول در اثر زهر مسموم شد و بیمارى حضرت آغازم گردید(۱۸).
بنابر قولى شهادت امام حسن عسکرى (علیه السلام ) در سال ۲۶۰ ه در چنین روزى بوده است (۱۹).
و به قولى دیگر در چهارم ربیع الاول و به قولى دیگر در هشتم ربیع الاول بوده است (۲۰).
منابع:
۱- طبقات ابن سعد: ج ۲ ص ۷۸. مسند احمد: ج ۶ ص ۶۲، ۲۴۲، ۲۷۴، سنن بیهقى : ج ۳ ص ۴۰۹. السیره النبویه (ابن کثیر): ج ۴ ص ۵۳۸.
۲- خصال : ص ۳۷۲. اختصاص : ص ۱۷۱.
۳-احتجاج : ص ۷۴.
۴-ارشاد مفید: ج ۱ ص ۱۸۹.
۵-تقریب المعارف : ص ۲۵۶.
۶-المصنف : ص ۱۴، ۵۶۸. جامع الاحادیث : ج ۱۳ ص ۲۶۷.
۷-تقریب المعارف : ص ۲۵۱.
۸-مناقب ابن شهر آشوب : ج ۱ ص ۲۹۷. بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۵۲۴.
۹تاریخ الاسلام (ذهبى ): ج ۱ ص ۵۸۲. السیره النبویه (ابن کثیر): ج ۴ ص ۵۳۸. مسند احمد: ج ۶ ص ۶۲، ۲۴۲، ۲۷۴.
۱۰-قلائد النحور: ج ربیع الاول ، ص ۸. مسار الشیعه : ص ۲۷. فیض العلام : ص ۲۰۱. زاد المعاد: ص ۳۳۲. بحار الانوار: ج ۹۷ ص ۱۶۸. مصباح کفعمى : ج ۲ ص ۵۹۶.
۱۱-سوره بقره : آیه ۲۰۷.
۱۲-بحار الانوار: ج ۱۹ ص ۳۹.
۱۳-قلائد النحور: ج ربیع الاول ، ص ۸. مصباح کفعمى : ج ۲ ص ۵۹۶.
۱۴-تفسیر فرات : ص ۳۹۸. در توحید صدوق : ص ۷۳ هفت روز و در امال طوسى : ج ۱ ص ۲۶۳ نه روز است .
۱۵-کتاب سلیم : ص ۱۲۸. احتجاج : ص ۷۵ – ۱۹۰.
۱۶-توحید صدوق : ص ۷۳. احتجاج : ج ۱ ص ۹۵ – ۱۱۱. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۳۲۱.
۱۷-کتاب سلیم : ص ۸۲ – ۲۴۹. الکوکب الدرى : ج ۱ ص ۱۹۴. الجمل : ص ۱۱۷. کامل ابن اثیر: ج ۲ ص ۳۲۶. تاریخ طبرى : ج ۳ ص ۲۰۳.
۱۸-قلائد النحور: ج ربیع الاول ص ۲. مصباح کفعمى : ص ۵۲۳. مصباح المتهجد: ص ۷۳۲. فیض العلام ص ۲۰۱. ارشاد: ج ۲ ص ۳۳۶. کشف الغمه : ج ۲ ص ۴۱۵. بحار الانوار: ج ۵۰ ص ۳۳۴ – ۳۳۵.
۱۹-قلائد النحور: ج ربیع الاول ص ۲. مصباح کفعمى : ص ۵۲۳. مصباح المتهجد: ص ۷۳۲. فیض العلام : ص ۲۰۱.
۲۰-مسار الشیعه : ص ۲۸ – ۲۹. فیض العلام : ص ۲۰۵.
برگرفته شده از سایت پایگاه خبری تحلیلی حوزه دین