معاونت فرهنگی مدرسه فاطمیه (س) یاسوج
فعالیتهای فرهنگی مدرسه فاطمیه(س)
فعالیتهای فرهنگی مدرسه فاطمیه(س)
پنجشنبه 91/11/05
ولادت حضرت محمد(ص) به اتّفاق نظر شيعيان در ۱۷ ربيع الاول در سال عام الفيل ميباشد، ولي برخي از مسلمانان، اين واقعه را در روز دوازدهم اين ماه دانسته اند.
ادامه »پنجشنبه 91/11/05
مبارزه بر عليه رژيم در داخل و خارج از كشور شدت يافته بود، و در این شرایط بحث بازگشت امام خميني از فرانسه به ايران نيز مطرح گشت. از آنجا كه امام همواره بازگشت به ايران را منوط به خروج شاه از كشور اعلام ميكرد، پس از خروج شاه در روزهاي آخر دي 1357، خبر بازگشت قريبالوقوع امام خميني نيز در رسانههاي خبري انتشار يافت.
شاه كه صداي انقلاب مردم را شنيده بود، پس از انتخاب شاپور بختيار و تشكيل شوراي سلطنت در 26 دي 1357 ـ به اميد بازگشت مجددـ ناچار به ترك ايران شد. اما تظاهرات و مبارزات مردم از يك سو و غير قانوني خواندن دولت بختيار و مجرم و خائن ناميدن او از سوي امام خميني از سوي ديگر باعث ملتهب شدن بيش از پيش اوضاع گشت
چهارشنبه 91/11/04
در روز بیستم جمادی الثانی 1320 ه. ق مطابق با 30 شهریـور 1281 ه. ش و 21 سپتامپر 1902 م، در شهرستان خمین از توابع استان مركزی ایران در خانواده ای اهل علـم و هجرت و جهاد و در خـانـدانـی از سلاله زهـرای اطـهـر(س) روح الـلـه المـوسـوی الخمینـی پـای بـر خـاكدان طبیعت نهاد.
پـدر بزرگـوار امام مرحوم آیه الـله سید مصطفی مـوسـوی خمینی از معاصریـن آیه الـلـه العظمـی میرزای شیـرازی بود. پـس از آنکه در نجف اشـرف علـوم و معارف اسلامـی را فـرا گرفت و به درجه اجتهـاد نایل آمـد، بـه ایـران بازگشت و در خمیـن هادی مردم در امـور دینـی بـود. در حـالیکه بیـش از 5 مـاه از ولادت روح الـلـه نمی گذشت، طاغوتیان در مـسیر خمیـن به اراک وی را بـه شهادت رسانـدنـد.
امام دوران کـودکـی و نـوجـوانی را تحت سرپرستی مادر مـومـنـه اش(بانـو هاجر) که از نـوادگان مـرحـوم آیـه الـلـه خـوانسـاری بوده است و همچنیـن نزد عمه مـکـرمه اش (صاحبـه خانم) که بانـویی شجاع و حق جـو بـود سپری کرد اما در سـن 15 سالگی از نعمت وجـود آن دو عزیز نیز محـروم گـردید.
پـس از هجرت آیه الله العظمـی حاج شیخ عبد الکریـم حایری یزدی رحـمه الله علیه (1300 ه. ش) امام خمینی نیز رهـسپار حـوزه علمیه قـم گردید و به سرعت مراحل تحصیلات تکمیلی علوم حـوزوی را نزد اسـاتید حـوزه قـم طـی کرد.
از جمله اساتید امام می توان به: آقا میـرزا محمـد علـی ادیب تهرانـی، آیت الـله سید محمد تقـی خـوانساری، آیت الـله سیـد عـلی یثربی كاشانی، آیت الـله حاج شیخ عبدالكریـم حایری یزدی نام برد.
حضرت امام طی سالهای طولانی در حوزه علمیه قـم به تدریـس چندیـن دوره فقه، اصـول، فلسفه و عرفان و اخـلاق اسـلامی در فیضیه، مسجـد اعظم، مسجـد محمـدیه، مـدرسه حـاج ملاصـادق، مسجد سلماسی و ... همت گماشت.
با پیشنهاد امام خمینی عیـد باسـتانـی نـوروز سـال 1342 در اعـتراض به اقدامات رژیم تحریـم شد. در اعلامیه حضـرت امام از انـقـلاب سـفیـد شاه بـه انقـلاب سیـاه تعـبیـر و هـمـسـویـی شـاه بـا اهـداف آمریكا و اسرائیل افـشا شده بود. از سـوی دیگـر، شـاه در مـورد آمادگی جامـعـه ایـران بـرای انجام اصلاحات آمـریكا به مـقامات واشـنگـتـن اطـمیـنان داده بـود و نام اصـلاحات را انقـلاب سـفیـد نهاده بـود. مخالـفت عـلما برای وی بسیار گران می آمد.
سال 1342 با تحریـم مراسـم عیـد نوروز آغـاز و با خـون مظـلـومیـن فیضیه خـونرنگ شد.
امام در عـصـر عاشـورای 13 خرداد 1342 در مـدرسه فیضیـه نطق تاریخـی خـویـش را که آغازی بر قیام 15 خرداد بود ایراد کرد. در همیـن سخنرانی بـود که امام خمیـنی بـا صدای بلند خطاب به شاه فرمـود: آقا مـن به شما نصیحت مـی کنـم، ای آقای شـاه! ای جنـاب شاه! مـن به تو نصیحت می کـنم دسـت بـردار از این کارها، آقا اغـفـال می کنند تو را. مـن میل ندارم کـه یـک روز اگر بـخـواهـند تـو بـروی، همه شکر کـنند.
شاه فـرمان خامـوش کـردن قیـام را صادر کـرد. نخست جمع زیادی از یاران امام خمینـی در شـامگاه 14 خرداد دستگیـر منزل حضرت امـام را محاصره کردند و ایشان را بـه تهـران بـرده و در بازداشــتگاه باشگاه افـسـران زنـدانـی کـردنـد و غروب آنروز به زندان قـصر مـنتقل نمـودنـد. صـبحگاه پـانـزده خـرداد خبـر دستگیری رهـبـر انقلاب بـه تهـران، مـشهـد، شیـراز ودیگـر شهرها رسیـد و وضعیتـی مشـابه قـم پـدید آورد.
شاه در ادامه سیاستهای مذهـب ستیز خود، در اسفنـد 1354 وقیحـانه تاریخ رسمـی کشـور را از مـبداء هجرت پیامـبـر اسلام بـه مبداء سلطنت شاهان هخامنشی تغییر داد. امام خمینی در واکنشی سخت، فـتوا به تحریـم استفاده از تاریخ بـی پایـه شاهنشاهـی داد. تحریـم اسـتفـاده از ایـن مبداء موهـوم تاریخی هـمانند تحریـم حزب رستاخیز از سـوی مردم ایران اسـتقبال شـد و هر دو مـورد افـتـضاحـی برای رژیـم شاه شـده و رژیـم در سـال 1357 ناگزیـر از عقـب نشینـی و لغو تـاریخ شاهنشاهی شد.
شهادت آیه الله حاج آقا مصطفی خمینی در اول آبان 1356 و مراسم پر شکـوهـی که در ایران برگزار شـد نقـطـه آغازی بـر خیزش دوباره حـوزه های علمیه و قیام جامعه مذهـبی ایران بـود. امام خمینی در همان زمان به گـونه ای شگفت ایـن واقعه را از الطـاف خفیـه الهی نامیده بـود. رژیـم شاه با درج مقاله ای تـوهیـن آمیـز عـلیـه امام در روزنامه اطلاعات انتقام گرفت. اعتراض بـه ایـن مـقـاله بـه قیام 19 دی مـاه قـم در سـال 56 منجـر شد کـه طی آن جمعی از طلاب انقلابـی به خـاک و خـون کشیـده شـدند.
سرانجام امام خمینـی بامداد 12 بهمـن 1357 پـس از 14 سال دوری از وطـن وارد کشـور شـد. استقبال بـی سـابـقـه مـردم ایـران چنـان عـظیـم و غیـر قـابل انکـار بــود که خبرگزاریهای غربـی نیز ناگزیر از اعـتـراف شـده و مستـقـبـلیـن را 4 تا 6 میلیون نفر برآورد کردند .
در آستـانه نیمه خـرداد سـال 1368 خـود را در آماده ملاقات عزیزی می كرد كه تمام عمرش را برای جلب رضای او صرف كرده بـود و قامتش جز در بـرابـر او، در مـقابل هیچ قدرتی خـم نشده، و چشـمانش جز برای او گریه نكرده بـود. او خـود در وصیتنامه اش نـوشـته است: با دلی آرام و قلبـی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا از خدمت خـواهران و برادران مرخص و به سـوی جایگاه ابــدی سفر می كنـم و به دعای خیر شما احتیاج مبرم دارم و از خدای رحمن و رحیـم می خـواهـم كه عذرم را در كوتاهی خدمت و قصـور و تقصیر بپذیـرد و از مـلت امیدوارم كه عذرم را در كـوتاهی ها و قصـور و تقصیـرها بـپذیـرنـد و بـا قــدرت و تصمیـم و اراده بــه پیش بروند.
سه شنبه 91/11/03
اینجا، در پیچ هفتم آسمان، ایستاده بر درگاه بهشت،
هزار قبیله عاشق از ملائک، انتظار تو را می کشند.
عروس نیک سرشت مهر گستر!
دامان سپید بخت خویش را
از این سرای خاکیان برکش و قدم در محله افلاکیان بگذار؛
سه شنبه 91/11/03
درست 25 بهار از عمر گرانبها و پربركت پيامبر مى گذشت كه با بانوى چهل ساله اى به نام «خديجه» كه برترين بانوى روزگار خويش بود ، پيمان زندگى مشترك را امضاء كرد و فصل جديدى در زندگى اش آغاز شد.
ازدواج پيامبر با «خديجه» شباهتى به ازدواج هاى شناخته شده نداشت ، بلكه در نوع خود بى نظير و داراى ويژگى هايى بود ، چرا كه اين پيوند مبارك و مقدس نه ثمره ى زودگذر و دوستى بى پايه و اساس بود و نه برخاسته از انگيزه هاى مادى يا ديگر امور و اغراض و اهداف رايج كه در ازدواج چهره هاى مشهور و سرشناس دنيا وجود دارد. و نيز هدف هاى سياسى نيز در امضاء و تشكيل اين زندگى مشترك و ساختار آن، نقشى نداشت.
افزون بر اينها ، زندگى و شرايط اقتصادى پيامبر و «خديجه» نيز با يكديگر تناسبى نداشت و ميان آنها فاصله ى بسيارى بود ، چرا كه پيامبر خود داراى ارزشهاى مادى و امكانات اقتصادى نبود و همانگونه كه دوران كودكى را تحت سرپرستى و كفالت عموى گرانقدر خويش زندگى كرده بود ، باز هم با او مى زيست اما «خديجه» ثروت مندترين و بى نيازترين زن در مكه و جهان عرب بود. به همين جهت فاصله ى زيادى ميان سطح زندگى پيامبر و ثروتمندترين بانوى عرب مى نگريم ، اما آن بانوى خردمند شنيده بود و خوب مى دانست كه آينده ى درخشان و بسيار اميدبخشى در انتظار پيامبر است.
شايد اين واقعيت را از غلام هوشمند خويش «ميسره» دريافته بود كه در سفر اقتصادى پيامبر با كاروان تجارتى «خديجه» بسوى دمشق ، همسفر پيامبر بود و نشانه هاى بسيارى از شكوه و عظمت و درايت و امانت و اقتدار را در او ديده و همه را ضمن تقديم گزارش كار به بانوى خردمند حجاز ، گزارش نموده بود ، يا اينكه پيشگويى آن راهب و عابد دير «بصرى» در منطقه شام ، در مورد آينده ى شكوهبار «محمد» به گونه اى به گوش «خديجه» رسيده بود و او نيز در پرتو ژرف نگرى و الهام قلبى خويش به آن آينده ى درخشان دل بسته بود.
بر اين اساس بود كه بانوى پرشرافت حجاز ، برنامه ى پيوند با پيامبر را تهيه نمود و خود با قداست و هوشمندى ويژه اش سخن را در مورد آن مطلب با پيامبر آغاز كرد و از آن حضرت تقاضا نمود كه گام به پيش نهد و از راه پدرش «خويلد» يا عمويش از او خواستگارى نمايد ،..... عموهاى پيامبر پس از شنيدن اين خبر شادى بخش كه در نوع خود بى نظير بود ، شگفت زده شدند و عمه هاى آن حضرت نيز با شنيدن خبر اين پيشنهاد از سوى بانوى حجاز ، در بهت و حيرت فرورفتند ، چرا كه براستى هم ، رخداد شگرفى بود!!
بانويى كه هزاران هزار دينار ثروت و امكانات در اختيارش بود و ده ها و صدها كارگزار و كارمند از بركت سود سرشار كاروانهاى تجارى او كه در فصل هاى گوناگون سال ، ميان «يمن» و «مكه» از يكسو و «مكه» و «دمشق» از سوى ديگر در حركت بود زندگى مى كردند ، بانويى كه دارايى و امكانات گسترده اش لحظه به لحظه در حال پيشرفت و توسعه بود ، بانويى كه بزرگان و سرشناسان و قدرتمندان روزگار از او خواستگارى نموده و به همه پاسخ منفى داده بود ، اينك چگونه دل در گرو مهر مقدس و عشق پاك و پرمعنويت جوانى نهاده است كه از ارزشهاى مادى و زرق و برق روزگار چيزى ندارد و در كنار عموى گرانقدر خويش ابوطالب زندگى مى كند؟
راستى بانوى حجاز چگونه از او تقاضاى ازدواج نموده و از آن خواسته است كه اين افتخار را به او بدهد و بپذيرد ؟ چگونه؟
آيا اين گزارش درست است و براستى حقيقت دارد؟
عمه ى پيامبر «صفيه» ، دخت بزرگوار«عبدالمطلب» برخاست و بسوى اقامتگاه «خديجه» رفت تا در اين مورد تحقيق و بررسى نمايد و آنگاه كه با بانوى حجاز ديدار كرد و با او روبرو شد و آمادگى او را با همه ى وجودش دريافت و ديد ، آرى بهترين و هوشمندترين و ثروتمندترين بانوى عرب آماده امضاء پيمان زندگى مشترك با والاترين جوان عرب مى باشد.
«صفيه» پس از ديدار با بانوى حجاز و اطمينان از درستى خبر بسوى برادرانش بازگشت و حقيقت را با آنان در ميان نهاد.
عموهاى پيامبر پس از دريافت صحت گزارش شادمان شدند ، اما شادمانى آنان با نوعى بهت و حيرت همراه بود. چرا كه «خديجه» بانوى بزرگى بود كه قدرتمندان و اشراف و اميران عرب به خواستگاريش شتافته بودند و او آنان را همشان و همتاى خويش نديده و دست رد بر سينه ى همه ى آنان زده بود اينك چه انگيزه اى او را بر آن داشته است كه دل در گرو عشق مقدس جوانمردى نهد كه از زرق و برق و ارزش و امكانات مادى و مالى ، نه زر و سيمى دارد و نه از زمين پهناور خدا يك وجب خاك را، مالك است؟!
عموهاى پيامبر برخاستند و به اقامتگاه بانوى حجاز شتافتند و او را از پدرش «خويلد» يا عمويش ، براى پيامبر خواستگارى كردند. پدرش در برخورد نخست ، پاسخ مثبت نداد اما به اشاره ى دخترش با آن پيوند موافقت كرد.
موضوع مهريه پيش آمد و اينك بايد مهريه اى درخور مقام و موقعيت بانوى بزرگ حجاز از سوى پيامبر تقديم گردد اما از كجا و چگونه؟ و چه كسى مى تواند اين مبلغ سنگين و درخور شخصيت و موقعيت «خديجه» را تقديم دارد ؟
درست در اين لحظات بود كه دگرباره بانوى حجاز به كار جالب و شگرفى دست زد و با هديه نمودن چهار هزار دينار به پيامبر ، از آن گرانمايه ى جهان هستى تقاضا كرد كه آن را به عنوان مهريه به پدرش «خويلد» بپردازد ، گرچه در يك روايت آمده است كه جناب «ابوطالب» مهريه را با سرفرازى و شادمانى از اموال خويش تقديم داشت و پيمان زندگى مشترك به امضاء رسيد.
آرى ، با اينكه بانوى خردمند حجاز به ارزشهاى والاى اخلاقى و انسانى بهاء مى دهد و در راه بدست آوردن شرافت و كرامت ، ارزشهاى مادى را فدا مى كند با اين وصف پدرش «خويلد» از اين انديشه ى بلند بى بهره است و اين اختلاف ديدگاه را تنها ميان اين پدر و دختر نمى نگريم بلكه اين ناهماهنگى در انديشه و اين دو طرز تفكر ميان پدران و فرزندان و ميان دو برادر و دو همسر و پدر و فرزند نيز ، هم در روزگاران گذشته و هم در جهان معاصر بسيار فراوان است.
به هر حال جريان به خوبى پيش رفت اما رخدادى بى سابقه و بى نظير و بهت آور بود. در ميان عرب كسى بخاطر نداشت كه زنى خود مهريه اش را به همتاى زندگى اش هديه كند. به همين جهت جاى شگفت ندارد كه حس حسادت ورزى ابوجهل فوران كند و آتش حسد در دل او زبانه كشد و فرياد زند كه :
هان اى مردم! ما ديده بوديم كه مردان مهريه زنان را مى پردازند اما نديده بوديم كه زنان مهريه ى خويش را به مردان زندگى آينده خويش هديه كنند.
و ابوطالب، فرزانه ى عرب پرخاشگرانه به او پاسخ داد كه :
«مردك كم خرد و پست چه مى گويى ؟ به جوانمردى همانند «محمد»، هم دختر مى دهند و هم مهريه اش را خود هديه مى كنند ، اما مردك كم خردى چون تو ، اگر هديه هم تقديم دارى ، پذيرفته نمى شود و پاسخ مثبت نخواهى شنيد.»
و بنا به روايتى او را اينگونه سرزنش كرد :
«اگر خواستگار همانند برادرزاده ى سرفراز من باشد ، او را به بالاترين و گرانبهاترين قيمت ها مى برند و پرشكوه ترين مهريه ها را به او هديه مى دهند. اما اگر بسان تو باشد ، با مهريه سنگين هم نمى تواند با زنى شايسته ازدواج كند.»
اين پيوند مبارك به بهترين صورت تحقق پذيرفت و پيامبر به تقاضاى «خديجه» به اقامتگاه او گام نهاد.
از آن لحظات بيادماندنى بود كه ديگر «خديجه» همواره احساس مى نمود كه نيكبختى در كامل ترين شكل ممكن به او روى آورده و خورشيد خوشبختى اش طلوع نموده است ، چرا كه او به بزرگترين آرزوى خويش يعنى ازدواج با پيامبر رسيده بود.
بانوى بزرگ حجاز در اين زندگى مشترك پسرانى بدنيا آورد كه همگى آنان در كودكى از دنيا رفتند و دخترانى به نامهاى «زينب» و «ام كلثوم» و «رقيه» و «فاطمه» به او و پيامبر ارزانى شد كه كوچكترين ، اما برترين و پرشكوه ترين آنان فاطمه عليهاالسلام بود.